حافظ (غزلیات)/ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی) از حافظ |
' |
ای دل! آن دم که خراب از مِیِ گلگون باشی | بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی | |
در مقامی که صدارت به فقیران بخشند | چَشم دارم که به جاه از همه افزون باشی | |
در رهِ منزلِ لیلی که خطرهاست در آن | شرط اول قدم آن است که مجنون باشی | |
نقطه عشق نمودم به تو، هان! سهو مکن! | ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی | |
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش | کِی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟ | |
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای | ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی | |
ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فِشان | چند و چند از غم ایام جگرخون باشی؟ | |
حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است | هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی |