درگذشت اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران - قاهره ۳ امرداد ماه ۲۵۳۹ شاهنشاهی

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۱۷:۵۵ توسط Bellavista1 (گفتگو | مشارکت‌ها) (اصلاح فاصلهٔ مجازی، اصلاح ارقام)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


درگذشت اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران - قاهره ۳ امرداد ماه ۲۵۳۹ شاهنشاهی

اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در سن شصت سالگی روز یکشنبه ۳ امرداد ماه ۲۵۳۹ شاهنشاهی در بیمارستان نظامی معادی در شهر قاهره درگذشتند. انور سادات پرزیدنت مصر با کراوات سیاه در رادیو و تلویزیون این کشور با اعلام هفت روز عزای عمومی درگذشت شاهنشاه ایران را به آگاهی همگان رسانید. انور سادات از مردم مصر به سبب پشتیبانی و میهمان نوازیشان از شاهنشاه ایران سپاسگزاری کرد و آن را یکی از پرافتخارترین رویدادهای زندگی خود نامید.

آیین رسمی تشییع و خاکسپاری شاهنشاه آریامهر با شکوه هر چه تمامتر زیر سرپرستی و ریاست مستقیم انور سادات انجام پذیرفت و پیکر اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر تا بازگشت به ایران در مسجد رفاعی قاهره به امانت به خاک سپرده شد.

روزنامه الاهرام در مقاله‌ای دیدگاه‌های پزشکان مصری شاه را نوشت و دکتر مایکل دوبیکی آمریکایی را مسئول مرگ شاهنشاه ایران خواند و نوشت: "هنگام جراحی، دکتر دوبیکی با کارد جراحی لوزالمعده شاهنشاه را زخمی کرد و پس از پایان عمل جراحی دکتر دوبیکی از لوله‌ای که بعد از عمل مایع‌های زاید را بیرون می‌کشد استفاده نکرد و در نتیجه چرک و خون و خون آبه در شکم ماند و به آبسه شکم انجامید که سبب مرگ شاهنشاه ایران شد."


بخشی از مصاحبه بلند بالای زنده یاد سپاوش بشیری با شاهنشاه آریامهر را در قاهره را در اینجا بازگو می‌کنیم:

سیاوش بشیری: اعلیحضرت چرا ایران را ترک فرمودند، کم نیستند کسانی که معتقدند شاهنشاه باید می‌ماندند و مملکت را ترک نمی‌کردند.

شاهنشاه آریامهر:

ماندن! نمی‌توانستم دیگر نمی‌شد. فشاری که امریکایی‌ها می‌آوردند روز به روز بیشتر می‌شد و دست آخر صورت تحمیل گرفت. آنها اصرار داشتند و تضمین می‌کردند که اگر بروم، دوری من، همه را آرام می‌کند و خودم هم از دور می‌توانم حوادث را به چشم دیگری بنگرم. البته دیدیم، همه دیدم که چه شد. ولی مگر می‌توانستم علیه امریکایی‌ها بمانم. به ویژه علیه ژنرالی که مخصوص این کار فرستاده شده بود؟ و از همه شگفتی انگیزتر آن که پس از رفتن من و از میان رفتن همه منافعشان، نیز، امریکایی‌ها دست از خصومت با من برنداشتند. در آینده خواهید دید می‌گویند که این من بودم که ژنرال هایزر را در نیمه راه قال گذاشتم.

سیاوش بشیری: اعلیحضرتا گفتگویی که از کنار تخت طاووس آغاز شده بود، ایمک به قاهره رسیده است با تاریخی از روزهای بد. رویدادهای دردناکی این فاصله را پوشانده است. اجازه بفرمایید از تندرستی اتان بپرسم

از تب و لرز فراوان رنج می بدم. وضع سلامتیم روز به روز وخیم تر می‌شد. پزشکان من در مکزیک، بیماری من را اول یرقان و مالاریا و سپس سرطان تشخیص دادند. بیماری ای که به مدت شش سال به درمان آن مشغول بودم و تا حدودی تحت کنترل بود.

سیاوش بشیری:چه شد که خیال مسافرت به امریکا را مورد توجه قرار دادید؟

پزشکان مکزیکی، فرانسوی و امریکایی را که برای معالجه خود فرا خوانده بودم، توصیه می‌کردند برای یک معاینه کلی به ایالات متحده امریکا سفر کنم. زیرا، تها بیمارستان‌های هوستون و نیویورک، امکانات درمانی کامل را برای معالجه بیماری من دارا بودند. با میل و رغبت به امریکا سفر نمی‌کردم از روزی که تهران را در ژانویه ۱۹۷۹ ترک کردم، دولت امریکا هیچ وقت نسبت به یک سفر احتمالی من به آن کشور تمایلی نشان نداد. اما در یک نکته امریکایی‌ها هرگز تردیدی به جا نگذاشتند:"هر زمان که احتیاج مبرمی به درمان پزشکی داشتم و یا امنیت من در خطر باشد، می‌توانم به امریکا سفر کنم."

سیاوش بشیری: این تضمین را چه کسی به شاهنشاه داد؟

این موضوع را، آخرین بار، سفیر امریکا در باهاما زمانی که دولت باهاما به گمان من به سبب فشار دولت انگلیس از تجدید ویزای اقامت ما خودداری کرد تایید کرد. به هر حال، آن روزها مایل نبودم در امریکا زندگی کنم. من از جمله کسانی نیستم که به جایی بروم که میل پذیرفتن مرا ندارند. آن زمانی که صاحب قدرت بودم، تصور می‌کردم که اتحاد من با غرب ، بر مبنای اتحاد و اعتماد دو جانبه برقرار است. شاید این اطمینان و اعتماد اشتباه بود. در ماه اکتبر، من بیمارتر از آن بودم که بیش از این از عزیمت به آنجا خودداری کنم، مشاوران من، مقدمات سفر را فراهم کردند و در ۲۲ اکتبر به سوی فرودگاه شهر مکزیک به راه افتادم. سفیر کبیر امریکا در مکزیکو سیتی نزدیک هواپیما ایستاده بود تا مدارک مورد لزوم را برای ورود به آمریکا آماده کند. او به احتمال، شاهنشاهی را که وسایل ارتباط جمعی، وی را متجاوز به حقوق بشر شناسانده بودند، با چنین چهره رنجوری پیش خود تصور نمی‌کرد. من تا سر حد مرگ بیمار بودم.

سیاوش بشیری: و این تاریخ چیزی است نزدیک به ۹ ماه پس از خروج شاهنشاه از ایران

بلی، نه ماه از روزی که ایران را ترک کرده بودم، گذشته بود. ماه‌های درد، ماه‌های تکان دهنده، ماه‌های تردید و پر از ابهام. قلب من از شنیدن اخبار اوضاع کشورم خون بود. هر روز خبرهای قتل، خونریزی، کشتار دستجمعی و مرگ دوستان و انسان‌های بی گناه به من می‌رسید. هیچ حرفی از جانب مدعیان امریکایی حقوق بشر شینده نمی‌شد. مثل اینکه تمام تلاش آنها بر این بود تا رژیم به گمان آنها مستبد مرا از بین ببرند. این یک تجربه تلخ بود و به خود می‌گفتم که ایالات متحده و به طور کلی تمام کشورهای غربی معیارهای متضاد و دوگانه‌ای برای اخلاق و روابط بین المللی به کار می‌گیرند. در پیرامون این مسایل در نخستین روزهای اقامتم در اسوان با پرزیدنت سادات گفتگو می‌کردیم. اما ماجراهای پی در پی و رویدادهای ماه‌های اول اقامتم در مصر و بعدها مراکش به من فرصت کمی داد تا به تحلیل اساسی بپردازم.

سیاوش بشیری: اعلیحضرت، چنانچه اجازه فرمایند، این گفتگو را بر حسب تداوم زمانی پس از خروج شاهنشاه از ایران انجام دهیم و با این پرسش که تردیدهای امریکا برای پذیرفتن یا نپذیرفتن مقدم همایونی به ایلات متحده از کی آغاز شد.

در اول، میل داشتم، پس از ترک ایران به امریکا سفر کنم، لیکن در حین اقامتم در مراکش از طریق دوستان امریکاییم که با دولت روابطی داشتند و از جانب برخی از اطرافیان دولت کارتر خبرهایی به من می‌رسید، این خبرها اگر چه دوستانه، اما بسیار محتاطانه بود.