امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات)/سالها خون خوردهام ازبخت بی سامان خویش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | امیر خسرو دهلوی (انتخاب از غزلیات) (سالها خون خوردهام ازبخت بی سامان خویش) از امیر خسرو دهلوی |
' |
سالها خون خوردهام ازبخت بی سامان خویش | تا زمانی دیدهام روی خوش جانان خویش | |
از خیال او چه نالم رفت کارم زدست | من به خون خویش پروردم بلای جان خویش | |
ای جفا آموخته از غمزهی بدخوی خویش | نیکویی ناموزی آخر از رخ نیکوی خویش | |
روی من از اشک و رویت از صفا آیینه شد | روی خود در روی من بین روی من در روی خویش | |
یک دم ای آیینهی جان رونما تا جا کنم | برسردست خودت یا بر سر زانوی خویش | |
گر خیال قامتت اندر شر و شور اوفتد | سرنگون همچون خیال خود فتد در جوی خویش | |
گوش هندو پاره باشد ور منم هندوی تو | پاره کن گوش و مکن پاره دل هندوی خویش |