خاقانی (غزلیات)/یا وصل تو را نشانه بایستی
نسخهٔ تاریخ ۷ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۴:۵۸ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | خاقانی (غزلیات) (یا وصل تو را نشانه بایستی) از خاقانی |
' |
یا وصل تو را نشانه بایستی | یا درد مرا کرانه بایستی | |
میسوزم ازین غم و نمیبیند | این آتش را زبانه بایستی | |
گفتی به طلب رسی به کوی ما | خود کوی تو را نشانه بایستی | |
تا دل به وصال تو رسد روزی | در عهدهی آن زمانه بایستی | |
خود را سگ کوی تو گمان بردم | این قدر گمان خطا نه بایستی | |
محروم ز آستانهات هستم | سگ محرم آستانه بایستی | |
بر هیچم هر زمان بیازاری | آزار تو را بهانه بایستی | |
گر دهر، دو روی و بخت ده رنگ است | باری دل تو یگانه بایستی | |
آوخ همه نقب بر خراب آمد | یک نقب به گنجخانه بایستی | |
بر ابلق آسمان ز زلف تو | شیب سر تازیانه بایستی | |
در زلف تو ز آبنوس روز و شب | از دست مشاطه شانه بایستی | |
در دانهی دل نماند مغز آوخ | در خوشهی عمر دانه بایستی | |
خاقانی فسانه شد عشقت | در دست تو این فسانه بایستی |