مثنوی معنوی/سخن گفتن به زبان حال و فهم کردن آن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (سخن گفتن به زبان حال و فهم کردن آن) از مولوی |
' |
ماجرای شمع با پروانه تو | بشنو و معنی گزین ز افسانه تو | |
گر چه گفتی نیست سر گفت هست | هین به بالا پر مپر چون جغد پست | |
گفت در شطرنج کین خانهی رخست | گفت خانه از کجاش آمد بدست | |
خانه را بخرید یا میراث یافت | فرخ آنکس کو سوی معنی شتافت | |
گفت نحوی زید عمروا قد ضرب | گفت چونش کرد بی جرمی ادب | |
عمرو را جرمش چه بد کان زید خام | بی گنه او را بزد همچون غلام | |
گفت این پیمانهی معنی بود | گندمی بستان که پیمانهست رد | |
زید و عمرو از بهر اعرابست و ساز | گر دروغست آن تو با اعراب ساز | |
گفت نی من آن ندانم عمرو را | زید چون زد بیگناه و بیخطا | |
گفت از ناچار و لاغی بر گشود | عمرو یک واو فزون دزدیده بود | |
زید واقف گشت دزدش را بزد | چونک از حد برد او را حد سزد |