سعدی (غزلیات)/گر یکی از عشق برآرد خروش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (گر یکی از عشق برآرد خروش) از سعدی |
' |
گر یکی از عشق برآرد خروش | بر سر آتش نه غریبست جوش | |
پیرهنی گر بدرد ز اشتیاق | دامن عفوش به گنه بربپوش | |
بوی گل آورد نسیم صبا | بلبل بیدل ننشیند خموش | |
مطرب اگر پرده از این رهزند | بازنیایند حریفان به هوش | |
ساقی اگر باده از این خم دهد | خرقه صوفی ببرد می فروش | |
زهر بیاور که ز اجزای من | بانگ برآید به ارادت که نوش | |
از تو نپرسند درازای شب | آن کس داند که نخفتهست دوش | |
حیف بود مردن بی عاشقی | تا نفسی داری و نفسی بکوش | |
سر که نه در راه عزیزان رود | بار گرانست کشیدن به دوش | |
سعدی اگر خاک شود همچنان | ناله زاریدنش آید به گوش | |
هر که دلی دارد از انفاس او | میشنود تا به قیامت خروش |