اوحدی مراغهای (غزلیات)/ما به ابد میبریم عشق ترا از ازل
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | اوحدی مراغهای (غزلیات) (ما به ابد میبریم عشق ترا از ازل) از اوحدی مراغهای |
' |
ما به ابد میبریم عشق ترا از ازل | در همه عالم که دید عشق چنین بیخلل؟ | |
از سر من شور تو هیچ نیاید برون | گر چه سر آید زمان ور چه در آید اجل | |
هیچ کسم، گر بدل بر تو گزینم به دل | هیچ کسی خود بدل بر تو گزیند بدل؟ | |
شمع لبت را بدید، مهر گرفت از عقیق | موم دهانت بدید مهر گرفت از عسل | |
راهرو عقل را زلف تو دارالامان | کار کن روح را لطف تو بیتالعمل | |
بوده ز جور تو ما در همه وقتی زبون | گشته به مهر تو ما در همه گیتی مثل | |
ماه شبستان تو مورچهی وتخت جم | وصل تو و جان ما یوسف و سیم دغل | |
زلف تو تن را نوشت سورهی نون بر ورق | قد تو دل را نهاد لوح الف در بغل | |
چشم مرا از لبت نیست گزیری که، هست | لعل لبت را شکر، چشم سرم را سبل | |
فوت نشد نکتهای از کشش و از جسش | با لب و زلف ترا مرتبهی عقد و حل | |
اوحدی از دیر باز فتنهی تست، ای غزال | تا نشود ناامید زود نیوش این غزل |