جدایی بیانداز و حکومت کن

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۱۸ توسط Bellavista1 (گفتگو | مشارکت‌ها) (اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


جدایی بیانداز و حکومت کن

جدایی بیانداز و حکومت کن یک پرنسیب است تا یک ملت را در گروه‌های گوناگون از یکدیگر جدا سازند و آنان را به جان یکدیگر بیاندازند. این پرنسیب کهن است و رومی‌ها از آن بهره می‌بردند. ملت ایران چه درون مرز و چه برون مرز در رنج این پرنسیب هستند که سالیان است استعمار آن را در ایران به کار گرفته است.

ایران به سبب گوناگونی مردمانش به ویژه همواره در خطر این است که استعمار این پرنسیب را در این سرزمین به راه اندازد.

ایل قاجار زمانی که به ایران تاخت و پادشاه سلسله زندیه را به قتل رساند و در ایران سلطنت دیکتاتوری بر پا داشتند. از آنجا که ایل قاجار بیگانگان به ایران بودند برای حکومت کردن به ملت ایران اسلام را در حکومت آوردند و یک حکومت استبدادی اسلامی سلطنتی راه انداختند. ملت ایران حکومت دیگری در سر داشت که در آن پارلمانی وجود داشته باشد که ملت ایران نمایندگانش را برگزینند پارلمانی که قوانین را بنویسد و و تصویب کند و بر پایه آن قوانین نوشته شده در واقع از سوی نمایندگان ملت ایران دولت خویشکاری‌های خود را انجام دهد. ملت ایران می‌خواستند که هر ایرانی حقوق انسانی و شهروندی داشته باشد و می‌خواستند که دادگستری را از چنگ ملایان بیرون کشند و قوانین و قضاوت مدنی بر دادگستری حاکم شودد و نه دیگر شریعت اسلام.

قاجاریان با کمک شیخ فضل الله نوری کوشش کردند تا میان ملت ایران جدایی بیاندازند و علیه مردم ایران جنگی را آغاز کردند. در پایان ملت ایران به قاجاریان دشمنان ایران پروانه ندادند که میان آنها جدایی و دشمنی بیافکنند و متحد ماندند. محمدعلی سلطان به دامان روسیه پناهنده شد و فضل الله نوری به دار آویخته شد. دومین باری که تلاش کردند ایرانیان را از یکدیگر جدا سازند شوروی و انگلستان بودند. شوروی در شمال ایران میرزا کوچک خان جنگلی را علم کرد و حکومت کمونیستی گیلان را بر پا کرد. شوروی‌ها نیز برای آذربایجان حکومت کمونیستی آذربایجان بر پا داشتند و برای کردستان نیز داستان حکومت کمونیستی کردستان را خواستند.

انگلیسی‌ها در جنوب ایران حکومتی با شیخ غزعل در خوزستان بر پا کردند. و این رضا خان وزیر جنگ بود که همه نقشه‌های استعمار را نقش بر آب کرد. میرزا کوچک خان را شکست داد و جمهوری شوروی گیلان از میان برداشته شد. رضا خان سردار سپه آذربایجان و کردستان و خوزستان را به ایران بازگرداند و حکومت‌های دست نشانده شوروی و انگلیس را از یمان برداشت. رضا خان سردار سپه و همرزمان سیاسی وی مانند تیمورتاش محمدعلی فروغی علی اکبر داور دریافتند که تنها با یک حکومت قدرتمند مرکزی می‌توانند ایران را نجات دهند.

رضا خان سردار سپه و وزیر جنگ نخست وزیر شد و ارتش شاهنشاهی ایران را بنیاد نهاد و رفرم‌های نیازین را به انجام رساند. برای مردم بی هویت ایران شناسنامه گرفت نام و نام خانوادگی داد. پس از آنکه روشن شد که احمد سلطان قاجار حقوق بگیر انگلستان است مجلس شورای ملی این آخرین ننگ قاجار را از تخت شاهنشاهی ایران خلع کرد و رضا خان سردار سپه و نخست وزیر را به پادشاهی ایران برگزید.

رضا شاه بزرگ دریافت که استالین با دایر کردن حزب کمونیست ایران ستون پنجم در سرزمین ایران کوشش می‌کند که میان ملت ایران جدایی و دشمنی بیاندازد. بدین روی حزب کمونیست ایران را در سال ۱۳۱۰ ممنوع ساخت و رهبرانشان را به زندان افکند. ده سال ایران زمان داشت که حکومتش را گسترش دهد و ایران نوین را بسازد. با جنگ جهانی دوم کشور ایران از سوی ارتش شوروی و انگلستان اشغال شد. نخستین کاری که استالین کرد این بود که زندان‌ها را باز کرد و جاسوس‌هایش در ایران را از زندان بیرون کشید. آنگاه همین جاسوسان شوروی حزب کمونیست ایران را با نام حزب توده دوباره راه اندازی کردند.

نخستین پروژه استالین جدا ساختن استان‌های شمالی ایران و آذربایجان از ایران بود. استالین استراتژی دیگری نیز ساخت و آن این بود که یک چتر حزبی بوجود آورد که آن را جبهه ملی نام نهاد. این جبهه ملی می‌بایستی که تنگا تنگ با حزب توده همدستی کند و در پارلمان با حد نصاب رای گیری در مجلس شورای ملی هر گونه تصمیم گیری در مجلس را فلج کند که بودجه به تصویب نرسد هیچ نخست وزیری رای اعتماد نگیرد و حتا کار را به آنجا رساند که نخست وزیران نمی‌توانستند خود را معرفی کنند و هیات دولت و برنامه اشان را بشناسانند. این همه در بحبوحه جنگ جهانی دوم و اشغال ایران و قحطی در ایران بود. برای رهبری جبهه ملی استالین محمد مصدق از ایل قاجار دشمن رضا شاه بزرگ و محمدرضا شاه پهلوی برگزیده شد کسی که عموزاده اش احمد سلطان از کشور ایران بیرون انداخته شد و رضا شاه بزرگ شاهنشاه ایران شد. دستاورد همدستی جبهه ملی و حزب توده این شد که در کابینه قوام کمونیست‌های خطرناک مانند ایرج اسکندری فریدون کشاورز و مرتضی یزدی و مظفر فیروز در سال ۱۳۲۴ وزیران کابینه شدند. هم چنین پیشه روی از استالین ماموریت یافت که آذربایجان را از ایران جدا سازد. برای این کار پیشه وری فرقه دموکرات آذربایجان را بنیاد نهاد و به دستور استالین همه هموندان حزب توده آذربایجان به فرقه دموکرات آذربایجان پیوستند. از سوی دیگر در کردستان غرب ایران قاضی محمد نیز به دستور استالین جمهوری خلق کردستان را بر پا ساخت. دستاورد سوم همدستی جبهه ملی و حزب توده بنیاد نهادن شرکت نفت ایران و شوروی با دفتر مرکزی در مسکو بود. مردم ایران را دوباره از یکدیگر جدا ساختند گروهی پرو توده ای‌ها و شوروی و گروهی علیه شوروی و برای استقلال ایران ماندند.

این تضاد کانفیلیت به عنوان نخستین کیسی بود که در شورای امنیت سازمان نو بنیاد ملل متحد پیش کشیده شد. حسین علا نماینده ایران در سازمان ملل علیه اشغال آذربایجان و بیرون نرفتن ارتش شوروی از خاک ایران شکایت برد. با فشار دولت آمریکا استالین ارتش سرخش را از آذربایجان بیرون کشید.

۲۱ آذر ۱۳۲۵ شاهنشاه که خود فرماندهی نیروهای فرستاده شده به آذربایجان را برعهده گرفته بودند با هواپیما بر فراز قرارگاه‌های شورشیان و خائنین پرواز کردند تا از میزان نیروی آنان آگاه شوند. مردم که از پرواز هواپیمای شاهنشاه برفراز آذربایجان آگاهی یافته بودند بپاخاستند و بر فرقه‌سازان حکومت خودمختار پیشه وری تاختند و بسیاری از کمونیست‌ها را نابود کردند. با پیشروی ارتش ایران به تبریز، مردم و ارتش، اعضای فرقه دموکرات را از اداره‌های دولتی بیرون آوردند و آنها را بازداشت کردند. نیروهای زیر فرماندهی سرهنگ بایندر پس از پیروزی در تکاب وارد شاهین‌دژ شدند. صد نفر از سران فرقه دموکرات همراه با پیشه‌وری با شتاب وارد جلفا شدند و با مقدار زیادی اموال غارت شده به شوروی گریختند. ستون دوم ارتش وارد شهر میاندوآب شد و قاضی محمد و حاج بابا و بسیاری از جدایی خواهان در کردستان تسلیم شدند. ستون سوم فرستاده شده به رشت پس از زد و خورد با فداییان فرقه دموکرات آنها را شکست داده و آستارا را زیر کنترل خود درآوردند. سپس مهاباد مهار ارتش ایران شد و سربازان به سوی مرند و ماکو پیشروی کردند. یک ستون ارتش پس از آزاد کردن چند شهر آذربایجان، جلفا شهر مرزی را پس از یکسال آزاد کردند.

دستاورد سیاست شاهنشاه آریامهر بازگرداندن تمامیت ارضی کشور بود اما بهایی که شاهنشاه برای دلاوری‌هایش می‌باید بپردازد سوءقصد به جان شاهنشاه از سوی حزب توده در دانشگاه تهران بود. سوءقصد به جان شاهنشاه ایران، به هنگام ورود اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی به دانشکده حقوق دانشگاه تهران در ساعت سه پس از نیمروز پانزدهم بهمن ماه ۱۳۲۷ سالروز بنیاد نهادن دانشگاه تهران به دست مبارک رضا شاه بزرگ و جشن استقلال دانشگاه روی داد. این سوقصد یکی از بزرگترین نمودهای خیانت به کشور و نموداری از اندیشه‌های پلید تندروهای دست راستی و دست چپی علیه یگانگی ملی و تمامیت ارضی و استقلال ایران بود. ناصر میرفخرایی از عوامل حزب توده با رولوری که در دست داشت پنج گلوله به سوی شاهنشاه شلیک کرد. بخت با مردم ایران بود که به جان شاهنشاه آسیبی وارد نیامد. پس از اینکه ارتش شوروی وادار به بیرون رفتن از خاک ایران شد و آذربایجان دوباره بخشی از ایران شد و پس از آنکه بوجود آوردن کمپانی نفتی شوروی و ایران در مسکو از سوی شاهنشاه جلوگیری شد، استالین در اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی دشمنی را دید که باید از میان برداشته شود. سوقصد به جان محمدرضا شاه پهلوی یورشی بود که این دشمن از میان برداشته شود تا ایران را دوباره زیر کنترل شوروی درآید. پس از این سوقصد حزب توده ممنوع اعلام شد.

در این هنگام برای استالین روشن شد که به آن چتر حزبی نیاز دارد. در روز ۲۶ مهر ماه ۱۳۲۸ جبهه ملی از سوی محمد مصدق بنیاد نهاده شد. یعنی دوباره هموندان حزب توده زیر چتر جبهه ملی کارهای سیاسی خود را ادامه دادند. برای نمونه مکی با نام جبهه ملی به ویران سازی ایران ادامه داد یا دکتر مظفر بقایی ویژگی جبهه ملی آن بود که همه کسانی که با شاهنشاه ایران در ستیز بودند گردآوری کند. برای نمونه همدستی جبهه ملی با اسلامیون با آیت الله ابوالقاسم کاشانی آیت الله کاشانی همدستی تنگاتنگ با فداییان اسلام داشت. در اینجا بود که برای نخستین بار اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی از ایتلاف سرخ و سیاه گفتند. اتیلافی از مالکین بزرگ قاجاریان اسلامیون و چپ‌ها و کمونیست‌های خطرناک. حسادت و انزجاری که اینان از پهلوی‌ها داشتند این ایتلاف را بوجود آورد تا شاهنشاهی مشروطه ایران را براندازند.

این سیاست استالین که میان مردم ایران جدایی بیافکنند و دیهیم شاهنشاهی ایران را از سر پادشاهش بردارند پیروزی دربرداشت در زمانی که مصدق نخست وزیر ایران شد و آیت الله کاشانی رییس مجلس شورای ملی دوره هفدهم شد. این کار بدانجا رسید که شاهنشاه ایران مصدق را از نخست وزیری برکنار کرد و مصدق فرمان عزلش را نپذیرفت. مصدق گارد شاهنشاهی را منحل ساخت و گارد حفاظت شاهنشاه را به تهران بازگرداند. شاهنشاه ایران و ملکه بدون حافظ در رامسر تنها ماندند و شاهنشاه می‌بایستی که ایران را ترک کنند. با یک هواپیمای دو موتور شاهنشاه و ملکه به سوی بغداد پرواز کردند. جبهه ملی و توده‌ای و پان ایرانیست‌ها پیکره‌های رضا شاه بزرگ و شاهنشاه را از میدان‌ها پایین آوردند و وزیر خارجه مصدق اعلام جمهوری دموکراتیک کرد و مشروطه را پایان یافته خواند. تنها ملت میهن پرست ایران بودند که سیاست نمی‌خواستند بلکه برای پدافند ایران شاهنشاهی خود به خیابان‌ها ریختند و پادشاه خود را بازگرداندند. اعلیحضرت همایون محمد رضا شاه پهلوی درخواست کردند که مصدق در دادگاه نظامی به سبب خیانت به کشور دادرسی شود. در این دادگاه محمد مصدق باز هم این دایناسور پیر ادعا کرد که قانون اساسی مشروطه غیرقانونی است و کپی از قانون اساسی بلژیک است و اصلا با ایران ربطی ندارد.

همدستان مصدق در مسکو ماشین پروپاگاندای خود را به راه انداختند و از مولتی میلیارد و مالک بزرگ ایران یک مبارز آزادی و عدالت و استعمار ساختند. کسی مانند مصدق که عموزاده اش فرمانفرماست و مادرش خواهر زن مظفرالدینشاه سلطان بود و خود در جوانی مستوفی قاجاریان بود و سال‌ها با انگلیسی‌ها همدست بود و در جنگ جهانی دوم ارتش روسیه را با ارزانترین بها برای جو و گندم و غلات پذیرایی کرد اکنون یک قهرمان ملی از وی ساختند که بزرگترین عملش این بود که به ادعای آنان انگلیسی‌ها را از ایران بیرون کرده است. واقعیت اما چیز دیگریست. مصدق گروهی به سرکردگی مکی را به آبادان فرستاد و این گروه به کارمندان انگلو ایرانین اویل کمپانی گفت که از امروز شما برای شرکت ملی نفت ایران کار می‌کنید. مصدق اندیشید با به اصطلاح ملی کردن نفت کارمندان را نیز ملی می‌کند. انگلیسی‌ها قراردادشان با شرکت نفت انگلیس و ایران با دفتر مرکزی در لندن بود و قراردادی با شرکت ملی نفت ایران نداشتند و از ایران با اراده خود بیرون رفتند و در دیگر کمپانی‌های نفتی انگلیس سرگرم کار شدند. افزون بر این همه تانکرها به شرکت نفت انگلیس و ایران تعلق داشت و ایران دارای هیچ تانکر نفتی نبود. مصدق با این نیرنگ کشور ایران را در یک بحران سیاسی و اقتصادی فرو برد.

از آنجا که شیوه اقتصادی مصدق افتضاح بود پروپاگاندای شوروی روی تنها یک نکته تکیه کرد که محمد مصدق تنها نخست وزیری است که با انتخابات آزاد برگزیده شده است و مصدق از سوی سی آی ای و ام آی ۶ در چارچوب یک کودتا سرنگون شده است. این ادعا نیز دروغی بیش نیست. نخست اینکه انتخاباتی وجود نداشت که مصدق از سوی ملت ایران مستقیم برگزیده شود. و انتخاباتی در پارلمان وجود نداشت که مصدق برگزیده شود بلکه محمد مصدق مانند دیگر نخست وزیران از سوی شاهنشاه ایران ریاست قوه مجریه به نخست وزیری منصوب شد. از سوی دیگر کودتا دروغ ساخته شده از سوی دستگاه پروپاگاند شوروی بود انگار که شاهنشاه ایران و رییس قوه مجریه علیه خودش کودتا کرده است. مصدق چیان به ملت ایران زور می‌گویند که با گفته شود که این مردم ایران نبودند که خیانت مصدق را دریافتند بلکه سی آی ا بوده است. چنان می‌گویند که هزاران مامور سی آی ا در تهران ولو بوده‌اند . سندها و مدارک در آرشیو آمریکا نشان می‌دهند که شمار ماموران سی آی ا از انگشتان یک دست نیز بیشتر نبود. آنچه را که ما نمی‌دانیم چندین هزار جاسوس کی جی بی در تهران گردآمده بودند. آرشیو روسیه تا به امروز زیر قفل و بست هستند و توده ای‌ها و مصدق چی‌ها از اسناد و مدارک امریکا می‌گویند در جایی حتا یک بار نگفته‌اند که آرشیو روسیه باید باز شود و اسناد و مدارک کودتای مصدق علیه شاهنشاه ایران را بیرون بکشند. ما از مصدق چیان می‌خواهیم که به روسیه بروند و مدارک و اسناد همدستی مصدق و روس‌ها را بیرون بکشند و برای همگان باز کنند. مصدق چیان می‌باید که اسناد و مدارک جاسوسان و حقوق بگیران شوروی در ایران را بیاورند که چه کسانی دست در این خیانت داشته‌اند.

نکته دیگری از مصدق که تا کنون درباره آن گفتگو نشده است اختیارات مصدق است. مصدق در روز ۷ امرداد ماه ۱۳۳۱ اختیارات از مجلس شورای ملی درخواست کرد که او خود مستقیم بدون تصویب مجلس شورای ملی بنویسد و تصویب کند. با این اختیارات جدایی سه قوه قانونگزاری و مجریه و دادوری را که در قانون اساسی مشروطه آمده است را مصدق زیر پا گذاشت. حتی پادشاه ایران حق این را ندارد که خود قانون بنویسد وخود آن را تصویب کند.

به چم دیگر محمد مصدق دیکتاتوری مطلق بر پا کرد. و نخستین قانونی که نوشت و تصویب کرد آزاد ساختن خلیل طهماسبی هموند فداییان اسلام که چند ماه پیشتر نخست وزیر علی رزم آرا را به قتل رساند. مصدق خلیل طهماسبی را نه تنها آزاد کرد بلکه برای وی حقوق و بازنشستگی تعیین نمود.

نمایندگان مجلس شورای ملی می‌دانستند که مصدق دیکتاتور مطلقه بر پا ساخته است و گفتند که اختیارات تنها برای شش ماه داده می‌شود. پس از پایان این شش ماه محمد مصدق درخواست داشتن اختیارات برای یک سال را کرد.

کاشانی رییس مجلس شورای ملی و هم چنین مظفر بقایی رهبر حزب زحمتکشان و هموند جبهه ملی علیه تمدید اختیارات مصدق بودند. مصدق نمایندگان مجلس شورا را تهدید کرد. با نیرنگ و همان اوبستروکسیون و باندبازی در مجلس محمد مصدق برای یک سال اختیارات خود را تمدید کرد. پرسش این است که چرا هیچ یک از این دایناسورهای پروپاگاندیست جبهه ملی درباره دولت مصدق که دیکتاتوری مطلق بود هیچ نمی‌گویند. مصدق به عنوان یک دیکتاتور در سراسر نخست وزیریش حکومت نظامی در ایران برقرار کرد. مصدق به عنوان دیکتاتور حق اعتصاب کارگران از میان برداشت.

چرا هیچ یک از اینان از اینکه در مدت زمان نخست وزیر مصدق با حکومت نظامی در سراسر ایران پلیس مخفی برای خودش به راه انداخت. محمد مصدق برای قلع و قمع مخالفان با استفاده از اختیاراتی که داشت سازمانی به نام سازمان امنیت اجتماعی بوجود آورد که در نامه‌ای به مجلس شورای ملی در ۲۰ آبان ۱۳۳۱، هدف‌های این سازمان را برای نمایندگان مجلس توضیح داد و در یک ماده واحده خود لایحه خود را تصویب پیشتر تصویب کرده بود و به اجرا گذاشته بود. محمد مصدق که خود از مالکین و فئودال‌ها محسوب می‌شد برای چاره‌جویی با اختیارات قانونگذاری که بدست آورده بود لایحه قانونی تشکیل کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی را به تصویب رساند که به موجب آن کمیسیونی که اعضای آن را مقامات اداری (نه قضایی، مرکب از فرماندار و رییس شهربانی و فرمانده ژاندارمری و دادستان محل) تشکیل می‌دادند می‌توانستند هر فردی را به هر دلیلی مخل امنیت تشخیص داده و برای مدت طولانی نفی بلد کرده و از محل سکونت خود به نقاط بد آب و هوا تبعیدکنند. در این کمیسیون‌ها متهمین هیچگونه حق و حقوقی از خود (از جمله استفاده از وکیل) را نداشته و اصول آیین دادرسی کیفری رعایت نمی‌گردید. حتی تحقیق از متهم و حضور او در کمیسیون نیز ضروری نبود. آنها فقط می‌توانستند پس از اعزام به محل تبعید، به رای صادره به دادگاه‌های استیناف عرض خال بدهند. در واقع قانون مصدق یک کمیسیون اداری را جانشین یک دادگاه صالحه کرده بود.

پس از آنکه روشن شد که به مصدق دیگر اختیارات داده نخواهد شد. مصدق رفراندومی برگزار کرد تا مجلس شورای ملی را منحل کند و پیش از این مجلس سنا را نیز منحل ساخت و بست. هدف مصدق این بود که دیکتاتوری و استبدادش را ادامه دهد و خودش همه کاره کشور باشد. همانگونه که دیدیم در دادگاه محمد مصدق و سرهنگ ریاحی مصدق گفت که وی اختیارات دارد و هیچ کس و هیچ مقامی نمی‌تواند وی را عزل کند تنها خود او یعنی مصدق می‌تواند مصدق نخست وزیر را عزل کند. چرا این جبهه ملی‌ها این دروغگویان از کسی دفاع می‌کنند که استبداد مطلق در ایران بر پا داشته است و اگر کشور ایران حکومت مشروطه شاهنشاهی نداشت در چنگال مصدق دیکتاتور افتاده بود. چرا مصدق چیان برای جمهوری تبلیغ می‌کنند؟ داستان هجده ماه دیکتاتوری مصدق می‌باید برای همه یک زنگ بیدار باش باشد. ایرانیان باید بدانند که یک پادشاه مقتدر چتر حفاظتی است بر سر کشور و ملت ایران.

چرا مصدق چیان درباره تعویض سفیر شوروی در ایران سادچیکف با آناتولی لاورنتیف نمی‌گویند لاورنتیف در روز ۱۰ امرداد ماه ۱۳۳۲ جای سادچیکف سفیر پیشین شوروی را گرفت و استوارنامه خود را تقدیم داشت. لاورنتیف دو هفته پیش از اینکه فرمان عزل مصدق صادر شود سفیر شوروی در ایران شد. وی کارشناس کودتا و براندازی پادشاهان و پرزیدنت‌ها بود. لاورنتیف در چکسلواکی دکتر ادوارد بنش پرژیدنت این کشور را سرنگون کرد و کمونیست‌ها را به قدرت رساند. محمد مصدق نیز یک هیات هشت نفری راه انداخت که تفسیر نوینی از قانون اساسی مشروطه بکنند. لاورنتیف که تجربه به قدرت رساندن کمونیست‌ها در چکسلواکی را با پیروزی انجام داده بود، اکنون در این زمان به ایران آمد که تجربه خود را در اختیار دولت مصدق قراردهد. ۱۸ امرداد ۱۳۳۲ لاورنتیف با محمد مصدق توافق کردند که یک گروه نمایندگی از مسکو به ایران بیایند و درباره پشتیبانی اقتصادی ایران گفتگو کنند. و هم چنین پیشنهاد کرد که ۱۱ تن طلای ایران که ارتش شوروی هنگام جنگ جهانی دوم به روسیه برده بودند و هنوز پس نداده بودند به ایران بازگردانده شود.

چرا مصدق چیان درباره آناتولی لاورنتیف و نقش وی در افتضاخی که وی به پا کرد چیزی نمی‌گویند. من صد در صد مطمین هستم که ایرانیان این نام‌ها را نمی‌شناسند. سادچیکف که بود لاورنیتف کارشناس براندازی که بودو در ایران چه کرد؟ اینکه لاورنتیف با مصدق گفتگوهای سری و پنهانی داشته و پس از آنکه مصدق سرنگون شد . لاورنتیف از ایران فرار کرد و در شوروی خودکشی کرد. چه چیزی را باید لاورنتیف پنهان می‌ساخت که از ایران پا به فرار گذاشت؟ چه ماموریتی از سوی استالین به لاورنتیف داده شده بود؟همه اینها را ما مردم ایران از مصدق چیان می‌خواهیم که بپرسیم و بدانیم.

مصدق چیان ملت ایرانیان را با داستان‌های تخیلی سیا و ام آی ۶ سرگرم داشتند اما کلمه‌ای درباره کا گ ب و لاورنیتف و استالین و نیرنگ‌هایش نگفتند.

امروز پس از خیانت‌های جبهه ملی به ایران سنجابی‌ها و بازرگان و بختیار و بقیه این دایناسورهای خاین به ایران جبهه ملی که ایران وایرانی را به خاک سیاه نشاندند و کاری جز خیانت به ایران نداشتند و هدفی جز کمونیستی کردن ایران در سر نداشتند و ندارند پس از هفتاد سال به ما ایرانیان می‌گویند که ما ملت باید بپذیریم که مصدق از سوی شاه ایران با کمک سی آی ا و ام آی ۶ سرنگون شده است . در جایی که هدف مصدق برپایی جمهوری دموکراتیک با کمک لاورنیتف و استالین بود و یا آلترناتیو که امروز به آن پادشاهی پارلمانی می‌گویند یعنی شاهی در آن بالا به عنوان سمبل بنیشیند ولی قدرت در دست نخست وزیر باشد.

ما ایرانیان می‌خواهیم که جبهه ملی باید بپذیرد که مصدق در ۱۸ ماه نخست وزیریش دیکتاتوری مطلق در ایران بر پا داشت و مصدق با کمک لاورنتیف حکومت ایران یک حکومت خلقی بشود و ایران یکی از اقمار شوروی در آید. جبهه ملی باید به آرشیو مسکو بروند و اسناد و مدارک و برنامه‌ای استالین و مصدق را بیرون بکشند. اسناد و مدارکی را بیاورند که فعالیت‌های کا گ ب را در ایران نشان دهد. اسناد ومدارکی را بیاورند که نقش آناتولی لاورنتیف در ایران را روشن سازد.

در این باره باید گفتگو شود نه اینکه هفتاد سال است که به مردم ایران دورغ می‌گویند و خیانت می‌کنند. این خاینان را رسوا کیند و پاسخ پرسش هایمان را بگیرید.