دیوان شمس/عید آمد و خوش آمد دلدار دلکش آمد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (عید آمد و خوش آمد دلدار دلکش آمد) از مولوی |
' |
عید آمد و خوش آمد دلدار دلکش آمد | هر مردهای ز گوری برجست و پیشش آمد | |
دل را زبان بباید تا جان به چنگش آرد | جان پاکشان بیاید کان یار سرکش آمد | |
جان غرق شهد و شکر از منبع نباتش | مه در میان خرمن زان ترک مه وش آمد | |
خاک از فروغ نفخش قبله فرشته آمد | کب از جوار آتش همطبع آتش آمد | |
جان و دل فرشته جفت هوای حق شد | گردون فرشتگان را زان روی مفرش آمد | |
نر باش و صیقلی کن دل را و نقش برخوان | بی نقش و بیجهات این شش سو منقش آمد | |
آن لعل را در آخر در جیب خویش یابی | بر جیب پاک جیبان نورش مر شش آمد | |
ز افیون شربت او سرمست خفت بدعت | ز استون رحمت او دولت منعش آمد | |
ای هوشمند گوشی کو را کشید دستش | وی روسپید رویی کز وی مخمش آمد | |
خاموش پنج نوبت مشنو ز آسمانی | کان آسمان برون این پنج و این شش آمد |