نگارستان فخر شیرازی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
ساقی چو به دور تست آسایش این دوران | بر خیز و گلابی ده دردسر ما بنشان |
دانی که چه محتاج است این خسته به درمانت | او را قدحی در ده زان داروی جان درمان |
چون یار بود ساقی هم باده بود صافی | کامی ز رخش بر گیر جامی ز کفش بستان |
جز نقش رخش ناید در منظر چشم امشب | وز نقش بتان بودی دیروز نگارستان |
با یاد توام از دل یاد همه شد بیرون | با نقش توام از چشم نقش همه شد پنهان |
با زلف تو دل بستم وز هر دو جهان رستم | هر سلسله بگسستم وین سلسله را نتوان |
تنها نه مرا بر سر سودای سر زلفت | دیوانه بسی دارد این سلسلۀ پیچان |
چون نقش پذیرد سنگ مشکل برود از وی | جانا ز چه یاد ما رفت از دل او آسان |
گیسوت کمند افکن ابروت کمان آور | دل خست به تیری این جان بست به تاری آن |
دور از رخ او سوزی دایم ز چه بر فخر است | پروانه ندیدستم بی شمع بود سوزان |
در ویکیپدیا موجود است:
M rastgar ۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۳۵ (UTC)