سعدی (غزلیات ۱)/خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | سعدی (غزلیات ۱) (خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم) از سعدی |
' |
خرما نتوان خوردن ازین خار که کشتیم | دیبا نتوان کردن ازین پشم که رشتیم | |
بر حرف معاصی خط عذری نکشیدیم | پهلوی کبائر حسناتی ننوشتیم | |
ما کشتهی نفسیم و بس آوخ که برآید | از ما به قیامت که چرا نفس نکشتیم | |
افسوس برین عمر گرانمایه که بگذشت | ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم | |
دنیا که درو مرد خدا گل نسرشتست | نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم | |
ایشان چو ملخ در پس زانوی ریاضت | ما مور میان بسته دوان بر در و دشتیم | |
پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند | ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم | |
واماندگی اندر پس دیوار طبیعت | حیفست دریغا که در صلح بهشتیم | |
چون مرغ برین کنگره تا کی بتوان خواند | یک روز نگه کن که برین کنگره خشتیم | |
ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز | کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم | |
کر خواجه شفاعت نکند روز قیامت | شاید که ز مشاطه نرنجیم که زشتیم | |
باشد که عنایت برسد ورنه مپندار | با این عمل دوزخیان کاهل بهشتیم | |
سعدی مگر از خرمن اقبال بزرگان | یک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتیم |