اوحدی مراغه‌ای (غزلیات)/ترا که گفت؟ من بی‌تو می‌توانم بود

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' اوحدی مراغه‌ای (غزلیات) (ترا که گفت؟ من بی‌تو می‌توانم بود)
از اوحدی مراغه‌ای
'


ترا که گفت؟ من بی‌تو می‌توانم بود که مرگ بادا گر بی‌تو زنده دانم بود
اگر به پیش کسی جز تو بسته‌ام کمری گواه باش که: زنار در میانم بود
درون خویش بپرداختم ز هر نقشی مگر وفای تو کندر میان جانم بود
هزار بار مرا سوختی و دم نزدم که مهر در جگر و مهر بر زبانم بود
سکونت از من دل خسته در جدایی خود طلب مدار، که ساکن نمی‌توانم بود
بگفت راز دل اوحدی به مرد و به زن سرشک دیده، که در عشق ترجمانم بود