اوحدی مراغهای (غزلیات)/چون دو زلفش سر بر آن رخسار گلگون مینهند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (چون دو زلفش سر بر آن رخسار گلگون مینهند) از اوحدی مراغهای |
' |
چون دو زلفش سر بر آن رخسار گلگون مینهند | آه و اشک من سر اندر کوه و هامون مینهند | |
از لب چون خون و آن روی چو آتش هر دمی | این دل شوریده را در آتش و خون مینهند | |
دور بینانی که دیدند آب خیز چشم من | دامنم را چون کنار آب جیحون مینهند | |
ساقیان مجلس عشق از برای قتل ما | در لب خود نوش و اندر باده افیون مینهند | |
در دل ما جای دارند این شگرفان روز و شب | گر چه ما را از میان کار بیرون مینهند | |
مدعی گفت: اوحدی باز آمدست از عشق او | زیر دیگ عشق او خود آتش اکنون مینهند | |
قصهی دلسوز ما قومی که دیدند، ای عجب! | بر دل ما تهمت آسودگی چون مینهند؟ |