موی زنخ بیدل شیرازی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
M rastgar ۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۸:۰۸ (UTC)––––
کنج فراغتی و بت ماه پیکری | از باده یک دو شیشه و در دست ساغری |
گر دست میدهد به جهان مغتنم شمار | تا روزگار عمر به بیهوده نشمری |
هر چه آید به دست بده جام می ستان | بعد از تو چون خورند همان به که خود خوری |
چون جمع مال و جاه پریشانی آورد | هان دل منه بران که پراکنده خاطری |
گر هست مکنتی به جهان اغنیا راست | درویش را چه حاجت به جاه و توانگری |
ای خواجه بنده به غلامی قبول کن | گر بنده میفروشی ور بنده میخری |
کز بس که بی بهاست نیارند بر زبان | نامش ز روی ننگ به مایه نه مشتری |
نه نسبتت به کفر توان داد و نه به دین | ای عشق چیستی تو که از جمله برتری |
معشوق از برابر عاشق کجا رود | ای دوست در دلی تو و ای یار در بری |
روزی اگر برافکنی این پرده از جمال | چون آفتاب پردۀ خلقی همی دری |
بیدل اسیر زلف تو شد جادوئی نگر | بست از فسون به موئی هندو غظنفری |
بسترد داد شه اگر از زشت صورتی | موی زنخ برای سر زلف دلبری |
نبود شگفت زانکه بود تا به باغ خار | از طرف جوی سر نکشد سنبل تری |
M rastgar ۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۰۸:۰۸ (UTC)––––