حافظ (مقطعات)/دل منه بر دنیی و اسباب او
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (مقطعات) (دل منه بر دنیی و اسباب او) از حافظ |
' |
دل منه بر دنیی و اسباب او | زانکه از وی کس وفاداری ندید | |
کس عسل بینیش از این دکان نخورد | کس رطب بیخار از این بستان نچید | |
هر به ایامی چراغی بر فروخت | چون تمام افروخت بادش دردمید | |
بی تکلف هر که دل بر وی نهاد | چون بدیدی خصم خود میپرورید | |
شاه غازی خسرو گیتیستان | آنکه از شمشیر او خون میچکید | |
گه به یک حمله سپاهی میشکست | گه به هویی قلبگاهی میدرید | |
از نهیبش پنجه میافکند شیر | در بیابان نام او چون میشنید | |
سروران را بیسبب میکرد حبس | گردنان را بیخطر سر میبرید | |
عاقبت شیراز و تبریز و عراق | چون مسخر کرد وقتش در رسید | |
آنکه روشن بد جهانبینش بدو | میل در چشم جهانبینش کشید |