بیست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر/ سال ۱۳۲۰

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۰۹:۳۰ توسط Bellavista (گفتگو | مشارکت‌ها) (اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


بیست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر/ سال ۱۳۲۰


۱۳۲۰ نخستین سال

سپیده‌دم سوم شهریور، نمایندگان سیاسی روس و انگلیس به خانه نخست‌وزیر رفتند و به آگاهی رساندند که در همان ساعت، مرزهای بی‌طرفی ایران شکسته‌شد!

بیست‌وسه روز پس از اشغال ایران، رضاشاه ترک وطن کردند و جانشین بیست‌ودو ساله زمام امور کشور را به‌دست گرفتند.

«من خداوند قادر متعال را گواه گرفته به کلام‌الله مجید و بر آنچه نزد خداوند محترم است، قسم یادمی‌کنم که تمام همّ خود را مصروف استقلال ایران نموده، حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم.

قانون اساسی مشروطیت ایران را نگهبان و بر طرق آن و قوانین مقرره سلطنت نمایم و در ترویج مذهب جعفری‌اثنی‌عشری سعی و کوشش نمایم و در تمام اعمال و افعال، خداوند عزشأنه را حاضر و ناظر دانسته، منظوری به جز سعادت و عظمت دولت و ملت ایران نداشته‌باشم ...»

با گفتن این سوگندنامه، که در ساعت چهارونیم پس ازظهر چهارشنبه بیست‌وششم شهریورماه ۱۳۲۰ از پشت میز ویژه سخنرانی، در جلسه ویژه مجلس شورای ملی خوانده‌شد، اعلیحضرت محمدرضاشاه پهلوی در سن بیست‌ودو سالگی تکالیف و وظایف پادشاهی مشروطه ایران را به موجب اصل سی‌ونهم متمم قانون اساسی، پذیرفته‌اند.


کناره‌گیری از سلطنت


یک روز پیش از آن (۲۵ شهریور)، اعلیحضرت رضاشاه پهلوی از مقام سلطنت کناره‌گیری کرده‌بودند و کناره‌گیری ایشان به شرح زیر به وسیله آقای فروغی، نخست‌وزیر آن هنگام، در مجلس خوانده‌شد:

«نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند ساله صرف امور کشور کرده و ناتوان شده‌ام، حس می‌کنم اینک وقت آن رسیده‌است که یک قوه و بنیه جوان‌تری به کارهای کشور، که مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد و اسباب سعادت و رفاه ملت را فراهم آورد.

بنابراین سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض نموده‌ام. از امروز که ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ است، عموم ملت، از کشوری و لشگری، ولیعهد و جانشین قانونی مرا باید به سلطنت بشناسند و آنچه از پیروی مصالح کشور نسبت به من می‌کردند، نسبت به ایشان منظوردارند.»


سوم شهریور ...


رویدادهایی که به کناره‌گیری رضاشاه و روی کار آمدن جانشین بیست‌ودو ساله ایران منتهی گشت، از بامداد سوم شهریور آغاز شد.

تا آن روز، گر چه جرقه جنگ دوم بین‌المللی از مسافتی دور به چشم می‌خورد و سخن‌پراکنی‌هایی مبنی بر نگرانی دولتهای متفق از وجود کارشناسان آلمانی و ایتالیایی به وسیله رادیوها و خبرگزاریهای خارجی پراکنده می‌گشت، اما بی‌طرفی ایران از سویی، و کوشش دولت برای حل دوستانه مشکل اخیر از سوی دیگر، مردم را به حفظ و ادامه صلح در ایران خاطرجمع می‌ساخت. به ویژه آنکه میدان جنگ هنوز با کشور ما فاصله زیاد داشت.

با همه این احوال، سپیده‌دم روز دوشنبه سوم شهریور، "بولارد"، وزیر مختار انگلیس به همراه "اسمیرنوف"، سفیر آن هنگامِ شوروی به خانه آقای علی منصور "منصورالملک"، نخست‌وزیر آن هنگامِ ایران رفتند و همگی آگاهی دادند که در همان ساعت، نیروهای مسلح شوروی و انگلستان از مرزهای شمال و جنوب خاک ایران را مورد تاخت‌وتاز قرارداده‌اند.

نمایندگان سیاسی دو دولت همچنین یادداشت مشترکی برای دولت ایران به همراه داشتند، حاکی از اینکه چون وجود شمار زیادی آلمانی و ایتالیایی و هم‌پیمانان آنها در ایران برای متفقین موجب خطر شده‌است، پس ارتش خود را به خاک ایران وارد ساخته‌اند.

به هنگام دریافت این پیام، نخست‌وزیر از اعلیحضرت رضاشاه درخواست شرفیابی کرد و سپس به همراه وزیر خارجه آن هنگام، آقای جواد عامری، در کاخ سعدآباد موضوع حمله نیروهای بیگانه را به آگاهی اعلیحضرت رضاشاه رسانید.


این تنها راه بود!


هر چند بی‌طرفی ایران به بهانه وجود کارشناسان آلمانی و ایتالیایی شکسته شده‌بود، اما به زودی فاش شد که متفقین، ایران را به عنوان تنها راه رسانیدن کمک برای ادامه پافشاری روسیه دربرابر حملات سخت آلمان انتخاب کرده و به همین مناسبت اقدام به اشغال ایران نموده‌اند. زیرا "ولادی‌وستک" و سایر بنادر شوروی در خاور دور زیر نگهبانی سرسخت نیروی دریایی ژاپن قرارداشت و راه دریایی بندر "مورمانسک" در اقیانوس منجمد شمالی که از آن راه دولت شوروی کمکهای مختصری دریافت می‌داشت، بسیار خطرناک بود و همچنین رساندن کمک از راه دریای مدیترانه و تنگه "داردانل" نیز نا ممکن به نظر می‌رسید.

به هر چگونگی، نیروهای متفقین از شمال و جنوب مرزهای ایران را مورد دست‌اندازی قراردادند و با وجود آنکه روز پنجم شهریورماه به ارتش ایران فرمان دست‌کشیدن از جنگ داده‌شد، چند روزی جنگ ادامه پیدا کرد و به ویژه شهرهای بی دفاع ایران در منطقه شمالی بمباران شد. تا آنکه نخست‌وزیر آن هنگام، از سمت خود کناره‌گیری کرد و به دعوت اعلیحضرت رضاشاه، مرحوم محمدعلی فروغی، ذکاءالملک، کابینه جدید را تشکیل داد.

روز هیجدهم شهریورماه، یادداشتهای دروبدل شده میان روس و انگلیس و دولت جدید ایران در مجلس شورای ملی خوانده‌شد و با پذیرش درخواستهای متفقین، آنها نیز استقلال و حاکمیت سیاسی دولت ایران را به رسمیت شناختند.

در آن هنگام دولتهای روس و انگلیس، نیروهای خود را در فاصله‌ای دور از پایتخت جای داده‌بودند. ولی چون بهانه‌جویی آنها ادامه داشت و سرانجام تهدیدکردند که نیروهای آنها وارد حومه تهران خواهدشد، اعلیحضرت رضاشاه خیرخواهی کشور را در کناره‌گیری خود تشخیص دادند و اعلیحضرت محمدرضاشاه پهلوی به شرحی که یادشد، سوگند یادکردند و وظایف پادشاهی را پذیرفتند.


با مشتی خاک


در این هنگام اعلیحضرت رضاشاه با مشتی خاک که از وطن خود برداشته‌بود، ابتدا به جزیره موریس و سپس به ژوهانسبورگ در آفریقا برده‌شدند و روز سی‌ام شهریورماه آقای مجید آهی، وزیر دادگستری کابینه فروغی، متن سازش‌نامه ایشان و سپس فرمان شاهنشاه را در مجلس خواند.

مفاد فرمان شاهنشاه این بود که چون منظور اصلی اعلیحضرت شاه پیشین از واگذاری اموالشان این بود که به مصارف نیکوکاری برسد، کلیه مستغلات و املاک و کارخانه‌هایی که به ایشان واگذار شده‌است برای پیشرفت وضع کشاورزی و صنایع کشور به اختیار دولت گذارده می‌شود.

اشغال ناگهانی ایران، کناره‌گیری رضاشاه، پراکنده‌شدن لشگر و سایر پیشامدهای تهاجم ناگهانی به ایران، آنچنان کابوسی در مملکت به وجود آورده‌بود که کسی به فردای خود امیدی نداشت. برنامه‌های عمرانی و اصلاحی که حاصل بیست سال تلاش روزمره بود، ناگهان متوقف ماند. مراکز ویژه کشور زیر نفوذ بیگانگان قرارگرفت. آوارگان جنگ که به دنبال سپاه مهاجم از هر سو به سوی تهران روانه گشته بودند، با خود تیفوس، قحطی، فساد و ناامنی به همراه آوردند. چشمها نگران، دلها ترسان، قدمها سست و هدف نامعلوم بود. مدرسه‌ها تعطیل شد، سربازها از سربازخانه مرخص و در گوشه و کنار پراکنده‌شدند بی آنکه حتی برای یک روز خود جیره یا مواجبی داشته باشند.

در این زمان، پادشاه بیست‌ودو ساله ایران زمام سرنوشت کشوری را به دست می‌گرفت که چندین هزار سال بر عمرش سپری گشته‌بود.

دولت جدید ایران به طور رسمی وارد جنگ شد و در صف متفقین قرارگرفت. به موجب پیمان سه‌جانبه که میان دولتهای ایران، انگلستان و شوروی گذارده‌شد، ایران پذیرفت که به جنگ با دولتهای محور بپیوندد و راحتی لازم جهت حمل و نقل مهمات و عبور نیروهای متفقین را فراهم سازد و متفقین نیز بشارت دادند که پس از پایان جنگ، ایران را ترک کنند و خسارات وارده به این کشور را بررسی نمایند.

اما با وجود آنکه گذاشتن این پیمان سه‌جانبه جرقه امیدی به حساب می‌آمد، هیچ کس به آینده امید نداشت.

امید و آینده، در آن روزهای شوم دو کلمه‌ای بود که هیچ کس معنایی برای آن نمی‌شناخت و مردم ایران افسرده و ناامید سال ۱۳۲۰ را پشت سر گذاشتند!