دیوان شمس/به خدایی که در ازل بودهست
نسخهٔ تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۰۰ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | دیوان شمس (غزلیات) (به خدایی که در ازل بودهست) از مولوی |
' |
به خدایی که در ازل بودهست حی و دانا و قادر و قیوم نور او شمعهای عشق فروخت تا بشد صد هزار سر معلوم از یکی حکم او جهان پر شد عاشق و عشق و حاکم و محکوم در طلسمات شمس تبریزی گشت گنج عجایبش مکتوم که از آن دم که تو سفر کردی از حلاوت جدا شدیم چو موم همه شب همچو شمع می سوزیم ز آتشش جفت وز انگبین محروم در فراق جمال او ما را جسم ویران و جان در او چون بوم آن عنان را بدین طرف برتاب زفت کن پیل عیش را خرطوم بیحضورت سماع نیست حلال همچو شیطان طرب شده مرحوم یک غزل بیتو هیچ گفته نشد تا رسید آن مشرفه مفهوم بس به ذوق سماع نامه تو غزلی پنج شش بشد منظوم شام ما از تو صبح روشن باد ای به تو فخر شام و ارمن و روم