عطار (غزلیات)/ترسا بچهای دیدم زنار کمر کرده
نسخهٔ تاریخ ۶ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۱۵ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | عطار (غزلیات) (ترسا بچهای دیدم زنار کمر کرده) از عطار |
' |
ترسا بچهای دیدم زنار کمر کرده | در معجزهی عیسی صد درس ز بر کرده | |
با زلف چلیپاوش بنشسته به مسجد خوش | وز قبلهی روی خود محراب دگر کرده | |
از تختهی سیمینش یعنی که بناگوشش | خورشید خجل گشته رخساره چو زر کرده | |
از جادویی چشمش برخاسته صد غوغا | تا بر سر بازاری یکبار گذر کرده | |
چون مه به کلهداری پیروزه قبا بسته | زنار سر زلفش عشاق کمر کرده | |
روزی که ز بد کردن بگرفت دلش کلی | بگذاشته دست از بد صد بار بتر کرده | |
صد چشمهی حیوان است اندر لب سیرابش | وین عاشق بی دل را بس تشنه جگر کرده | |
دوش آمد پیر ما در صومعه بد تنها | گفت ای ز سر عجبی در خویش نظر کرده | |
از خویش پرستیدن در صومعه بنشسته | خلق همه عالم را از خویش خبر کرده | |
بگریخته نفس تو از یار ز نامردی | چون بار گران دیده از خلق حذر کرده | |
برخیزی اگر مردی در شیوهی ما آیی | تا شیوهی ما بینی در سنگ اثر کرده | |
یک دردی درد ما در عالم رسوایی | صد زاهد خودبین را با دامن تر کرده | |
در حلقه چو دیدی خود دردی خور و مستی کن | وانگاه ببین خود را از حلقه به در کرده | |
چون کوری قرایان عطار عیان دیده | بینایی پیر خود صد نوع سمر کرده |