اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه)/مشو عاشق، که جانت را بسوزد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (منطق العشاق یا ده نامه) (مشو عاشق، که جانت را بسوزد) از اوحدی مراغهای |
' |
مشو عاشق، که جانت را بسوزد | غم عشق استخوانت را بسوزد | |
تو آتش میزنی در خرمن خویش | ندانی این و آنت را بسوزد | |
مخور خوبان آتش خوی را غم | که روزی خان ومانت را بسوزد | |
ز دیده اشک خون چندین مباران | که ترسم دیدگانت را بسوزد | |
چه سود آنگاه پنهان کردن عشق | که پیدا و نهانت را بسوزد؟ | |
ز لعلم چاشنی جستی به بوسه | نترسیدی دهانت را بسوزد؟ | |
مبر نام من، ار نه با رخ خویش | بگویم تا: زبانت را بسوزد | |
اگر هجرم وجودت را بکاهد | وگر مهرم روانت را بسوزد |