حافظ (غزلیات)/ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
نسخهٔ تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۱۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | حافظ (غزلیات) (ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش) از حافظ |
' |
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش از بس که دست میگزم و آه میکشم آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و سخنهای سخت خویش وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش