اوحدی مراغهای (غزلیات)/جفا بر کسی بیش ازین چون کنی؟
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (جفا بر کسی بیش ازین چون کنی؟) از اوحدی مراغهای |
' |
جفا بر کسی بیش ازین چون کنی؟ | که هر دم به نوعی دلش خون کنی | |
تو روزی ز دست غم خود مرا | به صحرا دوانی و مجنون کنی | |
نگویم به کس حال بیداد تو | که ترسم بگویند و افزون کنی | |
نمیدارم از دامنت دست باز | گرم دامن دیده جیحون کنی | |
برآنی که بر من کنی رحمتی | چه سودم دهد؟ گر نه اکنون کنی | |
نبود این گمان اوحدی را بتو | که با او دل خود دگرگون کنی |