انوری (غزلیات)/ای زلف تابدار ترا صدهزار خم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (غزلیات) (ای زلف تابدار ترا صدهزار خم) از انوری |
' |
ای زلف تابدار ترا صدهزار خم | وی جان غمگسار مرا صدهزار غم | |
خالی نگردد از غم عشق تو جان من | تا حلقهای زلف تو خالی نشد ز خم | |
بر عارض تو حلقهی زلف تو گوییا | کز مشک چشمهاست به گلبرگ تر رقم | |
یا سلسله است از شبه بر گرد آفتاب | یا بیخهای شب زده بر روی صبحدم | |
ای در خجالت رخ و زلف تو روز و شب | وی در حمایت لب و چشم تو شهد و سم | |
ای پشت من ز عشق تو چون ابروی تو کوژ | وی بخت من ز یمن تو چون چشم تو دژم | |
جانم ز جزع و لعل تو پر درد و پر شفاست | طبعم ز روی و موی تو پرنور و پر ظلم | |
از پای تا به سر همه بندست زلف تو | زان روی بسته داردم از فرق تا قدم | |
از بند تو چگونه بود روی جستنم | کاندم که از تو دورترم با توام به هم | |
در چشم دل مرا تو چنانی که دل چو خصم | پیوسته داردم به وصال تو متهم | |
ای در دلم خیال تو شکی به از یقین | وی در سخن لب تو وجودی کم از عدم | |
کم کن ز سر تکبر و بنشین که انوری | در عشق چون میان و لبت گشت کم ز کم |