سعدی (غزلیات)/ندانم از من خسته جگر چه میخواهی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات) (ندانم از من خسته جگر چه میخواهی) از سعدی |
' |
ندانم از من خسته جگر چه میخواهی | دلم به غمزه ربودی دگر چه میخواهی | |
اگر تو بر دل آشفتگان ببخشایی | ز روزگار من آشفتهتر چه میخواهی | |
به هرزه عمر من اندر سر هوای تو شد | جفا ز حد بگذشت ای پسر چه میخواهی | |
ز دیده و سر من آن چه اختیار توست | به دیده هر چه تو گویی به سر چه میخواهی | |
شنیدهام که تو را التماس شعر رهیست | تو کان شهد و نباتی شکر چه میخواهی | |
به عمری از رخ خوب تو بردهام نظری | کنون غرامت آن یک نظر چه میخواهی | |
دریغ نیست ز تو هر چه هست سعدی را | وی آن کند که تو گویی دگر چه میخواهی |