دیوان شمس/دلم چو دیده و تو چون خیال در دیده
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (دلم چو دیده و تو چون خیال در دیده) از مولوی |
' |
دلم چو دیده و تو چون خیال در دیده | زهی مبارک و زیبا به فال در دیده | |
به بوی وصل دو دیده خراب و مست شدهست | چگونه باشد یا رب وصال در دیده | |
چو دیده بیشه آن شیرمست من باشد | چه زهره دارد گرگ و شکال در دیده | |
دو دیده را بگشا نور ذوالجلال ببین | ز فر دولت آن خوش خصال در دیده | |
چو چتر و سنجق آن رشک صد سلیمان دید | گشاد هدهد جان پر و بال در دیده | |
چو آفتاب جمالش بدیدهها درتافت | چه شعلههاست ز نور جلال در دیده | |
چو عقل عقل قنق شد درون خرگه جسم | عقول هیچ ندارد مجال در دیده | |
دو دیده مست شد از جان صدر شمس الدین | چه بادههاست از او مال مال در دیده |