دیوان شمس/من طربم طرب منم زهره زند نوای من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (من طربم طرب منم زهره زند نوای من) از مولوی |
' |
من طربم طرب منم زهره زند نوای من | عشق میان عاشقان شیوه کند برای من | |
عشق چو مست و خوش شود بیخود و کش مکش شود | فاش کند چو بیدلان بر همگان هوای من | |
ناز مرا به جان کشد بر رخ من نشان کشد | چرخ فلک حسد برد ز آنچ کند به جای من | |
من سر خود گرفتهام من ز وجود رفتهام | ذره به ذره می زند دبدبه فنای من | |
آه که روز دیر شد آهوی لطف شیر شد | دلبر و یار سیر شد از سخن و دعای من | |
یار برفت و ماند دل شب همه شب در آب و گل | تلخ و خمار می طپم تا به صبوح وای من | |
تا که صبوح دم زند شمس فلک علم زند | باز چو سرو تر شود پشت خم دوتای من | |
باز شود دکان گل ناز کنند جزو و کل | نای عراق با دهل شرح دهد ثنای من | |
ساقی جان خوبرو باده دهد سبو سبو | تا سر و پای گم کند زاهد مرتضای من | |
بهر خدای ساقیا آن قدح شگرف را | بر کف پیر من بنه از جهت رضای من | |
گفت که باده دادمش در دل و جهان نهادمش | بال و پری گشادمش از صفت صفای من | |
پیر کنون ز دست شد سخت خراب و مست شد | نیست در آن صفت که او گوید نکتههای من | |
ساقی آدمی کشم گر بکشد مرا خوشم | راح بود عطای او روح بود سخای من | |
باده تویی سبو منم آب تویی و جو منم | مست میان کو منم ساقی من سقای من | |
از کف خویش جستهام در تک خم نشستهام | تا همگی خدا بود حاکم و کدخدای من | |
شمس حقی که نور او از تبریز تیغ زد | غرقه نور او شد این شعشعه ضیای من |