خواجوی کرمانی (غزلیات)/وقتست کز ورای سراپردهی عدم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (وقتست کز ورای سراپردهی عدم) از خواجوی کرمانی |
' |
وقتست کز ورای سراپردهی عدم | سلطان گل بساحت بستان زند علم | |
دریا فکنده ذیل بغلتاق فستقی | هر دم عروس غنچه برون آید از حرم | |
از کلک نقشبند قضا در تحیرم | کز سبزه بر صحیفهی بستان زند رقم | |
آثار صنع بین که بتاثیر نامیه | هر دم لطیفهئی بوجود آید از عدم | |
صحن چمن ز زمزمهی بلبل سحر | گردد پر از ترنم زیر و نوای بم | |
از آب چشمه تیره شود چشمهی حیات | وز صحن باغ رشگ برد گلشن ارم | |
جعد بنفشه بین ز نسیم سحرگهی | همچون شکنج طره خوبان گرفته خم | |
گر در چمن بخنده درآید گل در روی | باور مکن که او بدوروئیست متهم | |
نرگس چو شوخ دیدگی از سر نمینهد | نازک دلست غنچه از آن میشود دژم | |
بیچاره لاله هست دلش در میان خون | گوئی ز دست باد صبا میبرد ستم | |
بر سرو سوسن از چه زبان میکند دراز | آزاده راز طعن زبان آوران چه غم | |
خواجو چو سرو تا نکنی پیشه راستی | نتوان نهاد در ره آزادگی قدم | |
بخرام سوی باغ که چون لعل دلبران | عیسی دمست نکهت انفاس صبحدم | |
و اطراف بوستان شده از سبزه و بهار | همچون بساط مجلس فرمانده عجم | |
بر یاد بزم آصف جمشید مرتبت | بر کف نهاده لالهی دلخسته جام جم |