جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب)/چون شد این اعتقادنامه درست
' | جامی (اورنگ یکم سلسلةالذهب) (چون شد این اعتقادنامه درست) از جامی |
' |
چون شد این اعتقادنامه درست باز گردم به کار و بار نخست کار من عشق و بار من عشق است حاصل روزگار من عشق است سر رشته کشیده بود به عشق دل و جان آرمیده بود به عشق به سر رشتهی خود آیم باز سخن عاشقی کنم آغاز آن نه رشته، سلاسل ذهب است نام رشته بر آن نه از ادب است این مسلسل سخن که میخوانی هم از آن سلسلهست، تا، دانی! تا نجوشد ز سینه عشق سخن نتوان داد شرح عشق کهن میزند جوش، عشقام از سینه تا دهم شرح عشق دیرینه گر مددگار من شود توفیق که کنم درس عشق را تحقیق، بهر آن دفتری ز نو سازم داستانی دگر بپردازم