مثنوی معنوی/وحی کردن حق تعالی به موسی علیه السلام کی چرا به عیادت من نیامدی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر دوم مثنوی (وحی کردن حق تعالی به موسی علیه السلام کی چرا به عیادت من نیامدی) از مولوی |
' |
آمد از حق سوی موسی این عتاب | کای طلوع ماه دیده تو ز جیب | |
مشرقت کردم ز نور ایزدی | من حقم رنجور گشتم نامدی | |
گفت سبحانا تو پاکی از زیان | این چه رمزست این بکن یا رب بیان | |
باز فرمودش که در رنجوریم | چون نپرسیدی تو از روی کرم | |
گفت یا رب نیست نقصانی ترا | عقل گم شد این سخن را برگشا | |
گفت آری بندهی خاص گزین | کشت رنجور او منم نیکو ببین | |
هست معذوریش معذوری من | هست رنجوریش رنجوری من | |
هر که خواهد همنشینی خدا | تا نشیند در حضور اولیا | |
از حضور اولیا گر بسکلی | تو هلاکی زانک جزوی بی کلی | |
هر که را دیو از کریمان وا برد | بی کسش یابد سرش را او خورد | |
یک بدست از جمع رفتن یک زمان | مکر دیوست بشنو و نیکو بدان |