دیوان بیدل شیرازی/لذت سوختن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
نوش بی نیش | لذت سوختن از بیدل شیرازی |
موسم شادی |
دیوان بیدل شیرازی |
گو نشیند به برم یار و سرشكم بنشاند | ور نه زین سیل كه برخاست گذشتن نتواند | |
زآتش آه بسوزم همۀ كون و مكان را | دیده آبی اگرم بر دل سوزان نفشاند | |
لذت سوختناز شب پره مپرس كه چونست | آنكه عاشق نه به شمع رخ اين ذوق چه داند | |
همگی بستۀ آن زلف به زنجیر و ندانیم | كآخر این سلسله زآنجا بكجامان بكشاند | |
به جز از سود ز سودای تو هرگز نبرد كس | كه لبت جان بدهد زلفت اگر دل بستاند | |
چه تفاوت كندم چون سر تسلیم نهادم | گر براند ز در خویشتنش یا كه بخواند | |
گر كه بی پرده در آید چه كند با دل عشاق | آنكه در پرده همی پردۀ خلقی بدراند | |
عشق چون آتش سوزنده و ما خشك گیاهیم | در دل هر كه درآید به جز از دوست نماند | |
هر كرا دوست طبیب است بجز از درد نجوید | هر كرا عشق ادیب است به جز از دوست نداند | |
پای بست سر معشوق غم خویش ندارد | عشق آنرا كه بگیرد ز علایق برهاند | |
اندكی پیش وی از درد دل خویش نوشتم | ترسم افسرده شود نامۀ بیدل چو بخواند |
***