دیوان شمس/عید نمای عید را ای تو هلال عید من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (عید نمای عید را ای تو هلال عید من) از مولوی |
' |
عید نمای عید را ای تو هلال عید من | گوش بمال ماه را ای مه ناپدید من | |
بود من و فنای من خشم من و رضای من | صدق من و ریای من قفل من و کلید من | |
اصل من و سرشت من مسجد من کنشت من | دوزخ من بهشت من تازه من قدید من | |
جور کنی وفا بود درد دهی دوا بود | لایق تو کجا بود دیده جان و دید من | |
پیشتر از نهاد جان لطف تو داد داد جان | ای همگی مراد جان پس تو بدی مرید من | |
ای مه عید روی تو ای شب قدر موی تو | چون برسم بجوی تو پاک شود پلید من | |
جسم چو خانقاه جان فکرتها چو صوفیان | حلقه زدند و در میان دل چو ابایزید من | |
دم نزم خمش کنم با همه رو ترش کنم | تا که بگوییم تویی حاضر و مستفید من |