حافظ (غزلیات)/سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
نسخهٔ تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۱۷ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | حافظ (غزلیات) (سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ) از حافظ |
' |
سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ که تا چو بلبل بیدل کنم علاج دماغ به جلوه گل سوری نگاه میکردم که بود در شب تیره به روشنی چو چراغ چنان به حسن و جوانی خویشتن مغرور که داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ گشاده نرگس رعنا ز حسرت آب از چشم نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن دهان گشاده شقایق چو مردم ایغاغ یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ نشاط و عیش و جوانی چو گل غنیمت دان که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ