حافظ (غزلیات)/ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی
نسخهٔ تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۱۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | حافظ (غزلیات) (ای دل به کوی عشق گذاری نمیکنی) از حافظ |
' |
ای دل! به کوی عشق گذاری نمیکنی اسباب جمع داری و کاری نمیکنی چوگانِ حکم در کف و گویی نمیزنی بازِ ظفر به دست و شکاری نمیکنی این خون که موج میزند اندر جگر تو را در کار رنگ و بوی نگاری نمیکنی مشکین از آن نشد دم خلقت که چون صبا بر خاک کوی دوست گذاری نمیکنی ترسم کز این چمن نبری آستین گل کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی در آستین جان تو صد نافه مدرج است وآن را فدای طره یاری نمیکنی ساغر لطیف و دلکش و مِی افکنی به خاک و اندیشه از بلای خماری نمیکنی حافظ برو که بندگی پادشاه وقت گر جمله میکنند تو باری نمیکنی