عطار (غزلیات)/تا درین زندان فانی زندگانی باشدت
نسخهٔ تاریخ ۶ فوریهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۳۲ توسط Rostamfarokhzad (گفتگو | مشارکتها)
' | عطار (غزلیات) (تا درین زندان فانی زندگانی باشدت) از عطار |
' |
تا درین زندان فانی زندگانی باشدت | کنج عزلت گیر تا گنج معانی باشدت | |
این جهان را ترک کن تا چون گذشتی زین جهان | این جهانت گر نباشد آن جهانی باشدت | |
کام و ناکام این زمان در کام خود درهم شکن | تا به کام خویش فردا کامرانی باشدت | |
روزکی چندی چو مردان صبر کن در رنج و غم | تا که بعداز رنج گنج شایگانی باشدت | |
روی خود را زعفرانی کن به بیداری شب | تا به روز حشر روی ارغوانی باشدت | |
گر به ترک عالم فانی بگویی مردوار | عالم باقی و ذوق جاودانی باشدت | |
صبحدم درهای دولتخانهها بگشادهاند | عرضه کن گر آن زمان راز نهانی باشدت | |
تا کی از بی حاصلی ای پیرمرد بچه طبع | در هوای نفس مستی و گرانی باشدت | |
از تن تو کی شود این نفس سگ سیرت برون | تا به صورت خانهی تن استخوانی باشدت | |
گر توانی کشت این سگ را به شمشیر ادب | زان پس ار تو دولتی جویی نشانی باشدت | |
گر بمیری در میان زندگی عطاروار | چون درآید مرگ عین زندگانی باشدت |