دیوان شمس/ای که به لطف و دلبری از دو جهان زیادهای
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ای که به لطف و دلبری از دو جهان زیادهای) از مولوی |
' |
ای که به لطف و دلبری از دو جهان زیادهای | ای که چو آفتاب و مه دست کرم گشادهای | |
صبح که آفتاب خود سر نزدهست از زمین | جام جهان نمای را بر کف جان نهادهای | |
مهدی و مهتدی تویی رحمت ایزدی تویی | روی زمین گرفتهای داد زمانه دادهای | |
مایه صد ملامتی شورش صد قیامتی | چشمه مشک دیدهای جوشش خنب بادهای | |
سر نبرد هر آنک او سر کشد از هوای تو | ز آنک به گردن همه بستهتر از قلادهای | |
خیز دلا و خلق را سوی صبوح بانگ زن | گر چه ز دوش بیخودی بیسر و پا فتادهای | |
هر سحری خیال تو دارد میل سردهی | دشمن عقل و دانشی فتنه مرد سادهای | |
همچو بهار ساقیی همچو بهشت باقیی | همچو کباب قوتی همچو شراب شادهای | |
خیز دلا کشان کشان رو سوی بزم بینشان | عشق سوارهات کند گر چه چنین پیادهای | |
ذره به ذره ای جهان جانب تو نظرکنان | گوهر آب و آتشی مونس نر و مادهای | |
این تن همچو غرقه را تا نکنی ز سر برون | بند ردا و خرقهای مرد سر سجادهای | |
باده خامشانه خور تا برهی ز گفت و گو | یا حیوان ناطقی جمله ز نطق زادهای | |
لطف نمای ساقیا دست بگیر مست را | جانب بزم خویش کش شاه طریق جادهای |