سخنرانی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در سالروز رستاخیز ملت ایران در گردهمایی پانصد هزار نفری در فرودگاه دوشان تپه ۲۸ امرداد ۱۳۴۰
روز رستاخیز ملی ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ | اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر بزرگ ارتشتاران | بیست و پنجمین سال شاهنشاهی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر/ سال ۱۳۴۰ |
سخنرانی اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در سالروز رستاخیز ملت ایران در گردهمایی پانصد هزار نفری در فرودگاه دوشان تپه ۲۸ امرداد ۱۳۴۰
خوشوقتم که توانستم جواب احساسات و تلگرافها و نامههای شما را بدهم و امروز در اینجا حضور پیدابکنم.
از اینکه بر حسب تقاضای شما میتوانم از نزدیک با شما فرزندان و برادران و خواهران شرافتمند و وطنپرست خودم روبهرو شوم و بدون رعایت تشریفات مستقیماً با شما گفتگو کنم، بسیار خرسند هستم.
شاید مبالغه نکردهباشم اگر بگویم از اولین روزی که در پیشگاه قادر متعال سوگند یادکردم که هر چه در قوه دارم برای حفظ و حراست این مملکت انجام دهم، هیچ لحظاتی برای من در زندگی شیرینتر و گواراتر از لحظههای تماس مستقیم با مردم کشورم نبودهاست، زیرا در سختترین دقایق زندگی پر مسئولیت خودم که همواره متکی به عنایات خداوند متعال بوده، و در همه لحظاتی که قلب من در راه حفظ ایران گرامی تپیدهاست، پس از خداوند بزرگترین اتکای من احساسات وطنپرستانه و خالصانه شما ملت عزیز بودهاست.
من همیشه بدین نکته ایمان داشتهام و دارم، و این عقیده و ایمان خودم را مانند ودیعه گرانبهایی به فرزند خودم خواهم سپرد، که ملت من ملتی عاقل و رشدکرده و وطنپرست و قدرشناس است و هیچ قدرت و نیرویی در دنیا قادر نیست به تشخیص صحیح او در راه حفظ کشور و منافع خودش لطمهای وارد آورد.
شما از این بوته امتحان مکرر سربلند و مفتخر بیرون آمدهاید و طبیعی است که در جایی که در چنین روزی در هشت سال پیش شما مردم غیور و فداکار بدون کمترین توقع و انتظاری صرفاً از روی احساسات وطنپرستانه جان خویش را برای شاه خود بر کف نهادید، شاه شما هم در هر زمان و هر موردی که لازم باشد، همین احساسات و همین فداکاری را نسبت به شما ابراز دارد، و من عملاً نشان دادهام که برای جان خودم در برابر حفظ مملکتم ارزشی قائل نیستم.
بهطوری که میشنوم، ساعتها است که شما برای شرکت در اجتماع امروز ما به اینجا آمده و در این میدان بر سر پا ایستادهاید. من وظیفه خود میدانم که از بابت این ابراز علاقه صمیمانه که باید آن را بهترین مظهر و تجلی مفهوم عمیق ۲۸ مرداد دانست، نسبت به همه شما اظهار امتنان کنم.
قبل از آنکه درباره این روز و مفهوم آن در حیات ملی ما با شما صحبتی بکنم، به احترام ارواح کسانی که هشت سال پیش در چنین روزی بدون اندکی درنگ و تأمل جان خویش را برای نجات مملکت فداکردند و در این راه به افتخار شهادت نائل شدند، یک دقیقه سکوت اعلام میکنم.
............................................................
ببینیم این فداکاری که مردم در آن روز کردند چه علتی داشتهاست؟ من اکنون این علت را که مربوط به وطنپرستی شدید و فطری مردم ایران است برای شما تحلیل میکنم. البته این وطنپرستی ریشه تاریخی دارد، یعنی همیشه این روح در ملت ایران وجود داشته که در مواقع خطر قیام کردهاست، ولی من در اینجا به گذشته دور برنمیگردم و فقط تاریخ معاصر ایران را برایتان ورق میزنم.
همه میدانیم که در جنگ بینالمللی اول کشور ما با وجودی که بیطرفی خود را رسماً اعلام کردهبود، باز میدان تاخت و تاز اجنبی قرارگرفت و هر دسته بیگانهای هر کاری را که دلش خواست در این مملکت کرد. هر قسمت از خاک کشور در اشغال کسی بود، و در این بین ملت ایران و دهات ایران و ثروت ملی ایران بود که دستخوش تجاوز این و آن قرارمیگرفت و صدمه میدید، وقتی هم که جنگ تمام شد، نمایندگان کشوری را که متحمل این قدر زیان شدهبود، حتی به کنفرانس صلح «ورسای» راه ندادند.
فرض کنیم علت این موضوع این بود که آن روز ما حکومت مرکزی واقعی نداشتیم و کسانی که به عنوان حکومت مرکزی کار میکردند، از قدرت و لیاقت اینکه حتی خود تهران را اداره کنند، بی بهره بودند. کما اینکه وقتی غروب میشد، حکومت در کوچهها در عوض قوای انتظامی به دست اراذل و اوباش هر کوی و برزن میافتاد.
خارج از دروازههای تهران نیز تیول نایب حسینهای کاشی و امثال او، و قدری دورتر از آن قلمرو ملوکالطوایفی و خانخانی بود.
همانطور که سابقاً گفتهام، در آن زمان برای رفتن به خوزستان که اساساً شیخ آن ناحیه بساط خودمختاری گستردهبود، میبایستی از راه کشورهای خارجی مسافرت کرد، و همینطور برای رفتن به خراسان راه عبور از ممالک خارجه بود.
این باعث شد که پدر من که از این جریانات رنج میبرد و زجر میکشید، قیام کند و به آن بساط خاتمه بدهد و حکومت مرکزی مقتدری به وجود آورد و خانخانی و ملوکالطوایفی را از میان بردارد و در پرتو استقرار قدرت حکومت مرکزی دست به نهضت عظیمی بزند که تأمین امنیت کشور، لغو کاپیتولاسیون، ایجاد ارتش شاهنشاهی، ساختمان راهها و راهآهنها و بنادر، تأسیس کارخانهها، فعالیتهای صنعتی و اقتصادی، بنای مدارس و دانشگاه، اعزام محصل به خارجه، تأمین حقوق بانوان و وضع لباس متحدالشکل برای مردان و بسیار پیشرفتهای دیگر از نتایج آن بود.
اما اگر ضعف حکومت مرکزی در جنگ بینالمللی اول شاید به تصور بعضیها نتوانست منافع مملکت را حفظ کند و در نتیجه مملکت دستخوش تاختوتاز دیگران واقع شد، دیدیم که در جنگ بینالمللی دوم که یک حکومت مرکزی قوی در ایران وجود داشت، با وجود اعلان بیطرفی باز هم روی اصل موقعیت جغرافیایی و سوقالجیشی ایران، مملکت ما مورد تاخت و تاز اجانب قرار گرفت.
خوشبختانه در تمام این احوال، آتش احساسات فطری و درونی میهنپرستی ایرانیان همچنان روشن و فروزان باقی ماندهبود، تا اینکه به اصطلاح جنگ تمام شد و با وجود تمام قراردادها، خطه زرخیز آذربایجان از وطن ما جدا گردید.
در آن وقت من و همه فرزندان غیور این مملکت به موقع وظیفه خودمان را انجام دادیم و خود را به آب و آتش زدیم و هر خطری را به جان و دل خریداری کردیم تا عملی شد که شبیه به نیمه معجزهای بود. یعنی آذربایجان به آغوش مام میهن بازگشت و شاید این اولین مرتبهای بود که قسمتی از یک مملکت به دست کمونیستها افتاد و دوباره از چنگ آنها به در آمد.
یک اشتباه بزرگ که غالباً در این مورد میشود این است که گفتهشود این سازمان ملل متحد بود که از تجزیه آذربایجان جلوگیری کرد. البته ما نسبت به این سازمان بزرگ جهانی احترام کامل داریم، ولی باید متذکربشویم که سازمان ملل متحد در کوششهای خود برای اینکه کاری به نفع ما بکند با «وتو» مواجه شد و فعالیت آن در این راه به کلی خنثی گردید و بدین ترتیب ناچار شدیم خودمان تمام خطرات و عواقب احتمالی دخالت نظامی در غائله آذربایجان را به عهده بگیریم و این کار را به مسئولیت کامل خود انجام دهیم.
این تجربه تلخ یک بار دیگر ما را متوجه این حقیقت کرد که موقعیت جغرافیایی حساس ایران اجازه نمیدهد ممالک بزرگ نسبت به ما بینظر بمانند. کما اینکه در گذشته نیز کشور ما با وجود بیطرفی خود در اختلافات کشورهای بزرگ، پیوسته مورد تجاوز قرارگرفت.
ما تاریخ را مطالعه کردیم و دیدیم و حساب کردیم که در این پنجاه سال اخیر، ایران دائماً مورد خطر بوده و در معرض دستاندازی قرار گرفتهاست.
نتیجه تجارب گذشته و درک واقعیات تاریخ این بود که ما با کسانی در صدد عقد قراردادها و پیمانهایی برآییم که بتوانند جلو این خطرات احتمالی را بگیرند و از تکرار آنها ممانعت کنند.
البته این قراردادها و پیمانهای نظامی برای ما صرفاً جنبه دفاعی دارد، زیرا اصولاً سیاست ما همیشه سیاستی صلحجویانه بوده و هیچ وقت از طرف ما نسبت به هیچ همسایهای تهدیدی در کار نبودهاست. ما نه تنها از نظر علاقه قلبی و همیشگی خود به صلح که از خصایص تمدن و فرهنگ کهنسال ما است، بلکه از نظر حفظ منافع و مصالح ملی خودمان نیز هواخواه حفظ صلح پایداری در جهان هستیم تا در پرتو آن بتوانیم کارهای بزرگی را که در پیش گرفتهایم به خوبی انجام دهیم.
ما بر این عقیده هستیم که امروزه بیشتر از هر وقت دیگری دنیا به صلح احتیاج دارد و باید هر روز بشریت از صمیم قلب برای حفظ این صلح دعا کند، زیرا اگر خدای نکرده جنگی درگیرد هیچ کشوری در روی زمین از آن نفعی نخواهدبرد. آرزوی ما این است که موضوع خلع سلاح عمومی در دنیا عملی شود و جامعه بشری برای همیشه از کابوس جنگ نجات یابد و هزینه کمرشکن تسلیحات صرف بهبود زندگی مردم جهان گردد. ما بر اساس همین علاقه باطنی و قلبی خودمان به صلح، همواره اعلام کردهایم که از جانب ایران خطری متوجه هیچ مملکت مجاوری نیست و سیاست ما منحصراً بر اساس دفاع از حدود و ثغور خودمان و زندگی دوستانه و آبرومندانه و شرافتمندانه با همسایگان قرار گرفتهاست، به شرط آنکه پایه این روابط بر احترام متقابل استوار باشد.
پوشیده نماند که اتخاذ همین سیاست به ما اجازه دادهاست که بدون احتساب درآمد نفت، فقط ۲۸ درصد از بودجه کل مملکتی، و با احتساب عوائد نفت تنها ۱۵ درصد از بودجه کل مملکت را خرج ارتش خودمان بکنیم و این نسبتی است که در نزد سایر کشورهای جهان کمتر نظیر دارد. اگر در صدد مقایسه برآییم، میبینیم که نه تنها دولتهای بزرگ، بلکه دولتهایی که رسماً بیطرف شناخته شدهاند، از قبیل سوئیس و سوئد، به نسبت جمعیتی که دارند در حدود ۱۶ برابر ما خرج نیروهای مسلح خود میکنند و در ممالک بیطرف منطقه مجاور ما نیز میبینیم بودجه نظامی این کشورها نسبت به جمعیت آنها هر کدام سه برابر ایران است و تازه این رقم بدون احتساب قیمت اسلحه است که خودش سر به صدهامیلیون دلار میزند. در صورتی که ما اصولاً پولی برای خرید اسلحه ندادهایم و نمیدهیم.
چندی پس از قضیه آذربایجان احساسات وطنپرستانه ملت ایران به صورت تلاش این ملت برای به دست آوردن حقوق حقه خود از نفت خویش بروز و تجلی کرد.
این احساسات به حد کمال در همه ما وجود داشت، و من خوب به خاطر دارم آن روزی را که به یک سفیر خارجی گفتم من آماده آنم که اگر از جانب شما به ما تخطی بشود، در رأس قوای نظامی و ملی ایران با شما بجنگم. ولی زمامداران وقت به عوض استفاده از احساسات ملی مردم ایران و به جای اینکه منافع کشور را از راه عقل و تدبیر حل کنند، در آن موقع که شاید ممکن بود حداکثر استفاده را از موقعیت کرد، درست راهی خلاف مصالح کشور در پیش گرفتند و کار را به جایی رسانیدند که همانهایی که وعده روزی سیصدهزار لیره درآمد نفت به ملت ایران میدادند، درهای چاههای نفت را بستند و برای پرداخت مزد کارگران بیکار جنوب سیصدمیلیون تومان اسکناس بدون پشتوانه چاپ کردند، و حاضر شدند که نفت ایران را شاید بشکهبشکه و پیتپیت با بیش از ۵۰ درصد تخفیف بفروشند.
معنی این کار این بود که ما در مورد هر چند حلب نفتی که به خارجه میفروشیم، چیزی از جیب خودمان روی آن بگذاریم تا شاید دیگران حاضرشوند که بیایند و این نفت ما را ببرند.
با یک حساب ساده میتوان دریافت که از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ که استخراج و فروش نفت ما متوقف ماند، بر اساس همان قراردادی که ما در ۱۳۳۳ بستیم چه زیان کمرشکنی از این بابت متوجه ملت و کشور ایران شد، درصورتی که در سال ۱۳۳۰ نه فقط عقد چنین قراردادی، بلکه شاید عقد قراردادی به مراتب بهتر از آن امکان داشت، و تازه در آن موقع موضوع پرداخت غرامت نیز در پیش نمیآمد.
فرض کنیم که در آن موقع استخراج نفت ایران در همان رقم ۳۲ میلیون تن متوقف میماند و نسبت عوائد ما نیز بر همان اصل پنجاهپنجاه بود، باز هم در چنین شرایطی ما میتوانستیم در عرض سه سال حداقل پانصدمیلیون دلار از این بابت درآمد داشتهباشیم. اما روی سیاست غلط نه فقط از این درآمد محروم شدیم، بلکه در تمام این مدت مخارج سنگین اداره تأسیسات نفت خود را بدون داشتن کمترین عوائدی از جیب خویش پرداختیم.
البته سایرین در این میان از تجربیات تلخ و از خطاهای ما به نفع خودشان استفاده بردند، و ما پس از چند سال ناکامی بالاخره ناگزیر شدیم ترتیب کار را با بهترین امکاناتی که در آن روز برای ما وجود داشت و مقدور بود، بدهیم و در انتظار روزی باشیم که ما هم بتوانیم دارای بازار و وسایل پخش و کشتی نفتکش کافی بشویم و درنتیجه امکان آن را داشتهباشیم که در این مورد مانند ممالک بزرگ عمل کنیم، کما اینکه وقتی گشایشی در کارهایمان پیداشد و توانستیم روی پای خود بایستیم همه دیدند که ما چطور برای اولین بار در تمام دنیا قرارداد بیسابقهای را که معروف به قرارداد ۷۵ – ۲۵ است، با ایتالیاییها و با امریکاییها در مورد نفت خود منعقدکردیم، یعنی ترتیبی دادیم که از عواید نفت، سهچهارم مال ما و یکچهارم مال آنها باشد.
این موفقیتی بود که ابتکار جهانی آن با ما بود و بعداً سایرین تا آنجا که توانستند در صدد پیروی از آن برآمدند.
اما خبطها و خطاهایی که در آن مدت شد منحصر به نفت ایران نبود، بلکه بدتر از آن این بود که در مقابل این شکستها زمامداران آن زمان مجبور شدند هر روز سنگر و موضع تازهای را در برابر کمونیستهای تودهای تخلیه کنند و تحویل آنها دهند و کار گستاخی را به جایی رسانیدند که همانهایی که ادعای انتخابات آزاد را داشتند، به انجام مفتضحانهترین انتخابات دوران مشروطیت ایران از ۱۳۶ کرسی مجلس شورای ملی به انتخاب ۷۶ نماینده اکتفا کردند و انتخابات بقیه نقاط را متوقف گذاشتند و در مورد این نمایندگان منتخب نیز اول ادعا کردند که هشتاد درصد آنها ملی هستند، ولی بعداً همه آنها را خائن شمردند.
در آن روزهای تیره، با وجودی که دولت وقت حتی یک روز بدون حکومت نظامی کار نکرد، سراسر کشور دستخوش ناامنی و هرجومرج بود. دستگاههای تولیدی تقریباً به کلی فلج شده و چراغهای اقتصادی مملکت از کار افتاده و فعالیتهای مثبت و مولد جای خود را به تظاهرات و جنجال و چاقوکشی دادهبود. نا امنی و خرابکاری و سوءظن و رواج بازار اتهام و افترا کشور ما را چه از لحاظ مادی و چه از نظر معنوی در آستانه موحشترین سقوطهای تاریخ خود قرار دادهبود. افکار و عقاید افراد دستخوش اختناق و ترور بود و به کمترین بهانهای اراذل و اوباش مردم را مورد حمله قرارمیدادند و حیثیت آنها را به انواع وسایل لکهدار میکردند.
با اینکه در آن زمان اساساً پولی در کار نبود و فعالیت تولیدی نمیشد، معهذا سوءاستفادههای کلان رواج داشت. بهطوری که حتی از صدور جواز زیارت عتبات نیز سوءاستفاده میشد.
وضع خطوط ارتباطی و راههای کشور به صورت رقتآوری درآمده بود و پلها و تونلها تدریجاً از بین میرفتند. در بیمارستانهای کشور در اواخر آن دوره حتی پارچه زخمبندی و مرکورکروم که سادهترین لوازم بهداشتی است، به اشکال پیدامیشد و در برابر همه این مشکلات دولت وقت این راه را پیدا کردهبود که به نقض قانون اساسی کشور بپردازد و برخلاف اصل ۴۸ قانون اساسی، از راه رفراندوم ساختگی به اختیارات قانونی پادشاه مملکت لطمه بزند. بهطور خلاصه به جای اینکه در صدد اصلاح وضع خراب مملکت برآید، به یاغیگری در مقابل قانون اساسی پردازد و خودش را مافوق هر اصل و قانونی بشمارد و هیچ کدام از اصول آن قانون اساسی را که میبایست خودش مجری و مدافع آن باشد رعایت نکند.
بدین ترتیب شکست زمامداران وقت در تمام جبههها آنها را وادارکرد که روزبهروز بیشتر به کمونیستها تسلیم شوند، تا جایی که برخلاف قانون اساسی و شعائر ملی خواستند تنها سنگری را که حافظ استقلال و تمامیت ارضی این مملکت است، یعنی ارتش ایران را که تحت فرماندهی من قرار داشت، متزلزل کنند تا آخرین سنگر مقاومت را هم تصرف کردهباشند.
خوب به خاطر دارم که قبل از اینکه بدین سنگر دستاندازی کنند (و این موضوع بعداً با اسناد و مدارک کامل برای ما روشن شد) نفوذ حزب کمونیست توده در ارتش ایران از شهریور ۱۳۲۰ که قوای بیگانه وارد مملکت ما شد تا سال ۱۳۳۱ به یکصدوده نفر افسر منحصر بود، اما از آن موقع که دستاندازی بدین سنگر کردند، یعنی از ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۲، این تعداد به ۶۴۰ نفر رسید.
در اواخر مردادماه ۱۳۳۲ برای حفاظت اساس سلطنت ایران در اطراف باغ سعدآباد که منطقه وسیعی است، فقط چهار ارابه جنگی مأمور بود، ولی آنها حتی این را هم نتوانستند ببینند و آن چهار ارابه جنگی را نیز احضارکردند، در حالی که ارابههای جنگی متعددی مأمور حفاظت محیط محدود خانه مقر نخستوزیری در شهر بودند. یعنی در واقع خواستند پادشاه مملکت و اهل بیت او را تسلیم دشمنان بیرحم و بیشفقت بکنند تا از این راه هر آنچه باید به سر این مملکت و سر خود آنها بیاید، بیاید.
البته شما ملت ایران جواب این بیانصافی را دادید، یعنی با سینه برهنه و با دست خالی، اما با عزمی راسخ و با مردانگی و رشادت به آن دژ مستحکم حمله کردید و به حساب این یاغیگری و بیعدالتی و نمکنشناسی چنانکه باید، رسیدید.
باید گفت که فضل و عنایت کامل الهی بود که ما را از چنین خطر موحشی نجات بخشید، زیرا به طوری که بعداً فهمیدیم حتی در بین افراد گار شاهنشاهی نیز چند افسر منحرف تودهای وجود داشتند.
البته درست است که من مطابق نقشه چند روزی از مملکت خودم غیبت کردم، ولی باید اذعان کنم که نقشه من در این جریانات آن اثری را نداشتهاست که قیام مردانه و خودبهخود مردم دلیر و میهنپرست کشور که در یک روز و حتی در عرض چند ساعت در سرتاسر مملکت برپاخاستند و بدین خیمهشببازی خائنانه و مملکت بر باد ده خاتمه دادند، در بر داشت.
آنچه در این روز روی داد واقعاً به معجزهای شبیهتر بود، و در تمام دنیا از این قبیل موارد بسیار به ندرت میتوان یافت که قلوب مردمی این طور به هم نزدیک باشد که در سرتاسر مملکت همه آنها مثل فرد واحدی تنها در تحت تأثیر احساسات وطنپرستانه بدانند که چه باید بکنند.
بدین ترتیب کشور کهنسال ما و استقلال و حاکمیت ملی ما از خطر سهمگینی که بر اثر خودخواهی و جاهطلبی و خطاکاری و قانونشکنی عدهای متوجه آن شدهبود، و شاید بزرگترین خطر تاریخ این مملکت بود، به فضل و عنایت الهی نجات پیداکرد.
ولی مضحک اینجاست که حالا همانهایی که مسئول بروز این وضع در آن روز بودهاند، دوباره به تکرار همان حرفها پرداختهاند و هنوز هشت سال بیشتر نگذشته این عده مثل اینکه گذشته نزدیک را فراموش کردهباشند باز سخنانی را پیش کشیدهاند که بعضی از رادیوهای خارجی از مدتی پیش آنها را روزی چندین بار بدون کمترین نتیجهای تحویل مردم ایران میدهند. باید پرسید که این حضرات که امروز از مصالح مملکت دم میزنند، در وقایع آذربایجان که حاکمیت و تمامیت مملکت به خطر افتادهبود، کجا بودند و چه میکردند؟ و آیا عدهای از مؤثرترین افراد ایشان نبودند که با پیشهوری ائتلاف کردند؟ قیامی که در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ صورت گرفت نشان داد که آنهایی که در آرزوی از هم گسیختگی این رشته ارتباط شاه و ملت در ایران هستند، در انتظار امری واهی و غیرممکن نشستهاند.
قیام آن روز در درجه اول قیام پابرهنهها و طبقات محروم اجتماع، یعنی همانهایی بود که امروز دایههای مهربانتر از مادر سنگ منافع ایشان را به سینه میزنند. همه آنهایی که در آن روز از نزدیک شاهد این نهضت عظیم ملی بودند به چشم خود دیدند که صف اول جبهه مبارزه را مردان و زنان گمنام و شرافتمند ایران تشکیل میدادند. این مردان و زنان اجر و مزدی نخواستند، زیرا آن عاملی که ایشان را بدین قیام برانگیختهبود همان احساس غریزی و فطری جاودانی و شکستناپذیری بود که در طول هزاران سال هر زمان که خطر محو استقلال و ملیت این سرزمین و این ملت در پیش آمده به نحو معجزهآسایی در نهاد فردفرد مردم این آب و خاک بروز کرده و آنها را به پیکار برای حفظ یک سنت ۲۵۰۰ ساله استقلال و افتخار و شاهنشاهی واداشتهاست.
در قیام ۲۸ مرداد نیروهای پلیس و ارتش بعد از صفوف پابرهنهها به میدان آمدند و بانگ اصلی این رستاخیز عظیم قبل از آنکه از دهان دستجات انتظامی برخیزد، از دهان این افراد فداکار و گمنام بیرون آمد و همین است آن عاملی که این قیام را به صورت یکی از اصیلترین و درخشانترین قیامهای تاریخ ایران درآوردهاست.
از آن روز تا به حال در پرتو تحول و رستاخیز عظیمی که از این قیام ملی نتیجه شد، و عامل اصلی آن همان ثبات و امنیتی بود که امکان طرح و اجرای نقشههای وسیع و اساسی را به ما داد، کارهایی در همه شئون اجتماعی و اقتصادی و کشاورزی و صنعتی و فرهنگی و بهداشتی و غیره صورت گرفتهاست که قبل از آن حتی تصور آنها هم نمیرفت.
در این چند سال سرتاسر کشور ما به صورت یک میدان فعالیت مثبت و ثمربخش درآمده که مظهر زنده آن کارخانهها – جادهها – راهآهنها – بنادر – سدهای عظیم – تراکتورها – آموزشگاهها – درمانگاهها – بیمارستانها – بنگاههای خیریه – پرورشگاهها – ریشهکن کردن تریاک و مالاریا – ایجاد شرکتهای تعاونی و غیره است که تعداد آنها پیوسته رو به افزایش میرود.
ثروت ملی و سطح زندگی ما منظماً در ترقی است، و رقم سرمایهگذاری داخلی و خارجی در کارهای صنعتی و اقتصادی، بُعدی است که هرگز در این کشور سابقه نداشتهاست. بدیهی است در هر مملکتی که بدین ترتیب در حال پیشرفت اقتصادی باشد، با پول فراوانی که به مصرف میرسد مسلماً سوءاستفاده و فساد هم وجود خواهدداشت. حالا وظیفه ما خانهتکانی است، یعنی باید تا جایی که میتوان دسترسی پیداکرد، به فسادهای گذشته برسیم و در عین حال اجازه ندهیم که در آینده از این کارها تکرار بشود.
منتها یک بار دیگر میگویم که این وضع منحصر به ما نیست، بلکه در هر محیطی که در حال تکامل و توسعه است نظیر آن دیده میشود.
با این وصف این دلیل نمیشود که فساد چون در سایر ممالک هست در مملکت ما هم باشد، بلکه ما باید تمام کوشش خود را به کار ببریم که در کشورمان فساد از همه جا کمتر باشد.
این نکته را هم باید تذکر بدهم که نباید این موضوع دستاویزی برای عوامفریبی از طرف آن کسانی بشود که خودشان در این باره هیچ وقت تلاش و مبارزهای نکردهاند، زیرا من به یاد ندارم که در سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ چه از بابت آن زمان و چه از بابت سالهای قبل از آن کسی به عنوان فساد تعقیب شدهباشد. با همه این پیشرفتها که گفتهشد، تازه اول کار است و برای مملکت ما در راه ترقی و توسعه امکاناتی هست که مشابه آن برای خیلی کم کشور دیگری وجود دارد. با ثروت خداداد این مملکت و با استعدادی که مردم آن دارند، به فضل الهی سطح زندگی ملت ما به زودی به همان حدی خواهدرسید که اکنون ممالک راقیه دنیا از آن برخوردار هستند.
شاید یکی از اشکالات اساسی کار ما همین باشد که این فعالیتها و ترقیات در کلیه شئون اقتصادی کشور بیشتر و سریعتر از آن حدی که برای دستگاههای ما قابل هضم باشد شروع شده و بیش از گنجایش اقتصادی مملکت کار شدهاست و طبعاً چنین فعالیتی مستلزم آن بوده که در گذشته شاید تا اندازهای بیحساب و بیش از مطالعه خرج شدهباشد.
حالا وظیفه دولت است که بدین امر دقیقاً رسیدگی کند و به وضع اقتصادی ما که اصولاً سالم است با برنامه صحیحی آن طور که باید سروصورتی بدهد.
در سالهای آینده فعالیتهای ساختمانی و تولیدی و عمرانی و امور سدسازی و بنادر و خطوط ارتباطی و غیره که اکنون همه آنها در جریان است روزبهروز به نتیجه خواهدرسید و با حسن اجرای برنامه پنج ساله سوم هر روز قدم تازهای در توسعه اقتصادی و بالابردن سطح زندگی مردم این کشور برداشته خواهدشد.
از لحاظ کشاورزی آن طور که شنیدهام در حدود ۴۸ میلیون هکتار از اراضی کشور ما با آبیاری صحیح و کودشیمیایی و سایر اقدامات لازم قابل بهرهبرداری کامل است. قسمت مهمی از زمینهای این مملکت نیز قابلیت جنگل شدن را دارد. با استفاده از وجود کوهها برای ذخیره آب و با بهرهبرداری صحیح از آبهای زیرزمینی و روی زمینی میتوان قدمهای مؤثری در امر آبیاری برداشت.
از طرف دیگر مملکت ما به حمدالله از ثروت زیرزمینی معتنابهی به صورت معادن گوناگون برخوردار است که میباید مورد استخراج و استفاده قرارگیرد.
شاید احتیاجی به تذکر این نکته نباشد که ما در کشور خود قبل از هر کشور دیگری در این قسمت از جهان شروع به اصلاحات ارضی کردیم و این کار را خود من با تقسیم املاک سلطنتی در میان کشاورزان و روستاییان آغاز کردم و سایر ممالک بعداً به پیروی از ما پرداختند.
متأسفانه همان دولتی که چاههای نفت ما را بست، با تقسیم املاک در میان رعایا حتی در مورد آن اراضی که مال خود من بود و شرعاً و قانوناً اختیارش را داشتم، مخالف بود و بدین جهت مدتی جلو این کار را گرفت، ولی بعداً این اقدام مترقیانه و عادلانه ادامه یافت و امیدوارم در آینده با برنامه صحیحی اصولاً موضوع اشکالات ارضی در ایران حل شود.
در قسمت پیشرفتهای فرهنگی و بهداشتی و امور خیریه و ترقیات اجتماعی و سیاست بینالمللی و سایر ترقیاتی که در شئون مختلف حیاتی در این هفت سال نصیب کشور ما شدهاست و هر کسی میتواند آثار آنها را به چشم ببیند صحبتی نمیکنم، زیرا به نظر من همه اینها اول کار است و در مقابل آنچه باید بشود فقط قدمهای اولیهای است که برداشته شدهاست.
اینها نموداری بود از آن پیشرفتها و ترقیاتی که قیام ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نصیب کشور و ملت ما کرد. اما اگر این قیام نمیشد، طبق اسناد و مدارکی که در دست ما است مسلم و قطعی است که دو هفته بعد از آن رژیم کمونیستی در مملکت ایران برقرار میشد.
حالا ببینیم این رژیم برای ما چه چیز میتوانست به ارمغان بیاورد؟
فرض کنیم عقیده آن کسانی که اصلاً احساسات وطنپرستی ندارند و میگویند که این حرفها در دنیای امروزی کهنه شدهاست و امروزه فقط موضوع جامعه بشری و زندگانی بهتری برای بشر مطرح است، صحیح باشد و از عقیده کسانی هم که اصولاً به مذهب و ایمان پایبند نیستند و اعتقاد به خداوند و مبداء را جزو خرافات میپندارند، بگذریم. یعنی این دو اصل مقدس ایمان و ملیت را که باید بزرگترین محرک هر جامعه و قومی باشند (و هرگز تاریخ ایران نشان ندادهاست که این ملت از یکی از این دو اصل صرفنظر کردهباشد) کنار بگذاریم، باز هم با یک مقایسه ساده میتوانیم ببینیم که این ممالک کمونیستی دنیا به چه پایه از رفاه اجتماعی رسیدهاند و سطح زندگیشان چیست، و از لحاظ حقوق بشری و انسانی در چه وضعی قرار دارند و آیا سطح زندگی آنها چندین برابر پایینتر از ممالک مترقی غیرکمونیستی نیست؟
از همه بالاتر آیا فرد و بشر در آنها کوچکترین ارزشی دارد؟ جایی که آزادی در انتخاب شغل و محل اقامت و رفتوآمد و معتقدات و سایر آزادیهای اولیه وجود نداشتهباشد و حتی کسی نتواند به میل خود مثلاً یک قطعه موسیقی بسازد، چه رسد به آنکه آزادانه کتاب و روزنامه بنویسد و عقیدهای اظهار کند. در چنین جایی چگونه میتوان از بشریت و از منافع عالیه جامعه بشری صحبت کرد؟
این چه بهشتی است که هر کسی که دستش برسد و توانایی و امکانش را داشتهباشد ولو به قیمت در خطرانداختن جان خود میخواهد از آن بگریزد و فرارکند؟
امروزه دیگر امپریالیسم و استثمار به معنایی که سابقاً وجود داشت از بین رفته و مرده و جزو خاطرات گذشته شدهاست. و اکنون دنیا آخرین بقایای این استعمار را تشییع جنازه میکند. منتها باید با هشیاری تمام مراقب نوع جدید استعمار باشیم و مملکتمان را از آن حفظ کنیم. کسانی هستند که برای خودشان حساب میکنند این مملکت عنقریب تسلیم کمونیستها خواهدشد و آشکارا اظهار میدارند که در انتظار چنین روزی نشستهاند ولی با امتحانی که ملت ایران در طول چند سال اخیر به کرات دادهاست من فکر نمیکنم که این خواب و آرزو از حدود یک رؤیای شیرین تجاوز کند، و به هیچ وجه نمیتوانیم تصورکنیم که ما ایرانیها تا موقعی که یک جو غیرت در وجود خود و یک قطره خون مردانگی در رگهای خویش داشتهباشیم، یک چنین تحفه گرانبهایی را تقدیم کمونیسم بینالمللی کنیم.
بدیهی است ما دفاع از منافع و حقوق کشور خود را محدود به جبهه معینی نمیکنیم، بلکه در هر مورد و به هر وضعی از این حقوق خویش دفاع خواهیم کرد. به همین جهت در اینجا صریحاً اعلام میدارم که ایران نمیتواند قبول کند که منافع حقه و تاریخی او در خلیج فارس مورد تهدید قرارگیرد و باید همه بدانند که این سیاست ایران که چند هزار سال سابقه تاریخی دارد از نظر ما غیر قابل تغییر است.
بدین ترتیب ما با هشیاری کامل سعی میکنیم از یک طرف از استقلال و حاکمیت و مصالح ملی خود دفاع کنیم و در عرصه سیاست بینالمللی روزبهروز مقام شایستهتر و عالیتری برای کشور خویش تأمین بنماییم و از طرف دیگر میکوشیم تا فعالیت عظیمی را که در کلیه رشتههای اقتصادی و صنعتی و کشاورزی و اجتماعی و فرهنگی و بهداشتی و ورزشی و سایر شئون حیاتی مملکت ما در جریان است، روزبهروز توسعه دهیم و بنای آینده این کشور و ملت را پیوسته استوارتر و نیرومندتر کنیم.
همانطور که گفتم ممکن است مملکت ما مثل تمام ممالک دیگر دنیا دارای معایب و مفاسد و نواقصی باشد، ولی ما قادریم که خودمان بهتر از هر کس دیگر و با دلسوزی بیشتری رفع تمام این مشکلات را بکنیم و اگر بخواهیم که ما نیز معایب سایرین را بشماریم آن وقت خواهیم دید که این کار هم خیلی آسان است و هم معلوم نیست در چنین مقایسهای کفه ترازوی کدام یک سنگینتر بشود.
خوشبختانه در مدارس و دانشگاههای ما و در نزد کلیه طبقات، تعداد کسانی که مشعل ملیت و استقلال و حاکمیت این مملکت را همواره فروزان نگاه خواهندداشت، پیوسته بیشتر میشود و شک نیست که ما خواهیم توانست روزبهروز به جانب ترقی و تعالی جلوتر برویم و جامعهای مرفهتر و مترقیتر به وجود آوریم که به خصوص بر پایه عدالت واقعی قضایی و عدالت اجتماعی استوار باشد.
در این باره ما قوانین خوبی داریم که میتوان آنها را از پیشرفتهترین و عالیترین قوانین جهان دانست و اگر لازم باشد باز هم قوانین دیگری در تکمیل آنها وضع خواهدشد. فقط باید کوشش و مراقبت کرد که این قوانین چنانکه باید به مورد اجرا و عمل درآیند.
اکنون دیگر گفتگوی خودم را با شما درباره مسائل کلی مملکت که آنها را به صورت صمیمانه و بیشائبهای با شما ملت عزیزم در میان گذاشتم، خاتمه میدهم و بدین مناسبت یک بار دیگر به همه کسانی که در این روز به قیمت فداکاری دلیرانه خود استقلال و موجودیت این کشور کهنسال را نجات بخشیدند، درود میفرستم و برای ارواح پر افتخار شهدای این روز تاریخی از درگاه خداوند متعال طلب آمرزش میکنم.
من بر سبیل اخلاق فطری خودم هیچ وقت نسبت به کسانی که به شخص خود من فهمیده یا نفهمیده صدمهای وارد کردهباشند، کینهای در دل نمیگیرم و به طوری که بارها نشان دادهام همیشه آنها را میبخشم. ولی نمیتوانم به هیچ قیمت از گناه آنهایی که به وطنشان صدمه میزنند صرفنظر کنم و چشمم را بر چنین خیانت یا خطایی ببندم و به همه نصیحت میکنم که بر حذر باشند، فهمیده یا نفهمیده کاری نکنند که به مملکتشان آسیب و زیانی وارد آید، زیرا من به عنوان پادشاه ایران، یعنی مدافع و نگهبان حقوق و منافع این مملکت و این ملت، نه مایلم و نه حق دارم که در راه انجام این مأموریت خطیر خود کوچکترین کوتاهی و قصوری بکنم.
ما و شما نباید فراموش کنیم که قبل از هر چیز ایرانی هستیم و نسبت به حفظ این آب و خاک مقدسی که نسلهای بیشمار نیاکان ما آن را به قیمت فداکاریها و تلاشها و جانفشانیهای دائم با سربلندی و افتخار به دست ما سپرده و خودشان نیز برای همیشه در دل همین خاک مقدس به خواب رفتهاند، مسئولیت سنگینی داریم که نباید حتی یک لحظه آن را از یاد ببریم.
دیر یا زود همه ما نیز به ایشان خواهیم پیوست، ولی این مملکتی که ایران نام دارد و مقدر بودهاست که در تاریخ جهان مشعلدار یکی از پرافتخارترین و درخشانترین تمدنهای روی زمین باشد، باید جاوید بماند.
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم وارث سنت ملی و مدنی پرافتخار و با عظمتی هستیم که موجب تعظیم و تکریم جهانیان است.
فراموش نکنیم که این میراث پرشکوه را در طول هزاران سال نیاکان و پدران ما نسل به نسل و دست به دست به یکدیگر انتقال دادهاند تا امروز آن را به دست ما سپارند و مایه ننگ ابدی ما است اگر امروز در راه حفظ این میراث گرانبها و سپردن آن به عنوان ودیعهای آسمانی به دست نسلهای آینده این مملکت، کمترین کوتاهی و غفلتی بکنیم.
خدای ایران در این راهی که با سعادت ایران و با آینده این ملت و این سرزمین پرافتخار کهنسال بستگی دارد یار و پشتیبان شما باد.