حافظ (غزلیات)/سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | حافظ (غزلیات) (سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی) از حافظ |
' |
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی | خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی | |
دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است | بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی | |
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز | ورای حد تقریر است شرح آرزومندی | |
الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور | پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی | |
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست | ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی | |
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی | دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی | |
در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است | خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی | |
به شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازند | سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی |