اوحدی مراغهای (غزلیات)/آشنایی جمله را، با من چرا بیگانهای؟
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (آشنایی جمله را، با من چرا بیگانهای؟) از اوحدی مراغهای |
' |
آشنایی جمله را، با من چرا بیگانهای؟ | خانهپرداز من و با دیگران همخانهای | |
هر دو عالم در سر کار تو کردم، گر چه تو | خود نمیگویی که هستی در دو عالم یا نهای؟ | |
شد دلم ویران ز سنگانداز هجرانت، ولی | شادمانم چون تو دایم گنج آن ویرانهای | |
گر دل سختت نمیماند به سنگ، ای سیم تن | پس چرا پیوسته با ما ده زبان چون شانهای؟ | |
شد کنار من پر از در، ز آب چشم چون گهر | از کنار من چرا دوری، اگر دردانهای؟ | |
ترک مهرت خواستم کردن چو دید آن عقل گفت: | چون کنی ترک پری رویان؟ مگر دیوانهای؟ | |
اوحدی، چون عشق بازی میکنی دوری مجوی | همچو فرزین، از رخ این شاه، اگر فرزانهای | |
بعد از آن از بند کار خویشتن برخیز، اگر | صید آن زلف چو دام و خال همچون دانهای |