خواجوی کرمانی (غزلیات)/ای حلقه زده افعی مشکین تو بر دوش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (ای حلقه زده افعی مشکین تو بر دوش) از خواجوی کرمانی |
' |
ای حلقه زده افعی مشکین تو بر دوش | وی خنده زده شکر شیرین تو بر نوش | |
از کوه نتابد چو تو خورشید کمربند | وز باغ نخیزد چو تو شمشاد قبا پوش | |
چون دوش شبی تیره ندیدم بدرازی | الا شب زلفت که زیادت بود از دوش | |
ماندست مرا حسرت دیدار تو در دل | کردست دلم حلقهی گیسوی تو در گوش | |
دارم ز تو دلبستگی و مهر و وفا چشم | لیکن چکنم گر تو نداری دل من گوش | |
خاموش که چون گل بشکر خنده در آید | با بلبل بیدل نتوان گفت که خاموش | |
زان داروی بیهوشی اگر صبح توانی | در ده قدحی تا ز حریفان ببرد هوش | |
تخفیف کن از دور من سوخته جامی | کاتش چو زیادت شود از سر برود جوش | |
خواجو اگرت دست دهد دولت وصلش | زنهار مگو با کس و بر میخور و میپوش |