کشور جان فخر شیرازی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
ای پسر حاصل آمال جهان اینهمه نیست | آز کم کن که نیاز تو در آن اینهمه نیست |
همت آن است که از هر دو جهان پوشی چشم | ورنه مقدار جهان گذران اینهمه نیست |
ایکه سر مست می غفلتی از جام غرور | نشأیه بادۀ مغشوش جهان اینهمه نیست |
چند کام دل ازین زال زبون میجوئی | حدّ آمیزش این دشمن جان اینهمه نیست |
خود گرفتم همه سود است ز سودای جهان | سود سرمایۀ این مایه زیان اینهمه نیست |
تا به کی میطلبی روشنی از شمع حیات | جان من جلوۀ این برق جهان اینهمه نیست |
توشه برگیر ز نیکوئی و برّ از ایّام | وقت بشمار غنیمت که زمان اینهمه نیست |
میبری آبروی صبر و قناعت تا چند | قدر آب آنقدر و قیمت نان اینهمه نیست |
آنکه جان داد ترا لقمۀ نان خواهد داد | حاجت جهد تو اندر پی آن اینهمه نیست |
فخر را گو بنه از خانۀ تن پا بیرون | که مسافت ز تو تا کشور جان اینهمه نیست |
در ویکیپدیا موجود است:
M rastgar ۱ اوت ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۲۹ (UTC)