دیوان شمس/گر چه نه به دریاییم دانه گهریم آخر

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۳:۰۹ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (گر چه نه به دریاییم دانه گهریم آخر)
از مولوی
'


گر چه نه به دریاییم دانه گهریم آخر ور چه نه به میدانیم در کر و فریم آخر گر باده دهی ور نی زان باده دوشینه از دادن و نادادن بس بی‌خبریم آخر ای عشق چه زیبایی چه راوق و گیرایی گر رفت زر و کیسه در کان زریم آخر ای طعنه زنان بر ما بگشاده زبان بر ما باری ز شما خامان ما مستتریم آخر لولی که زرش نبود مال پدرش نبود دزدی نکند گوید پس ما چه خوریم آخر ما لولی و شنگولی بی‌مکسب و مشغولی جز مال مسلمانان مال کی بریم آخر زنبیل اگر بردیم خرماش درآگندیم وز نیل اگر خوردیم هم نیشکریم آخر گر شحنه بگیردمان آرد به چه و زندان بر چاه زنخدانش آبی بچریم آخر چاهش خوش و زندانش وان ساقی و مستانش وان گفتن بی‌سیمان که سیمبریم آخر می‌گوید جان با تن کای تن خمش و تن زن لب بند و بصر بگشا صاحب نظریم آخر