مبتلای عشق بیدل شیرازی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
تنها نه مستحب من ای ماه منظری | محبوب هر دلی تو و مطلوب هر سری |
هم قید صید جان ز کمند مسلسلی | هم دام مرغ دل ز دو زلف معنبری |
گویم اگر بهشت گلستان روی تو | نیکو نگفته ام که از آن بس نکوتری |
ور نسبتت به مهر دهم قرص آفتاب | با ماه عارضت نتواند برابری |
بگشای روی تا بگشائی ملکتی | بشکن تو زلف تا شکنی قلب لشکری |
حاجت به لشکرت نبود همچو آفتاب | بنمای رخ که پادشه هفت کشوری |
گفتم خیال تو از سر به در کنم | رفتی و همچنان به خیال من اندری |
گیرم که صبر پیشه کند مبتلای عشق | چون رُخت میبرد ز محیط شناوری |
چشمت به ابرو و مژه خون دلم بریخت | جان کی برد دلی ز کمان دلاوری |
جز روی آتشین تو آن زلف کس ندید | هرگز بنفشه گر بروید ز آذری |
ما دل شکسته ایم چون تو دل شکسته ای | ای زلف یار بی سبب از ما چه میبری |
بیدل چگونه وصف کنی حسن روی او | کافزون ز آفتاب و تو از ذرّه کمتری |
در ویکیپدیا موجود است:
M rastgar ۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۸:۱۷ (UTC)––––