دیوان شمس/دیده خون گشت و خون نمی‌خسبد

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۲:۳۹ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (دیده خون گشت و خون نمی‌خسبد)
از مولوی
'


دیده خون گشت و خون نمی‌خسبد دل من از جنون نمی‌خسبد مرغ و ماهی ز من شده خیره کاین شب و روز چون نمی‌خسبد پیش از این در عجب همی‌بودم کسمان نگون نمی‌خسبد آسمان خود کنون ز من خیره است که چرا این زبون نمی‌خسبد عشق بر من فسون اعظم خواند جان شنید آن فسون نمی‌خسبد این یقینم شدست پیش از مرگ کز بدن جان برون نمی‌خسبد هین خمش کن به اصل راجع شو دیده راجعون نمی‌خسبد