دیوان شمس/چشمم همیپرد مگر آن یار میرسد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (چشمم همیپرد مگر آن یار میرسد) از مولوی |
' |
چشمم همیپرد مگر آن یار میرسد | دل میجهد نشانه که دلدار میرسد | |
این هدهد از سپاه سلیمان همیپرد | وین بلبل از نواحی گلزار میرسد | |
جامی بخر به جانی ور زانک مفلسی | بفروش خویش را که خریدار میرسد | |
آن گوش انتظار خبر نوش میکند | وان چشم اشکبار به دیدار میرسد | |
آن دل که پاره پاره شد و پارههاش خون | آن پاره پاره رفته به یک بار میرسد | |
قد چو چنگ را که دلش تار تار شد | نک زخمه نشاط به هر تار میرسد | |
آن خارخار باغ و تقاضاش رد نشد | گلهای خوش عذار سوی خار میرسد | |
آن زینهار گفتن عاشق تهی نبود | اینک سپاه وصل به زنهار میرسد | |
نک طوطیان عشق گشادند پر و بال | کز سوی مصر قند به قنطار میرسد | |
شهر ایمنست جمله دزدان گریختند | از بیم آنک شحنه قهار میرسد | |
چندین هزار جعفر طرار شب گریخت | کمد خبر که جعفر طیار میرسد | |
فاش و صریح گو که صفات بشر گریخت | زیرا صفات خالق جبار میرسد | |
ای مفلسان باغ خزان راهتان بزد | سلطان نوبهار به ایثار میرسد | |
در خامشیست تابش خورشید بیحجاب | خاموش کاین حجاب ز گفتار میرسد |