محاکمه محمد مصدق شنبه ۷ آذر ماه ۱۳۳۲ نشست ۱۷
نسخهٔ تاریخ ۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۱۹:۵۴ توسط Bellavista1 (گفتگو | مشارکتها)
روز رستاخیز ملی ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ | درگاه محمدرضا شاه پهلوی آریامهر | اشغال ایران به وسیله ارتش بریتانیا و شوروی |
هفدهمین جلسه محاکمه محمد مصدق و سرتیپ تقی ریاحی
شنبه ۷ آذرماه ۱۳۳۲
- هفدهمین جلسه دادرسی آقایان محمد مصدق و سرتیپ ریاحی به ریاست آقای سرلشکر مقبلی در تالار آیینه سلطنتآباد تشکیل گردید.
- رسمیت جلسه
- مقارن ساعت سه و نیم بعد از ظهر پس از حضور متهمین و وکلای مدافع آنان در تالار جلسه هیأت قضات و اعضای دادگاه نیز وارد جلسه شدند و در جایگاه مخصوص خود قرار گرفتند. پس از قرائت صورتجلسه، رسمیت جلسه از طرف رئیس دادگاه اعلام شد.
- سؤال و جواب
- رئیس: آقای محمد مصدق از جنابعالی سؤالاتی میشود که لازم است برای روشن شدن ذهن دادگاه جواب بدهید. سؤال اول این است که فرمان عزل از طرف اعلیحضرت همایونی چه وقت به شما ابلاغ شد؟
- محمد مصدق: چنانچه اجازه بفرمایید، بنده از اول تا آخر به این سؤال و سایر سؤالات دیگرِ جنابعالی جواب خواهمداد، چون لایحهای تهیه کردهام که متضمن تمام این سؤالات خواهدبود.
- رئیس: فقط ماده به ماده بفرمایید و جواب سؤال بنده را بدهید.
- محمد مصدق: پس بنده در اطراف این سؤال جنابعالی چیزی نباید بگویم؟
- رئیس: عرض کردم فقط شما ماده به ماده جواب بنده را بدهید، چون جنابعالی در موقع بحث در صلاحیت دادگاه تمام حرفهای خودتان را فرمودید و چندین جلسه دادگاه معطل توضیحات شما شد. وظیفه دادگاه این است که نسبت به وقایع ۲۵ تا ۲۸ مردادماه و حوادثی که در این روزها اتفاق افتاده رسیدگی کند، بنابراین خواهش میکنم در اصل موضوعی که وظیفه این دادگاه است، صحبت بفرمایید.
- محمد مصدق: عرض کنم از یک متهمی سؤال نمیکنند که تو فقط در یک مورد صحبت بکن و فقط جواب فلان سؤال را بده، بلکه به یک متهم اجازه میدهند که دلایل کافی برای کارهایی که به قول دادستان برخلاف قانون بوده و عمل آن به متهم نسبت داده شده به عرض دادگاه برساند، اگر از موضوع خارج شد، ریاست دادگاه اخطار میفرمایند که از موضوع خارج شدهای، ولی اگر در اصل موضوع باشد، یک متهم را نمیتوانند محدود کنند.
- رئیس: شما آقا به سؤالات بنده جواب بدهید، چون صحبت به اندازه کافی شدهاست.
- محمد مصدق: عرض کردم بنده در لایحه دفاعیه خودم که در جواب اظهارات آقای دادستان تهیه شده، به تمام این سؤالات جواب خواهمداد. آقا رسم بر این است که به یک متهم اجازه بدهند از خودش و اتهاماتی که دائماً به او وارد آوردهاند، دفاع کند. اینکه دادگاه نیست آقا.
- رئیس: این سؤالات برای روشن شدن ذهن دادگاه است و شما بعد فرصت و وقت خواهیدداشت که از خود به تفصیل دفاع کنید.
- محمد مصدق: حضور مبارک آقا عرض میکنم که بنده تمام این مسائل را در همین عرایضی که میکنم، روشن میکنم، معمول این بودهاست آقا. بنده متهم نبودهام، ولی بنده در یک مملکتی تحصیل کردهام که آنجا سوئیس است و بنده در دادگستری آنجا کارآموزی کردهام. معمول این است که متهم توضیحاتی میدهد و بعد اگر نکتهای برای دادگاه مبهم ماند، رئیس دادگاه از متهم سؤالاتی میکند که متهم آن را جواب میدهد و ذهن دادگاه را روشن میسازد.
- تظاهرات تماشاچیان
- هنوز کلام مصدق خاتمه نیافتهبود، که یکی از تماشاچیان از سمت راست جایگاه تماشاچیان فریاد زد: پس این مقررات چرا در دادگاه نهم اسفند اجرا نشد؟
- به دنبال این صحبت نیز یکی دو نفر دیگر از تماشاچیان مطالبی اظهار داشتند. در این موقع رئیس دادگاه زنگ جلسه را به صدا آورد و خطاب به افسران مأمور انتظامات دادگاه گفت:
- رئیس: کی بود؟ چه کسی صحبت کرد؟ چرا تماشاچیان صحبت میکنند؟ هر کس بود او را از جلسه اخراج کنید.
- دو نفر از افسران مأمور انتظامات دادگاه به طرف تماشاچی معترض رفتند و او را دعوت به سکوت کردند و پس از برقراری نظم جلسه، مجدداً رئیس دادگاه خطاب به محمد مصدق گفت:
- رئیس: سؤال کردم فرمان عزل شما چه وقت به شما ابلاغ شد؟ جواب این سؤال را بدهید.
- محمد مصدق: اگر اجازه بفرمایید بنده لایحه دفاعیه خودم را به عرض میرسانم، ضمن همین لایحه جواب این سؤال داده خواهدشد.
- رئیس: فقط جواب این سؤال بنده را بدهید، چون شما بعداً فرصت خواهیدداشت که مطالب خودتان را به تفصیل بیان کنید.
- محمد مصدق: که میفرمایید بنده بعداً میتوانم عرایض خودم را بکنم؟
- رئیس: بله آقا. فعلاً جواب این سؤال بنده را بدهید، بعد داخل در موضوع دیگر شوید.
- محمد مصدق: بنده خیلی موضوعات دارم که بایستی عرض کنم.
- رئیس: حالا آقا جواب این سؤال را بدهید، تا بعد.
- پاسخ محمد مصدق
- محمد مصدق: بسیار خوب. یک ساعت بعد از نصف شب یکشنبه ۲۵ مردادماه دستخط اعلیحضرت را آوردند و من زیارت کردم و رسید هم دادم. بعد پس از وصول، دستخط را مورد مطالعه قرار دادم و دیدم که این دستخط اصالت ندارد و این طور مینمایاند که یک امضایی از اعلیحضرت گرفتهاند و ذیل آن هم یک تاریخی که بیستودوم مردادماه باشد، اعلیحضرت گذاشتهاند و پس از آن متن دستخط را نوشتهاند و این دستخط هم جزو سایر کاغذهای بنده در همان صندوقی بود که شرح دادم چگونه در آن را باز کردند و اسناد آن را بردند، ولی برای اینکه به دادگاه ثابت کنم که چگونه این دستخطها بعد از امضا نوشته شده، دستخط آقای سرلشکر زاهدی اینجا است و ارائه میکنم. (در این موقع محمد مصدق عکس دستخط نخست وزیری تیمسار زاهدی را از کیف خود خارج نمود و به منشی دادگاه داد که به رئیس نشان دهد) با مشاهده این دستخط توجه خواهیدفرمود که عرایض بنده صحیح است. متوجه خواهیدشد که اعلیحضرت یک امضایی کردهاند و یک تاریخی گذاشتهاند. یک متهم را که میخواهند آقا محکوم به اعدامش بکنند، میخواهید او را در یک کادری بگذارید که هیچ نگوید، جز آنچه که شما میخواهید. اینکه نمیشود آقا جان، این دستخط آقای سرلشکر زاهدی است، ملاحظه کنید، این دستخط تاریخ روز ۲۲ مردادماه را دارد که به صحه اعلیحضرت همایونی رسیدهاست. به خطوط آن دقت بفرمایید. فاصله سه سطر اول خیلی به هم نزدیک است، ولی از سطر چهارم آن را گشادتر نوشتهاند و نزدیک به صحه اعلیحضرت چون نیم سطر بیشتر جا نداشته، مطالب را طوری نزدیک به هم نوشتهاند که تا کنار صحه شاه برسد. دستخط مربوط به خودم هم همین طور است که عرض کردم.
- برای رفع تردید چه کردید؟
- رئیس: بسیار خوب برای رفع تردید و تشخیص اصالت فرمان چه اقدامی کردید و پس از دریافت فرمان آن را به چه اشخاصی ارائه نمودید؟ اصولاً در این باب با اشخاصی مذاکره کردید یا خیر؟
- محمد مصدق: اولاً راجع به اینکه به اطلاع چه اشخاصی رساندم، هیچ نظرم نیست، زیرا من در اتاق خواب خودم همیشه راحت میکردم. آقایان وزرا هر وقت که به اتاق من میآمدند، مطالبی اگر بود، میگفتند و من آن روز نمیدانم کدام یک از آقایان آمدند و از دستخط اطلاع یافتند، چون حافظه کاملی ندارم که به آقای دادستان گفتهبودم از آنها بپرسید، اگر کسی گفت من دستخط را به آنها نشان ندادم، صحیح گفتهاست، ولی اگر گفت من دستخط را دیدهام، البته حرفش صحیح است.
- آیا معترفید؟
- رئیس: آیا معترفید که روز ۲۵ مردادماه هیأت وزیران را برای تشکیل جلسه فوقالعاده احضار کردهاید یا خیر؟
- محمد مصدق: بلی معترفم که نزدیک ساعت ۶ صبح گفتم: به آقایان وزرا اطلاع بدهید که بیایند و از وضعیت شب گذشته مسبوق شوند. زیرا اگر آنها نمیآمدند و از جریان شب قبل مسبوق نمیشدند، هر کسی در شهر خبری میداد و آنها هم چون از اصل قضیه بیاطلاع بودند، ناچار این اخبار را یا تأیید میکردند یا تکذیب و همین موجب تشویق اذهان میشد. به این جهت آمدند و جریان گفتهشد و قرار شد یک اعلامیهای هم بدهند رادیو بخواند برای اینکه شهرستانها از جریان مسبوق شوند و موجبات اختلال و ناامنی فراهم نشود.
- مفاد اعلامیه چه بود؟
- رئیس: نظرتان هست که مفاد آن اعلامیه چه بود؟
- محمد مصدق: بله آن اعلامیه هست، ممکن است بفرمایید بخوانند.
- چه ساعتی اعلامیه تنظیم شد؟
- رئیس: چه ساعتی آن اعلامیه را که ساعت ۷ صبح منتشر شدهبود، تنظیم کردید؟
- محمد مصدق: والله نمیدانم و اگر این آقا (اشاره به دادستان) هنگام بازپرسی یادآوری نکردهبود که شما اعلامیه دادید، میتوانم بگویم که حتی دعوت هیأت وزرا را هم فراموش کردهبودم. در چنین روزهایی که وقایع مهمی رخ میدهد، اینها نکاتی نیست که انسان به خاطرش بسپارد. این آقا (اشاره به دادستان) تذکر دادند و من هم جوابی به ایشان دادم. ممکن است به همان جوابها مراجعه فرمایید.
- به اطلاع وزرا رسید؟
- رئیس: پس موضوع فرمان عزل و دستخط ملوکانه به استحضار وزیران در آن جلسه رسید؟
- محمد مصدق: بنده قبلاً عرض کردم آقا که آن روز بنده اصلاً در هیأت وزرا نرفتم. دلایلی در این زمینه دارم، اجازه بدهید دلایل را عرض کنم تا مطلب روشن شود.
- چرا اطلاع ندادید؟
- رئیس: علت اینکه با وجود تشکیل هیأت دولت در آن ساعت، آن هم به طور فوقالعاده و برای شور در یک امر مهم، دستخط ملوکانه به استحضار هیأت وزیران نرسید، چه بود؟
- محمد مصدق: علت این است که فکر کردم اگر بروم در هیأت وزیران و دستخط را ببرم و بگویم این صحیح است، بنده حالا جنبه قانونی موضوع را ول میکنم که این دستخط از نظر قانون اساسی صدورش مجاز بوده یا خیر و از نظر اصالت هم حرفی نمیزنم، همین قدر عرض میکنم که پیش خود گفتم اگر این دستخط را ببرم در هیأت وزیران و بگویم این دستخطی است که از طرف اعلیحضرت همایونی آوردهاند و به دلایلی آن را اجرا نمیکنم، خبر آن در شهر منتشر میشود و مخالفین دولت این عدم اجرای دستخط را بهانه تبلیغات سوء علیه دولت قرار میدهند و وضعیت شهر را به صورت اختلال و ناامنی درمیآورند. پس به نظر خودم این طور آمد که اول باید ببینم این دستخط اصالت دارد یا نه؟ اول مطمئن بشوم و پس از آن بروم در هیأت وزیران و راجع به آن و راجع به اینکه این دستخط نافذ هست یا نیست صحبت کنم. زیرا وقتی که من در اصالت دستخط تردید داشتم، دیگر در هیأت وزیران مذاکره کردن لزومی نداشت و دستخط را میگفتند صحیح است یا نیست. همین تردید موجب اختلال میگردید، چون ممکن بود اگر دستخط در هیأت وزیران میرفت، میگفتند دستخط شاه را محمد مصدق اجرا نکرده و عدهای را تحریک کنند که من تمرد کردم. به این جهت صلاح ندیدم تا راجع به اصالت فرمان اطمینان حاصل نکنم، دستخط را در هیأت وزیران مطرح نمایم.
- علت صدور اعلامیه انحلال چه بود؟
- رئیس: پس قبل از رفع شبهه در اصالت فرمان اعلامیهای که در روز ۲۵ مردادماه مبنی بر انحلال مجلس شورای ملی صادر نمودید، چرا فقط با امضای محمد مصدق بدون ذکر سمت بود؟ علت این امضا چه بود؟ پس چرا نه سمت خودتان را معلوم کردید و نه نبودن در سمت نخست وزیری خودتان را؟
- محمد مصدق: علت این بود که نمایندگان مخالف دولت در رفتن به مجلس و از تبلیغات بر علیه دولت سوءاستفاده میکردند. من برای جلوگیری از این تبلیغات لازم دانستم که انحلال مجلس شورای ملی را که دومیلیون اشخاص روشنفکر ساکنین شهرهای مملکت به آن رأی دادهبودند، به اطلاع عامه برسانم، تا اینکه نمایندگان مخالف به عنوان اینکه نماینده ملت هستند، نتوانند بر علیه دولت اقدامی بکنند و اما راجع به اینکه چرا نخست وزیری در آنجا نوشتهنشد، این اولین دفعهای نیست که دستگاه نخست وزیری یک چنین اشتباهی کردهباشد. تحقیق بفرمایید و ببینید تا به حال چند مرتبه اتفاق افتاده که ماشیننویس نخست وزیر را ننوشته. این اعلامیه را به این ترتیب آوردهاند و من امضا کردهام و اینکه اینجا امضا نشده، دلیل این نیست که من خود را نخست وزیر ندانم و خودم را به نام یک محمد مصدق بیسمت دانستهباشم. در همان چند روز چند فقره احکام دیگر به امضای من رسیده که همه با ذکر سمت نخست وزیر میباشد. من که آقا ترس و واهمهای از کسی نداشتم و ندارم و امروز هم که در زندان شما هستم و زیر دست یک نظامی به سر میبرم و در کنج این زندان افتادهام، به حول قوت الهی این شهامت را دارم که بگویم من نخست وزیر قانونی ایران هستم.
- تشنج جلسه
- در این موقع یکی از تماشاچیان از میان جمعیت از جایگاه تماشاچیان فریاد زد: خفه شو، مزخرف نگو.
- چند نفر دیگر از تماشاچیان با او همصدا شده و فریاد کردند: خفه شو، چرند نگو، چرا مهمل میگویی؟
- و عدهای نیز از سمت راست جایگاه تماشاچیان از جای خود برخاسته و تظاهراتی کردند. در حین همین تظاهرات رئیس دادگاه چندین بار زنگ زد و افسران مأمور انتظامات برای سکونت تماشاچیان به سراغ متظاهرین رفتند. رئیس دادگاه که از این پیشامد عصبانی شدهبود، با صدای بلند گفت:
- رئیس: کسانی را که صحبت کردند و تظاهر نمودند، هر کس که باشد، از جلسه خارج کنید.
- ولی متظاهرین مقاومت کرده و نمیخواستند از جلسه خارج شوند. محمد مصدق و وکلای مدافع سرتیپ ریاحی نیز از جای خود برخاسته و ناظر این تظاهرات بودند. بالاخره رئیس دادگاه مجدداً تأکید نمود که:
- رئیس: متظاهرین را از جلسه خارج کنید.
- در این موقع افسران مأمور انتظامات دادگاه آن چندین تظاهرکننده را از جلسه دادگاه خارج نمودند و در آستانه در ورودی دادگاه بین دو نفر از آنها زد و خوردی درگرفت، ولی مأمورین انتظامی آنها را به یکی از اتاقهای مجاور دادگاه بردند و نظم جلسه به حال عادی برگشت و دادگاه مجدداً مشغول کار شد.
- محمد مصدق لخت شد
- پس از برقراری نظم جلسه رئیس دادگاه خطاب به محمد مصدق گفت:
- رئیس: طبق محتویات پرونده عصر روز ۲۵ مردادماه میتینگی در میدان بهارستان دادهمیشود. (محمد مصدق که تا آن موقع ایستاده به سؤالات رئیس دادگاه جواب میداد، اظهار داشت: اجازه میدهید بنشینم و صحبت کنم؟ ولی رئیس دادگاه در تعقیب اظهارات خود گفت:) در میتینگ که در میدان بهارستان برپا شدهبود، مهندس حقشناس و حسین فاطمی نیز شرکت داشتهاند. (محمد مصدق: عرض کردم بنده ناخوش هستم، اگر اجازه میدهید نشسته صحبت کنم)
- رئیس: مقررات دادگاه را رعایت کنید و به سؤالات من جواب بدهید. (محمد مصدق: آقا گفتم مریض هستم. مگر نشنیدهاید که "لَیسَ عَلَی المَریضِ حَرَج"؟)
- رئیس: به سؤال من جواب دهید، گفتم در این میتینگ حقشناس و حسین فاطمی شرکت داشتند و در این میتینگ شعارهایی علیه مقام سلطنت و نطقهایی بر ضد سلطنت شدهاست. توضیح دهید علت برپا شدن میتینگ مزبور در زمان حکومت نظامی چه بودهاست؟
- هنگامی که رئیس دادگاه این سؤال را مینمود محمد مصدق دکمههای پالتوی خود را باز کرد و بعد پالتو را از تن خارج نمود و سپس دکمههای پالتوی نازک دیگری را که زیر پالتوی اولی بر تن داشت به سرعت باز نمود و پالتوی دوم را هم از تن خارج نمود و روی نیمکت و جای نشیمنگاه خود گذاشت و آستینهای کت خود را قدری بالا زد و ایستاده در جواب رئیس دادگاه چنین گفت:
- محمد مصدق: از طرف اصناف آنچه که در نظر دارم، اجازۀ میتینگ برای عصر روز یکشنبه از دولت خواسته شدهبود و من هم هیچ وقت مخالفت از میتینگ که از طرف ملیون دادهمیشد، نمیکردم. هر وقت ملیون و اشخاصی که میدانستم آنها اخلالگر نیستند تقاضای میتینگ میکردند، بنده اجازه میتینگ میدادم و مخصوصاً توصیه میکردم که اشخاص اخلالگر حق شرکت در میتینگ ندارند. آن روز هم همین طور اجازه میتینگ دادم و اگر هم بگویم که از مذاکرات میتینگ آن روز که در روزنامهها منتشر شدهبود و این مرد (اشاره به دادستان) آورد در اینجا و خواند اطلاعی نداشتم، قبول بفرمایید که خلاف واقع عرض نکردهام، زیرا گرفتاری من به قدری بود که همۀ آقایان میدانند که در روزهای عادی هم من لااقل روزی ۱۴ ساعت کار میکردم و در آن دو، سه روز که البته کارها بیشتر بود، واضح است که به این کارها نمیرسیدم. یک کلام عرض میکنم که تمام این وضعیاتی که پیش آمد، برای این بود که شب یکشنبه ۲۵ مردادماه کودتا شد و این کودتا مردم تهران را دچار وحشت کرد. کودتای شب یکشنبه سبب شد که هر کس از این وقایع صدمهای دید، از خود دفاع کند. آقا جان اگر یک زلزلهای یک جا بیاید و دنیا را خراب کند، کسی نمیتواند بگوید که هیچ کس حق ندارد هوار زلزله را زیر و رو کند، زیرا هر کس که میل دارد میتواند آن هوار را به قدری که صدمه دیده، زیر و رو کند. آقا جان اینها در آن شب رفتند دو نفر وزیر را از خانه خودشان، از نزد زن و فرزندشان پای برهنه بردند به شهر، بعد از شهر آنها را بردند سعدآباد و همچنین یک نماینده مجلس را هم بردهبودند. آن هم به چه وضع موهنی، ولی بعد که کودتا ناقص در آمد، صبح آنها از نتیجه این کودتا عصبانی بودند. شما آقا میخواهید که آنها هیچ عکسالعملی از این واقعه از خود نشان ندهند؟ چرا روز ۳۰ تیر (رئیس: جواب سؤال من را بدهید) جواب سؤال شما است، در روز سی تیر تمام کارمندان نخست وزیری را هم من روانه خانه خودشان کردم. دیدید چه بساطی در تهران برپا شد؟
- اجازه شعار برای چه دادید؟
- رئیس: چرا اجازه دادید شعارهای میتینگ، شعارهای ضد سلطنت و برعلیه استقلال مملکت باشد و علت اینکه از وسایل فنی برای انتشار جریان این میتینگ، یعنی اداره انتشارات و تبلیغات که در دست دولت بوده استفادهشد، برای چه بود؟
- محمد مصدق: جریان میتینگ مختص به این روز نبود. هر روز که میتینگ در این شهر دادهمیشد، اداره تبلیغات مطابق معمول آن را نشر میکرد. اگر بخواهید بگویید که آن روز استثنائاً این کار را کردند، باید رئیس تبلیغات را خواست که آیا به طور استثنا این کار شده و یا آن روز از من اجازه خاصی گرفته؟ دستور کلی این بود که جریان میتینگها را منتشر کنند و این انتشار میتینگ در آن روز چیزی برخلاف جریان طبیعی نبودهاست.
- رئیس: ده دقیقه تنفس دادهمیشود.
- ساعت چهار و پنج دقیقه جلسه به عنوان تنفس تعطیل شد.
- تشکیل مجدد جلسه
- ساعت چهار و بیست دقیقه بعد از ظهر مجدداً جلسه دادگاه رسمیت یافت و رئیس دادگاه سؤالات خود را به شرح زیر از آقای مصدق دنبال نمود:
- رئیس: آقای مصدق شما که میگویید: "چون به اصالت فرمان اطمینان نداشتم آن را به هیأت دولت نبردم و اصولاً آن روز در هیت دولت شرکت نکردم"، پس اعلامیهای که در ساعت ۷ صبح روز ۲۵ مرداد پس از چندین مرتبه اعلام قبلی از رادیو تهران به نام "اعلامیه دولت" صادر کردید، چه بود؟
- محمد مصدق: قبل از اینکه به جواب بپردازم، آقا من ناخوشم، مریض هستم. اجازه بدهید بنشینم. پیغمبر فرموده: "لَیسَ عَلَیالمَریضِ حَرَج".
- رئیس: بسیار خوب بفرمایید بنشینید.
- محمد مصدق: خیلی متشکرم آقا. به جهت اینکه اگر اجازه نمیدادید، فکر میکردم میخواهید با این ترتیب مرا خسته کنید، ولی حالا ثابت شد که حسن نیت دارید. در هر حال قبل از اینکه به جواب تیمسار محترم مبادرت کنم، باید عرض بکنم: "اَشهَدُ اَنَّ لا اِلهَ اِلَا الله اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً الرَسولُ الله"، این شهادتین است که تمام فِرَق مذهب اسلام باید بگویند. یعنی حنفی، شافعی، حنبلی، مالکی. این چهار مذهب و هر کس مسلمان است، این شهادت را میگوید. یک شهادت هم مال مذهب شیعه است که: "اَشهَدُ اَنَّ اَمیرَالمُؤمِنینَ عَلیّاً وَلیُّ الله". پس من در این دادگاه اقرار میکنم من مسلمان و شیعه اثنی عشری هستم. یعنی آنجایی که حق در کار باشد، با هر قوهای مخالفت میکنم، از همه چیز میگذرم و بس. رسول اکرم صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلّم فرمودهاست: "قم فَاستَقِم" یعنی بایست و استقامت کن. البته نفرموده است که بدون مطالعه بایست و بعد لجاجت کن، فرموده است مطالعه کن وقتی که به حق رسیدی، وقتی که یقین کردی موضوعی حق است، بایست و مقاومت کن. حالا من هم که پیروی از مولای خودم در یک عمر کردهام و بعد هم میکنم، تا حیات دارم، تا نفس میکشم و تا زندهام دنبال عقیده صحیح خود هستم.
- اعلامیه دولت چه بود؟
- رئیس: اما راجع به این مطلبی که فرمودهاید، اینها همه ناشی از یک مطلب است. اگر شما بگذارید من این یک مطلب را الان برای شما روشن کنم، تمام این مسائل بر شخص محترم ریاست دادگاه و آقایان دادرسان محترم روشن میشود. آن وقت به من حق خواهیدداد که من شخصی هستم حافظ قانون اساسی و خیرخواه شخص پادشاه.
- رئیس: حالا جواب مرا بگویید بنویسند، بعد.
- محمد مصدق: بسیار خوب چه بود سؤال؟
- رئیس خطاب به منشی دادگاه: متن سؤال را قرائت کنید.
- متن سؤال ریاست دادگاه مبنی بر اینکه اعلامیه موسوم به اعلامیه دولت چه بود، که در سطور بالا از نظر خوانندگان گذشت، قرائت گردید.
- محمد مصدق: اعلامیه را عرض کنم چه بود؟
- رئیس: جواب سؤال را بدهید به اصالت فرمان هنوز یقین نداشتید؟
- محمد مصدق: نداشتم.
- رئیس: میگویید به اصالت فرمان اعتقاد نداشتید و موضوع را در هیأت دولت مطرح نکردید، پس اعلامیهای که به نام اعلامیه دولت از رادیو تهران منتشر شد، چه بود؟
- محمد مصدق: اعلامیه برای کودتای شب بود. شب کودتا شد. حالا یک مردی در اینجا منکر کودتا است و یک جهاتی دارد، که منکر است. غرض شب کودتا شد، برای اینکه هر کس این مطلب را در روز به صورتی که بخواهد از آن سوءاستفاده کند در شهر منتشر نکند، یکی از آقایان وزرا را که به خدا قسم خاطرم نیست و نمیدانم کی بود، گفتم: بروید در هیأت دولت تحقیق کنید که وضعیت دیشب چه بود، این را یک اعلامیه بدهید که مردم بدانند کودتایی کردهاند، ولی کودتا ناقص شده و دولت در سر کار خود باقی هست. آن هم برای اینکه وضع مملکت را مختل نکنند.
- تردید در اصالت فرمان
- رئیس: پس احضار هیأت دولت در ساعت ۶ صبح مربوط به فرمان ملوکانه دایر به عزل شما که در آن تردید داشتهاید و رسید هم دادهاید، نبود و مذاکرهای در این خصوص نکردهاید؟
- محمد مصدق: من هر کس کاغذی میداد آن را میگرفتم. اگر از من بپرسند، ولو رسید هم ندادهباشم، بپرسند کاغذ را گرفتی؟ میگویم: گرفتم، رسید دادم، بعد از دادن رسید که یک ساعت بعد از نصف شب بود، من دیگر مجال مطالعه دستخط را نداشتم، رسید دادم، ولی از فرط خستگی و عصبانیت خوابم برد، با همان حال دستخط را که دیدم در اصالتش به همین دلیلی که راجع به دستخط نخست وزیری آقای سرلشکر زاهدی عرض شد، تردید کردم و دستخطی که برای عزل من آوردهبودند، بیشتر این مطلبی را که عرض کردم روشن و واضح میکند.
- اعلیحضرت رفتهبودند
- رئیس: سؤال دیگر، با وجود اعتراف به دریافت دستخط شاهانه که در اصالت آن تردید داشتید، آیا معقول نبود با وسایل ارتباطی که در داخل و خارج کشور هر آن برای شما مقدور بود با تماس با اعلیحضرت همایونی از خود رفع شبهه نمایید و همچنین موضوع را در هیأت دولت مطرح کنید؟
- محمد مصدق: تحقیق کردم، گفتند اعلیحضرت اول وقت از کلاردشت حرکت فرمودهاند به رامسر و از رامسر به بغداد حرکت فرمودهاند. این مسئله حرکت اعلیحضرت سبب شد که من در آن روز نتوانم در این باب اقدامی بکنم.
- ماجرای جعل و تزویر
- رئیس: تشکیل هیأت دولت به گفته خودتان ساعت ۶ صبح بود و صدور اعلامیه ساعت ۷ صبح (محمد مصدق: ساعت ۸) که هنوز محققاً اعلیحضرت همایون شاهنشاهی حرکت نفرمودهبودند، چرا موضوع به این مهمی را در همان ساعت ۶ صبح در هیأت دولت مطرح نکردید، ولو اینکه توأم با تردید شما باشد؟
- محمد مصدق: گویا تیمسار محترم توجه به آنچه قبلاً عرض کردهام نفرمودند. عرض کردم اگر دستخط را میبردم در هیأت وزرا، چون مسئله دستخط یکی اصالتش بود و یکی نافذ بودن آن، تنها مسئله اصالت شرط نبود، تازه اگر اعلیحضرت میفرمودند این دستخط مال من نیست، چون جزائیون در مسئله جعل و تزویر دو نظر دارند، جعل و تزویر یک وقت مادی است و یک وقت معنوی.
- رئیس: خواهش میکنم در موضوع صحبت کنید آقا.
- محمد مصدق: بنده میخواهم روشنتان کنم. اگر آقا ندانند جعل و تزویر کدام است، که نمیتوانند روی اصالت و نفوذ فرمان قضاوت کنند.
- رئیس: برای بنده لازم است بدانم جنابعالی چرا دستخط را اجرا نکردید؟ بنده از جنابعالی راجع به جعل و تزویر توضیح نخواستم.
- محمد مصدق: بنده عرض میکنم، راجع به دستخط یکی از نظر عدم اصالتش بود، یکی از نظر عدم نفوذش. عدم اصالتش اگر اعلیحضرت میفرمودند این دستخط با موافقت من نوشته نشده، این جعل معنوی است. اگر میفرمودند این دستخط را من همین طور که آوردند دادند، موافقم، این در اصالتش تردید نبود، اما در نفوذ این دستخط بنده در هیأت وزرا باید حرف بزنم، این چیزی نبود که من ببرم در هیأت وزرا بگویم من در این دستخط تردید دارم. چرا ببردم؟ آقا هیأت وزیران ما یک هیأتی نیست که مسائل در آنجا مستور و مکتوم بماند، نظر این بود که یک قدری در این باب فکر کنیم، مطالعه کنیم، ببینیم چه میشود کرد که در صلاح مملکت باشد، من خیلی در این باب فکر کردم. این کارها کار کوچکی نیست، بسا اتفاق میافتد که در این کارهای بزرگ اگر در تصمیم فوریت به کار برند، اسباب ندامت و پشیمانی است. بنده مدتی فکر کردم که چه بکنم؟ به کرّات بنده خودم شب چیزی نوشتهام که آن شب به تمام معنی با آن موافق بودهام، ولی فردا که آن را خواندهام دیدم ناقص است و باید رفع نواقص آن را کرد. چه شد؟ گفتم باید فکر بکنم، بنده میل داشتم که روز سهشنبه هیأت دولت را دعوت کنم، چون عرض کنم که تردید در اصالتش، وقتی گفتند آقای سرلشکر زاهدی اعلان کرده که من نخست وزیرم، رفع شد، به جهت اینکه نمیشد یک کسی بی جهت بگوید من نخست وزیرم. پس میماند مسئله اینکه ما چطور اجرا کنیم یا نکنیم، حالا بنده اگر تلگراف میکردم به اعلیحضرت که آیا این تلگراف مال اعلیحضرت هست یا نیست و بعد اجرا نمیکردم، این خیلی بد بود. گفتم باید کار دیگری کرد. روز سهشنبه عصری بنده میخواستم هیأت دولت را برای همین کار دعوت کنم. ظهر آقای هندرسن، سفیر امریکا، به من تلفن کرد. مخصوصاً برای عصر همان روز وقت خواست. آقای علی پاشا صالح تلفن زد و خود آقای سفیر هم آمد پشت تلفن و برای بعد از ظهر وقت ملاقات خواست. سفیر کبیر تقریباً دو ماه در تهران نبود و با اصرار برای ساعت ۶ از من وقت خواست. من گفتم بهتر این است که ببینم این آقای سفیر کبیر چه نظری دارند. ایشان ساعت ۶ آمدند، یک ساعت و نیم بودند و رفتند. این بود که روز سهشنبه نتوانستم هیأت وزیران را دعوت کنم. تصمیم قطعی این بود که روز چهارشنبه هیأت وزیران را دعوت کنم و تمام مسائل را طرح کنم. آن وقت اگر صلاح دیدند، خود هیأت وزرا تلگرافی به اعلیحضرت بکنند. به جهت اینکه وقتی نخست وزیری را عزل میکنند، دیگر شایسته نیست که آن نخست وزیر مستقیماً به اعلیحضرت تلگراف کند. چنانچه صلاح دیدند که هیأتی حضور اعلیحضرت برود، هیأتی برود، هر تصمیمی که گرفته شد، همان تصمیم را اجرا بکنند.
- اخطار به محمد مصدق
- رئیس: طبق منطق خودتان که میگویید کارهای مهم را برای اخذ تصمیم باید با چند نفر دیگر طرح و بررسی نمود، چرا در موضوع به این مهمی هیأت دولتی را که خودتان انتخاب کرده و طرف اعتماد و مشورت شما بودند، این موضوع را در همان جلسه ساعت ۶ صبح به میان نگذاشتید؟ ثانیاً همین طور که الان خودتان بیان میکنید، اگر اصالت این فرمان تأیید میشد و حتی در صورت شبهه برای تحقیق در این مورد فکر میکردید که باید از هیأت وزیران استعلام به عمل بیاید، عمل ننمودید و بعد در همان روز حتی با تردیدی که نسبت به رسمیت نخست وزیری خود داشتید (محمد مصدق: تردید نداشتم) وعده ملاقات به یک نماینده خارجی دادید؟ ثالثاً به طوری که الان بیان مینمودید، فکر شما این بوده که به وسیله هیأت وزیران راجع به اصالت فرمان و عزیمت اعلیحضرت همایون شاهنشاهی از پیشگاه شاهانه استمزاج حاصل کنید، پس موضوع دستور عدم تماس در بغداد به سفیر کبیر دولت شاهنشاهی در آنجا با شخص اعلیحضرت همایونی و آن تلگرافات وهنآور چه بود؟ کدام یک از منطق شما صحیح است؟
- محمد مصدق: مسئولیت سه نوع است. یکی مسئولیت سیاسی، یکی مسئولیت ...
- رئیس: فقط از موضوع خارج نشوید. برای چندمین بار اخطار میکنم.
- محمد مصدق: این جوابش است. جوابش را میدهم آقا.
- رئیس: بنده از مسئولیت نپرسیدم که شما راجع به مسئولیت صحبت میکنید.
- محمد مصدق: بنده دارم شرح میدهم، نمیخواهید، نمیدهم. پس بگویید بلا جواب است. آقا بگذارید متهم حرفش را بزند. اینکه دادگاه نیست آقا.
- رئیس: این دفعه آخر است که به شما اخطار میکنم، اگر یک بار دیگر به دادگاه توهین کنید، جلسه را سرّی خواهمکرد. شما حق ندارید به دادگاه اهانت کنید. آن کسی که دستور تشکیل این دادگاه را داده، مقامش خیلی والاتر از اینها است و همان کسی است که شما به اتهام تمرد اوامر و فرمان او به این دادگاه جلب شدهاید. خواهش میکنم رعایت دادگاه را بفرمایید و در حدود موضوع سؤالات، پاسخ دهید.
- محمد مصدق: آقا شما که نمیگذارید من حرفم را بزنم، پس میفرمایید چکار کنم؟
- رئیس: جواب بدهید.
- من نخستوزیر هستم
- محمد مصدق: یک دولتی بقایش و سقوطش مربوط به نظر نخست وزیر است. وزرا در این باب به هیچ وجه نمیتوانند عقیدهای اظهار کنند. تا نخست وزیر هست، آنها وزیرند، وقتی که نخست وزیر رفت، آنها وزیر نیستند. مسئولیت ما، مسئولیت سه قسم است. مسئولیت سیاسی، مسئولیت جزایی، مسئولیت حقوقی. راجع به مسئولیت سیاسی اگر در قانون اساسی نوشته شده که وزرا مسئولیت مشترک دارند، این مسئولیت، مسئولیت سیاسی است، یعنی یک مجلس شورای ملی اگر یک وزیری را استیضاح کرد، اینها روی مسئولیت مشترک همه میروند. اما آن وقت مجلسی نبوده که من در مقابل مجلس و وزرای من در مقابل مجلس مسئولیت مشترک داشتهباشیم. پس من نخست وزیر بودهام و حق داشتهام این دستخط را اجرا کنم یا اگر تردید دارم، اجرا نکنم. این مسئولیت را من به عهده گرفتم. به هیچ وجه منالوجوه وزرای من در این مسئولیت شرکت ندارند، من خودم را نخست وزیر میدانم، حالا هم میدانم، الان که در این دادگاه در ماهیت وارد شدهایم، تمام این مسائل را مسلم میکنم که من نخست وزیر قانونی هستم و سفیر امریکا هم از این نظر که نخست وزیر بودهام، پذیرفتهام. اگر نخست وزیر نبودم، او از من وقت نمیخواست. راجع به تلگرافاتی که از اینجا به بغداد شده، من خدا را به شهادت میگیرم که اطلاعی از این تلگرافات نداشتهام. با این حال اگر اطلاع من سبب شود که آن وزیری که این تلگرافات را کردهاست تعقیب نشود، من آنقدر بلند نظر هستم که حبس او، زجر او، و هر چه را به جرم این تلگرافات متوجه او میشود، خودم قبول نمایم.
- رئیس: جواب ندادید که موضوع این تلگراف مبتنی بر چه اصلی بود؟
- محمد مصدق: عرض کردم اطلاع ندارم. خود او را بیاورید، بپرسید. "وَ لا تَذِرٌ وَازِرَةٌ وِزرَ اُخری"، یعنی که "گناه دگری بر تو نخواهند نوشت". من آنقدر با وزرایم صمیمیت داشتم که این آقای لطفی را آوردند، تهدید کردند که ...
- رئیس: خارج از موضوع است. اما الان خودتان اظهار داشتید نخست وزیر مسئول بودید، هر کاری میکردید مسئولیتش با شما بود. در جای دیگر میگویید از تلگرافی که وزیر خارجه شما کرده، اطلاع ندارید. از طرف دیگر در اول صحبت اظهار داشتید: "این موضوع چون مهم بود، من اگر در هیأت وزرا در میان میگذاشتم، موجب اختلال میشد." حالا هم میگویید:"من کمال صمیمیت را با آنها داشتم." در عین صمیمیت چرا این مطالب را با آنها در میان نگذاشتید؟
- محمد مصدق: مسائل را نباید غلط کرد. صمیمیت دو نفر یک مطلب است، سرّ نگهداری مطلب دیگر. یک وقتی ما در جمعیتی بودیم، یک کسی بود که آن شخص سرّ نگهدار نبود. ما هر وقت میخواستیم مطلبی را منتشر کنیم، به او میگفتیم این مطلب سرّی است و نباید منتشر شود. آن شخص هم میرفت آن مطلب را به هر کس که میرسید، میگفت و قسم میداد که چون سرّی است به کسی نگوید. هیأت وزیران صورتجلسه دارد، ۱۲ نفر وزیر دارد، بنده نمیتوانستم بگویم آقایان شما حق ندارید این مسئله را منتشر سازید و اگر هم میگفتم، اعتماد نداشتم که منتشر نشود، تمام این قضایا برای این بود که مبادا انتشار پیدا کند و مخالفین دولت بگویند دستخط شاه را در هیأت وزیران خواندند، ولی دولت اعتنایی نکرد و این دستخط انتشارش موجب اختلال و ناامنی گردید.
- احضار لطفی
- در این موقع اقای سرتیپ آزموده، دادستان ارتش، از جای خود برخاست و خطاب به رئیس دادگاه گفت:
- دادستان: اجازه میفرمایید؟
- رئیس: اجازه بدهید جواب بدهند، بعد جنابعالی صحبت کنید.
- دادستان: مطلبی است که فوریت دارد و اگر گفتهنشود، موت میگردد. اجازه بدهید مختصر عرض میکنم.
- رئیس: بفرمایید، بفرمایید.
- دادستان: چون آقای مصدق گفتند که: "آقای لطفی را تهدید کردهاند" و از او مطالبی گرفتهاند، خواستم عرض کنم آقای لطفی الان همین جا، یعنی در سلطنتآباد هستند. اگر اجازه میفرمایید و موافقت دارید، دستور فرمایید ایشان را الان به دادگاه بیاورند تا معلوم شود که تهدیدی در کار بوده یا نبودهاست.
- رئیس: صحیح است، بسیار خوب بفرمایید بیاورند، همین الان بیاورند، خیلی ضروری است.
- در این موقع دادستان ارتش به دو نفر از افسران مأمور انتظامات دادگاه دستور داد که آقای لطفی را از اتاق بازداشتگاه خود به تالار جلسه بیاورند.
- فقط در فکر بقای دولت
- رئیس: با نص صریح قانون اشتراک مسئولیت وزرا محرز است وزیر خارجه شما یک خطایی به این بزرگی کرده و این تلگراف را به بغداد نموده با توجه به اینکه گفتید: "اگر وزرای من مرتکب خیانت و یا خطایی شدهباشند، مسئولیتش با اینجانب است" و در نظرگرفتن این موضوع که قابل قبول نیست که وزرا بدون نظر و اطلاع شما کاری کردهباشند، در قبال این سؤال چه جوابی دارید؟ و دیگر اینکه همین از مجموع استدلال و مفهوم بیانات شما این موضوع استنباط میشود که نظر شما از مکتوم داشتن فرمان و غیره فقط مربوط به بقای دولت خودتان بود، نه مسائل مملکت و مقام سلطنت، جواب این موضوع را بگویید.
- رئیس خطاب به دادستان: آقای لطفی را دستور دادید بیاورند؟
- دادستان: بله.
- محمد مصدق: اول جواب عرض میکنم، ولی بعداً اخطار قانونی دارم که خواهم نمود.
- رئیس: بسیار خوب.
- محمد مصدق: بفرمایید سؤال را دو مرتبه بخوانند.
- منشی دادگاه در این موقع سؤال رئیس را مجدداً قرائت نمود.
- لطفی را آوردند
- در این موقع دو نفر از مأمورین انتظامات دادگاه آقای لطفی، وزیر دادگستری کابینه محمد مصدق را که در سلطنتآباد زندانی است، در حالی که پالتوی قهوهرنگی در بر و عصایی در دست داشت، وارد جلسه نمودند و او را به سمت راست دادگاه بردند و کنار میز منشی دادگاه صندلی برای او گذاشتند. ولی او ننشست و در جای خود ایستاد و منتظر سؤال رئیس دادگاه شد.
- محمد مصدق: من دو جور وزیر داشتم. وزرایی بودند که از روز تشکیل جبهه ملی با من همکاری کردند، وزرایی هم بودند که وقتی من رئیس دولت شدم، آمدهاند و رفتهاند. حسین فاطمی یکی از وزرایی بود که از روز تشکیل جبهه ملی با من همکاری نزدیک داشت، آقا مدیر روزنامه بود، وکیل مجلس بود. من نسبت به تمام وزرای خودم در کار اداریشان کوچکترین دخالتی نمیکردم. این جناب، آقای لطفی حاضرند، در کار دادگستری هر چه ایشان میفرمودند، نظر به اعتماد و درستی و صحت عمل ایشان قبول میکردم. من وزیری را که در سر کار میآوردم، او را در کار خودش آزاد میگذاشتم. من به یک وزیر نگفتم که کسی را عضو وزارتخانه خودت بکن یا به او شغلی بده. مسائل مملکتی دو قسم است: یکی مربوط به سیاست عمومی مملکت است، او در دست من بودهاست، یکی هم مسائل اداری است، در دست خود وزرا بودهاست.
- رئیس: خارج از موضوع است. جواب سؤال را بدهید.
- محمد مصدق: بنده عرض نکردم من مسئولیت آقای فاطمی را قبول میکنم، بنده عرض کردم با اشخاصی که همکاری کردم، از هیچ چیزم برای آنها دریغ نمیکنم، من اگر حسین فاطمی تلگرافی کرده، عرض کردم اطلاعی از آن تلگراف ندارم، ولی میگویم در صورتی که حسین فاطمی بگوید به دستور من این کار را کرده، آن وقت او دیگر مسئولیت ندارد. شما اورا تعقیب نکنید. اگر او گفت من به او دستور دادم که تلگراف کند، مسئولیت آن کاری را که او کرده، بنده به عهده میگیرم و جواب میدهم. دیگر اینکه اخطار قانونی دارم. ماده ۱۹۷ قانون دادرسی ارتش و کیفر میگوید بعد از نطق دادستان به متهم یا وکیل او اجازه دادهمیشود که از خود دفاع کند. شما من را از این حق قانونی خود محروم کردهاید. شما به موجب این ماده باید به من اجازه بدهید از خودم دفاع کنم. اگر دفاع من را قبول کردید و حرف صحیح زدم، که دیگر کاری با هم نداریم، ولی اگر نکات تاریکی در اظهارات من باقی ماند، سؤال میفرمایید جواب میدهم. در هیچ دادگاهی دیده نشده که جلوگیری از نطق متهم شود، که برای دفاع از خود صحبت نکند. آقا رعایت بفرمایید.
- بعد میتوانید صحبت کنید
- رئیس: حق قانونی شما سلب نشده، این سؤالات را برای روشن شدن اذهان دادرسان و دادگاه میکنم.
- محمد مصدق: فرمایش حضرت سرلشکر صحیح و نظامنامه و قانون این است. عرض کردم والله بالله من قانون خواندم، اگر قبول ندارید، بپرسید.
- رئیس: از موضوع خارج نشوید.
- محمد مصدق: آقا این عین موضوع است. آخر اینکه دادگاه نشد.
- رئیس: آقا صحبت نکنید. اخطار میکنم.
- شهادت لطفی
- در این موقع رئیس دادگاه خطاب به لطفی که در کنار سرلشکر میرجلالی، وکیل مدافع سرتیپ ریاحی ایستاده بود، گفت:
- رئیس: آقای لطفی.
- لطفی: بفرمایید، بفرمایید.
- محمد مصدق: بیچاره لطفی.
- رئیس: آقای مصدق حرف نزنید.
- محمد مصدق: ای به چشم.
- رئیس: آقای لطفی شما در بازپرسی مطالبی اظهار داشتهاید که در پرونده امر ضبط است. امروز آقای مصدق در دادگاه اظهار داشتند که از آقای لطفی با تهدید اعترافاتی گرفتهاند، این اظهار آقای مصدق صحیح است و یا شما پاسخی به این اظهار ایشان دارید؟
- محمد مصدق: بنده عرض نکردم تهدید.
- رئیس با عصبانیت: ساکت باشید آقا چرا حرف میزنید؟
- رئیس مجدداً روی خود را به طرف لطفی کرد و گفت: چون این مطلب را آقای مصدق گفتند، دادگاه لازم دانست فوراً موضوع را در حضور دادگاه و خود آقای مصدق از شما بپرسد که آیا در جریان تحقیقات از شما هیچ نوع تهدیدی به عمل آمده و یا موضوعاتی را که شما اظهار داشتهاید، از روی جبر و تهدید بودهاست؟ لازم است به این سؤال جواب بدهید.
- لطفی: تهدید و جبری در کار نبودهاست و بازجویی به طور عادی بودهاست.
- در این موقع بین تماشاچیان دادگاه همهمهای در گرفت و عدهای شروع به خندیدن کردند، ولی رئیس دادگاه با نواختن زنگ، محیط جلسه را آرام نمود.
- رئیس: کافی است، آقای لطفی بفرمایید.
- لطفی: دیگر فرمایشی نیست؟
- رئیس: خیر، فقط بفرمایید صورتجلسه را امضا کنید و خارج شوید.
- در این موقع آقای لطفی به کنار میز منشی دادگاه رفت و ورقه صورتجلسه را امضا نمود و با دو نفر مأمورین محافظ به همان ترتیبی که آمدهبود، از جلسه خارج شد و رئیس سؤال دیگری به شرح زیر از محمد مصدق نمود:
- مجوز دستور چه بودهاست؟
- رئیس: بالاخره به چه مجوزی روز ۲۶ مردادماه به سفیر کبیر ایران در بغداد از طرف دولت دستور داده شدهاست که سفارت با اعلیحضرت همایونی تماس نگیرد؟
- محمد مصدق: عرض کردم آقا این وزیر خارجهای را که بروند شب بگیرند و توقیف کنند و عصبانی کنند و به آن صورت او را توقیف کنند، بعد آزاد شود، هر کسی که با او چنین رفتاری کرده، این عصبانیت در او ایجاد نموده، نباید انتظار داشت که یک کس را عصبانی بکنند و او هیچ عکسالعملی در مقابل نکند. هر کاری که کرده خودش کرده و دولت اطلاعی ندارد. من هم اطلاعی ندارم. او با مأمورین خودش هر مذاکرهای که کرده، وزیر خارجه بوده و به مأمورین خودش دستوری داده. بنده که نمیدانستم تا قبلاً تلگراف بکنم به مأمورین دولت که اگر وزیر خارجه یک چنین حرفی زد، اجرا نکنید و یا به من اطلاع بدهید.
- ساعت پنج و سیوپنج دقیقه جلسه به عنوان تنفس تعطیل شد.
- بعد از تنفس
- ساعت پنج و پنجاه دقیقه مجدداً جلسه دادگاه رسمیت یافت و سؤالات از متهم به شرح زیر ادامه یافت:
- رئیس: شما مدعی هستید: "به فرض اینکه دستخط اعلیحضرت همایونی اگر اصیل هم بوده، نافذ نبود. من نخست وزیر بودم و هستم." توضیح دهید با توجه به اینکه از روز ۲۵ مرداد به بعد مجلس وجود نداشت و اعلیحضرت همایونی هم در مسافرت بودند، آیا خود را مسئول کلیه جریانات آن چند روز میدانید یا خیر؟
- محمد مصدق: اولاً اینجا یک اشتباهی نشود که بنده عرض نکردم آقای لطفی را تهدید کردهاند، زیرا این اسکلت محتاج به تهدید نیست.
- رئیس: جواب سؤال را بدهید.
- محمد مصدق: جواب، بله آقا، بنده به موجب قانون به موجب قوانین جاریه، به موجب قانون اساسی، نخست وزیر بودم و این دستخط برخلاف قانون اساسی صادر شدهاست. جنابعالی به دادستان اجازه دادید که چندین جلسه حرف بزند، (رئیس: از موضوع خارج است) عرض کردم دستخط نافذ نبود. همین حالا که نمیگذارید حرف بزنم، جز این جوابی ندارم.
- چرا مجسمهها را پایین آوردند؟
- رئیس: چرا دستور پایین آوردن مجسمهها را دادید؟
- محمد مصدق اندکی صبر کرد و جواب نداد.
- رئیس: آقا سؤال کردم چرا دستور پایین آوردن مجسمهها را دادید؟
- محمد مصدق: الان عرض میکنم. (در این موقع در کیف دستی خود را باز کرد و پروندهای از آن خارج نمود و اوراقی را جلوی خود گذاشت و گفت؛) بنده در جواب این سؤال شما عین مطلبی را که به بازپرس گفتهام، میخوانم چون در بیان توضیحات من در این زمینه آقای دادستان تحریفاتی نمود.
- رئیس: خیلی مختصر باشد.
- محمد مصدق: بنده آقا سؤال بازپرس را میخوانم و جوابی که به او دادهام به عرض شما هم میرسانم.
- رئیس: خارج از موضوع نباشد.
- محمد مصدق: خیر چندان مفصل نیست.
- رئیس: این سؤالی که از شما میشود، برای این است که ذهن دادگاه روشن شود. ما سؤال بازپرس و جواب شما را خواندهایم.
- محمد مصدق با عصبانیت: حرف من را تحریف کردهاند آقا. من به بازپرس چیز دیگری گفتم.
- رئیس: آقا شما اول بگویید دستور دادهاید یا خیر؟ دلیل این کار را در دفاعیات خود بگویید.
- محمد مصدق: عجب، چرا آقا نمیگذارید حرفم را بزنم؟ بنده میگویم همان جوابی را که به بازپرس دادم، به شما هم میدهم.
- رئیس: خارج از موضوع نباشد.
- محمد مصدق: خیر قربان. مطمئن باشید روی مجسمه است. اگر خارج بود جلوگیری کنید.
- رئیس: خواهش میکنم جوابی را که به بازپرس دادهاید، بگذارید برای بعد.
- محمد مصدق: آقا جان مگر شما سؤال نمیکنید؟ سؤال بازپرس هم عین همین سؤال شما بود. بنده هم همان جوابی را که به بازپرس دادم، برای شما میخوانم. اجازه بدهید آقا.
- رئیس: بفرمایید، ولی خارج از موضوع نباشد.
- محمد مصدق: ابداً ابداً. عین موضوع است. حالا سؤال بازپرس را میخوانم. سؤال بازپرس این بود: "روز دوشنبه ۲۶ مردادماه یک سلسله حوادثی در تهران روی داد که به طور خلاصه این بود که عناصر افراطی چپ با وقاحت هر چه تمامتر شعارهای ننگین بر ضد شخص پادشاه میدادند. مجسمههای اعلیحضرت فقید و اعلیحضرت همایون شاهنشاهی را با موهنترین وجه شکسته و پایین ریخته و حتی با فراهم آوردن وسایل قبلی (رئیس: تذکر داده شد. این مطالب در بازپرسی ضبط است. هم سؤال بازپرس را خواندهام و هم جواب شما را. حالا جواب سؤال بنده را بدهید.)
- محمد مصدق: جواب عرض میکنم آقا جواب سؤال است.
- رئیس: مربوط نیست.
- محمد مصدق: صحیح، پس میفرمایید چه جواب بدهم؟
- رئیس: ما احتیاج نداریم جوابی که به بازپرس دادهاید، به ما بدهید. جواب مرا بدهید.
- محمد مصدق: عین جوابی را که به بازپرس دادهام، به شما میدهم.
- رئیس: بفرمایید.
- محمد مصدق: این جوابی است که به بازپرس دادهام؛ صبح دوشنبه اول وقت به اینجانب خبر رسید که احزاب دست چپ خیال دارند مجسمه شاه فقید را هر جا که هست، بردارند. من تا ظهر توجهی به این مسئله نداشتم، ولی بعد متوجه شدم که اگر احزاب دست چپ این کار را بکنند، برای ما ایجاد محضور خواهندکرد، یعنی مردم به ما خواهندگفت که اگر شما با احزاب چپ موافق نیستید، باید این مجسمههای شاه فقید را که احزاب چپ برداشتهاند، بیاورید و خودتان در محل مجسمهها را کار بگذارید. در این صورت اگر ما مجسمهها را کار میگذاشتیم، حیثیت ملت ایران را بردهبودیم، به جهت اینکه شاه فقید را انگلستان ...
- تشنج جلسه
- هنوز کلام محمد مصدق خاتمه نیافتهبود که رئیس دادگاه با عصبانیت زیاد فریاد زد:
- رئیس: این چه مهملاتی است که میگویید آقا؟ رضا شاه کبیر این مملکت را نجات داد. چرا توهین میکنید؟ ما نمیتوانیم زیر تمثال اعلیحضرت همایون شاهنشاهی بنشینیم و این دادگاه را به نام نامی ایشان تشکیل دهیم و شاهد و ناظر اهانت شما به اعلیحضرت فقید باشیم. به شما آقای مصدق اخطار میکنم. این چه طرز جوابگویی است آقا؟
- در همین موقع از طرف عدهای از تماشاچیان علیه محمد مصدق تظاهراتی شد و جملاتی نیز ادا گردید، ولی رئیس دادگاه و مأمورین انتظامی سعی داشتند جلسه را ساکت و آرام کنند. محمد مصدق نیز در این موقع سر خود را روی میز گذاشت و انتظار اعاده نظم جلسه را داشت. تشنج جلسه و تظاهرات تماشاچیان تا چند دقیقهای ادامه داشت و مأمورین انتظامات دادگاه دائماً در تلاش بودند تا تماشاچیان را آرام کنند. رئیس دادگاه نیز خیلی عصبانی و ناراحت به نظر میرسید و مرتباً مطالبی اظهار میکرد که در بین داد و فریاد تماشاچیان شنیده نمیشد، ولی در این هنگام تیمسار سرتیپ آزموده، دادستان ارتش، وقتی که وضع را به این منوال دید، برای اینکه به نظم جلسه کمکی کردهباشد، از رئیس دادگاه اجازه صحبت خواست و تیمسار سرلشکر مقبلی پس از آرامش محیط جلسه به او اجازه صحبت داد.
- اظهارات دادستان
- دادستان: محترماً به عرض میرسانم اینجانب در سمت دادستان ارتش بسیار متأسفم که آقای محمد مصدق با وجودی که ریاست محترم دادگاه وضعی در پیش گرفتهاند که هیچ ریاست دادگاهی نسبت به متهم در پیش نمیگیرد، پشت پا به کلیه اصول زده، جز بدبینی و دروغگویی و اهانت رویهای در پیش ندارد. در جلسه امروز ملاحظه فرمودید صریحاً گفتند دادستان ارتش با تهدید از آقای لطفی اعتراف گرفته و ملاحظه فرمودید وقتی که لطفی را حاضر فرمودید او صریحاً اظهار داشت که جریان بازپرسی عادی بودهاست. دادستان ارتش کلیه اهانتهای این شخص را تا این لحظه تحمل نموده و چون ملاحظه شد در برابر سؤال ریاست محترم دادگاه باز دست به همان کاری زد که رویه همیشگی او است و این عملش واقعاً غیر قابل تحمل است، اینجانب برای آخرین بار به عرض میرسانم هرگاه این متهم به این رویه خود ادامه دهد، یعنی بخواهد کوچکترین اهانتی به مقاماتی بکند و یا به عنوان دفاع میخواهد برخلاف مصالح کشور صحبتی نماید، بالاخص اگر بخواهد با بردن نام اعلیحضرت شاهنشاه فقید (کف زدن حضار) یا اعلیحضرت محمدرضاشاه پهلوی که همان طوری که ریاست دادگاه تذکر فرمودند اساساً تشکیل دادگاه به نام نامی اعلیحضرت است، کوچکترین اسائه ادبی نماید، اینجانب بلافاصله تقاضا خواهمکرد دادگاه سرّی شود و این توضیح را میدهم که دادستان ارتش بیاندازه مایل است که این دادگاه علنی باشد و محمد مصدق هرگونه دفاع مشروعی دارد، به عمل آورد، ولی همان طوری که به عرض رسید، هرگاه بخواهد مخالف مصالح کشور عمل کند، قانون به اینجانب حکم میکند که تقاضای سرّی بودن جلسه را بکنم. اینک عین ماده قانونی را به عرض میرسانم: "ماده ۱۹۲ قانون دادرسی و کیفر ارتش – جلسه دیوان حزب علنی است، مگر در مواردی که علنی بودن آن مخالف انتظامات مصالح کشور یا منافی اخلاق باشد، که در این صورت دادستان درخواست سرّی بودن جلسه را، در این صورت دیوان حزب قرار سرّی بودن را صادر میکند و در پایان دادرسی حکم دادگاه برای دادستان و وکیل مدافع و متهم قرائت خواهدشد." توضیحاً به عرض میرساند که آقای مصدق صلاحشان بر این است که در برابر اعمالی که از ساعت یک صبح روز ۲۵ مردادماه به بعد به ایشان نسبت دادهشد، دفاع شروع نمایند. یعنی کلمهای به زبان نرانند که اظهار آن کلمه یا مخالف انتظامات یا مخالف مصالح کشور و یا منافی اخلاق باشد. تا به حال دو، سه بار چنین کلماتی را به زبان راندهاند، یعنی منباب مثال، اگر متهمی در دادگاه که علنی است علناً به وکیل مدافعش لفظ رکیک را استعمال کند، در برابر یک عده بانوان و آقایان و بداند که این لفظ در سراسر دنیا پخش میشود، این منافی اخلاق و منافی عفت عمومی است، ولی این کار را این آقا کرد. هرگاه متهمی مانند آقای مصدق با جنبه عوامفریبی نامی از دول خارجی ببرد و بخواهد به این دادرسی رنگ سیاسی دهد، این مخالف مصالح کشور است و هرگاه آقای مصدق نحوه بیانش طوری باشد که تماشاچیان را تحریک کرده و بر علیه او ابراز احساساتی نمایند، این برخلاف انتظامات است، که همان طوری که عرض کردم، این متهم همه این اعمال را در این دادگاه نمود و اینجانب نیز به پیروی از رویه ریاست محترم دادگاه که احساس میکنم ساعی هستند حتیالمقدور جلسات این دادگاه علنی باشد در آن موارد تقاضای سرّی بودن نکردم، ولی اکنون صریحاً اخطار میکنم که هرگاه ضمن دفاعیاتش این مراتبی که گفتهشد و مقررات قانونی را در نظر نگیرد، بلافاصله تقاضای سرّی نمودن دادگاه را خواهمنمود و اگر چنین تقاضایی نمودم، ملت ایران باید بداند که دادگاه منتهای تلاش را نمودهاست که دادرسی محمد مصدق علنی باشد و اگر اینجانب تقاضای سرّی نمودن کردم، ملت ایران بداند محمد مصدق چون در برابر اتهاماتی که به او نسبت داده شده پاسخ قانعکننده ندارد، دست به کاری زدهاست که دادستان ناچاراً دادگاه را سرّی کند. اینجانب بارها عرض کردهام این شخص جز تهمت و افترا حربه دیگری ندارد. اگر واقعاً دارد، باید واقعاً به سؤالات ریاست دادگاه جواب بدهد و نباید بگوید که رئیس دادگاه حق سؤال و جواب ندارد. این متهم معلوم میشود که حتی در روزنامه جریان محاکم جنایی را نمیخواند. در همین محاکم جنایی اولین عمل رئیس دادگاه استنطاق از متهم است و دادگاه مجاز است در طول جریان دادرسی در هر لحظه از اصحاب دعوا هرگونه سؤالی که دارد، به عمل آورد. در برابر این انجام وظیفه قانونی محمد مصدق میگوید: "معلوم میشود این دادگاه نیست." چرا این مرد میگوید فلسفه دارد. این مرد میگرید تا اشخاصی که وارد نیستند بگویند واقعاً این دادگاه چه عمل خلاف قانونی میکند و این مرد میگوید تا اذهان را مشوب کند و تمام اینها نشانه این است که دفاع مشروع ندارد، (محمد مصدق: بله) زیرا اگر دفاع مشروع داشت، به هیچ وجه این کلمات را بر زبان نمیراند. اینجانب دیگر عرضی ندارم و آخرین بیاناتم از ریاست دادگاه این است که به متهم تذکر دهند عملی از او سر نزند که اینجانب ناچار شوم تقاضای سرّی بودن این دادرسی را بنمایم.
- اظهارات دادستان تأکید میشود
- رئیس: تذکرات دادستان دادگاه تأکید میشود. رعایت مقررات و نظامات را بکنید و جواب سؤالات را مختصر و موجر و مربوط به موضوع بدهید. سؤال تکرار میشود، چرا دستور پایین آوردن مجسمهها را دادید؟
- محمد مصدق: عرض کنم شما درباره بنده هیچ کاری بالاتر از اینکه مرا به دار بزنید، نمیتوانید بکنید. من وقتی که آزاد نباشم در دادگاهی حرف بزنم، پس بفرمایید بنده را بکشند و از این ساعت اعتصاب غذا میکنم تا بمیرم و دیگر عرضی ندارم و این آقا هم (اشاره به سرهنگ بزرگمهر) وکیل بنده نیست و هر چه بگوید مربوط به من نیست.
- رئیس: دادگاه مانع جواب دادن شما نیست، ولی شما باید جواب سؤالات را بدهید. اگر جواب نمیدهید، صورتمجلس کنیم.
- محمد مصدق: خیر، میفرمایند بنده مطابق دستور جواب بدهم، من نمیتوانم. بنده از امشب دیگر غذا نمیخورم، آنقدر نمیخورم تا بمیرم. با همه شماها هم وداع میکنم. انشاءالله همه شماها زنده بمانید و به خوشی زندگی کنید. این آقا هم (اشاره به سرهنگ بزرگمهر) عرض کردم وکیل بنده نیست.
- رئیس: سرکار سرهنگ بزرگمهر، شما بفرمایید.
- محمد مصدق: ایشان وکیل بنده نیست.
- سرهنگ بزرگمهر: اینجانب طبق ماده ۱۹۷ قانون دادرسی ارتش، پس از اینکه دادستانی اظهارات خود را که به نظر رسید تمام فرمودهاند، از روی ماده ۱۹۷ قانون دادرسی ارتش این طور فرض نمود که متهم یا وکیل مدافع او باید به دفاع بپردازد. پس از اینکه دادستانی چندین جلسه اظهارات خود را فرمودند و در روزنامهها منعکس گردید، عین روزنامهها را از لحاظ اجازهای که داشتم، به موکلم دادم. موکل از روی آن یادداشتهایی تهیه نمود که خود به دفاع بپردازد. از روی اظهارات تیمسار دادستان و جوابهایی که متهم به پاسخ ریاست محترم دادگاه میدهند، که ملاحظه میفرمایید بنده یادداشت مینمایم و پاسخهایی که داده خواهدشد، مبنای دفاعیات اینجانب را تشکیل خواهدداد و چون سؤالاتی که از موکلم میشود قسمتی است که در پرونده بازجویی مندرج است، مثلاً در موضوع سؤال و جواب، بنده از خود جز آنچه موکلم در بازجویی گفتهاند و اکنون نیز قرائت نمودند، چیزی نمیتوانم بگویم و چنانچه در جلسات اولیه دادگاه به عرض رساندم، کلیه این امور مربوط به شخص ایشان و یا دستوراتی بوده که صادر نمودهاند، میباشد. آن طور که بخواهم دفاعیاتی تهیه نمایم، حتی در کلماتش نیز بایستی به ایشان مراجعه نمایم. از این رو اگر اجازه بفرمایید آن سهمی را که خود متهم باید ایفاء نماید، ایفاء نموده و پس از آن، بنده به دفاعیات بپردازم. چیزی که تاکنون بنده تهیه کردهام این است که کلیه فرمایشات تیمسار دادستان را بالشخصه نوشته و یا از روزنامهها خلاصه نمودهام، فهرستوار درج کردهام که پس از اینکه جریانات دادگاه بگذرد، از روی آن خلاصهها و جریاناتی که تعقیب میشود، به تهیه لایحه دفاعی خود بپردازم و وظیفه قانونی خود را انجام بدهم و چون سؤالات ریاست محترم دادگاه مربوط به خود ایشان است، لذا بنده صلاحیت جوابگویی را ندارم.
- رئیس: حق دفاع از موکل شما ساقط نشده و مطابق ماده ۱۹۸ دادگاه برای کشف حقیقت مختار است و میتواند حضور هر کس را که برای گواهی لازم باشد، در دادگاه بخواهد. بنابراین حق مسلم دادگاه این است که مواردی که تاریک است و باید روشن شود، این سؤالات را بکند. حال اگر موکل شما سکوت کردهاند، یعنی اینکه جوابی ندارد. حال چیزی که نوشته شده، بخوانید. موقع آخرین دفاع، آقای مصدق هر چه میخواهند بفرمایند.
- سرهنگ بزرگمهر: ریاست محترم دادگاه طبق موازین قانونی اختیاراتی دارند که اعمال میفرمایند، منظور بنده از ذکر ماده ۱۹۷ این است که در قسمت اخیر آن نوشتهشده: "پس از آنکه متهم یا وکیل مدافع او به دفاع میپردازند" و ماده ۱۹۸ نیز همان مطالبی است که ریاست محترم دادگاه فرمودند و چون نام متهم قبل از وکیل مدافع آمده و موکلم خود را برای مرحله اول دفاع آماده فرمودهاند، این است که تقاضا دارم این اجازه را بفرمایند، ولی اگر موکلم از دادن پاسخ خودداری نمودند، دادگاه برای ۷۲ ساعت، که حد مجاز وکیل است، تعطیل فرمایند تا بنده روی الزام قانونی حاضر برای دفاع از موکلم شوم، زیرا بنا به مطالبی که عرض شد، خود را آماده دفاع به آن معنی نکرده بودم، زیرا کیفرخواست دارای ۱۷ بند طولانی است و علاوه بر آن دادستان محترم چندین جلسه از کیفرخواست خود دفاع فرمودند، از این رو بایستی مطالبی که باید جواب دادهشود، آماده گردد.
- محمد مصدق: این هم بگو که من چکار کردم.
- در این هنگام که ساعت شش و سیوپنج دقیقه بود، ده دقیقه تنفس اعلام گردید.
- مقارن ساعت شش و پنجاه دقیقه مجدداً دادگاه تشکیل شد و آقای سرتیپ آزموده اظهار داشت:
- دادستان: با کسب اجازه از ریاست محترم دادگاه، اینجانب باز باید چند دقیقهای وقت دادگاه محترم را بگیرم تا شاید این دادرسی جریان عادی خود را طی کند. در عرایضی که به عرض میرسانم علاوه بر اینکه منظورم قصد اهانت و توهین نیست، سعی و کوشش دارم این دادرسی بسیار عادی بگذرد. متهمین و وکلای مدافعشان هر دفاعی دارند، به عمل آورند و به نحوی این وظیفه را انجام دهند که این دادگاه نمونهای از یک دادرسی توأم با حق و حقیقت و عدالت باشد و اجازه میخواهم بیانات خود را بدون تکلف با صراحت تمام به عرض برسانم. بنده و آقای مصدق یکدیگر را خوب میشناسیم. امشب در این جلسه آقای مصدق دو تهدید فرمودند: یکی اینکه دیگر به سؤالات ریاست دادگاه پاسخ نمیدهند و اساساً دفاع به عمل نمیآورند، یکی هم اینکه از امشب اعتصاب غذا میکنند. (محمد مصدق: نگفتم دفاع نمیکنم. چرا بیجهت میگویی؟) اینکه عرض کردم ما یکدیگر را میشناسیم، بر این اصل است که در موقع تحقیقات لحظهای فرا رسید که آقای مصدق در برابر سؤال من روی تختخواب نعش شدند و فرمودند: "دیگر یک کلمه جواب تو را نمیگویم." به عرضشان رساندم که جنابعالی مختارید، ولی میروم و به دنیا اعلام میکنم که آقای مصدق جواب مرا ندادند و این نشانه این است که دفاعی ندارید و جوابی ندارید. کار به جایی رسید که یک سلسله سؤال و جوابهایی که روی این ضمیمه به عمل آمد بنده در پرونده مقدماتی صورت مجلس کردم که وقت دادگاه را نمیگیرم و صورت مجلس را دادگاه محترم قرائت فرمودهاند و چون ایشان را مستنکف قلمداد کردم، در جواب فرمودند: "عجب، این طور که میگویید سؤال شما قانونی است و باید جواب دهم." آقای لطفی هم بودند و عرض بنده را تصدیق کردند. همین آقا که اول نعش شدهبود، آن روز از ساعت یک بعد از ظهر تا ساعت ۱۰ شب با بیانی شیوا جواب دادند، حال اگر جواب نمیدادند، دنیا که به زمین نمیآمد، صورت مجلس میکردم و با تحقیقات از سایرین تصمیم نهایی درباره ایشان میگرفتم. پس نتیجهای که میگیریم این است که آقای مصدق وقتی در دادگاه میگویند: "جواب نمیدهم"، به نظر اینجانب اصرار موردی ندارد. واقعاً وقتی متهمی میگوید: "جواب نمیدهم"، به نظر میرسد بازپرس یا دادستان و یا دادگاه هیچ چارهای ندارد، جز اینکه از روی اوراق پرونده قضاوت خود را بنماید. پس به نظر دادستان این دادگاه، جواب ندادن آقای مصدق به هیچ وجه مانع ادامه کار دادگاه نیست، بالاخص درمورد صلاحیت ایشان هر چه داشتند گفتند و اگر اشتباه نکنم ایشان چندین بار گفتند و قسم خوردند که دیگر حرفهای من همانها است که میزنم و به نظر بنده همه حرفهایشان را زدهاند. پس این تهدید ایشان کوچکترین اثری در انجام وظیفه دادگاه نخواهدداشت و اما تهدید به اعتصاب غذا، اینجانب در سال ۱۳۲۵ در اعتصاب کارگران آبادان دادستان بودم. روزی رئیس پلیس آبادان را توقیف کردم. نصف شب فرماندار غیر نظامی کسی را نزد من فرستاد و مرا خواست، تصور کردم امر مهمی پیش آمدهاست. رفتم با آب و تاب و وحشت و اضطرابی فرمودند: "این رئیس پلیس اعتصاب غذا کرده، حال چه باید کرد؟" عرض کردم خدا پدر و مادرت را بیامرزد که نصف شبی مرا کشیدی اینجا، و راهم را کشیدم رفتم منزل. صبح به طور عادی سر خدمت رفتم. آن رئیس پلیس مرا خواست و شخصاً تهدید میکرد که یا باید مرا آزاد کنی، یا آنقدر غذا نمیخورم تا بمیرم. با خونسردی حضورشان عرض داشتم که اگر بنا باشد هر متهم و مجرمی که در زندان است بگوید غذا نمیخورم، در زندان را به رویش باز کنند یا او را تبرئه نمایند، خیال میکنم دنیا پر از مجرم گردد. مختارید غذا میل فرمایید، مختارید میل نفرموده به قول خودتان از گرسنگی تلف شوید. حال همان پاسخ را به آقای مصدق میدهم. با این تفاوت که این آقا یک سابقه اعتصاب غذا در همین سلطنتآباد دارند. سابقه این است که روزی ساعت ۴ بعد از ظهر سرگرد بلادی، افسر محافظ او، تلفن کرد که آقای مصدق صبح تا حالا اعتصاب غذا نمودهاند. بنده در حدود ساعت ۵/۵ بعد از ظهر خدمتشان شرفیاب شدم، عرض کردم: چرا غذا میل نمیکنید؟ مقدماتی چیدند و فرمودند: "من از جوانی هر حرفی که زدم، ممکن نیست روی آن حرف، حرف دیگری بزنم." خدمتشان عرض کردم: شاید غذای اینجا خوب نیست، خوب است به بنده بفرمایید چه نوع اغذیهای میل دارید؟ به سرگرد بلادی هم گفتم: بنشین و هر غذایی که آقا میفرمایند، یادداشت کن. این آقا یک صورت بلند بالایی دادند و فرمودند: "جوجه سرخ کرده میل دارم." فرمودند: "پوره سیب زمینی میخواهم." کار به دسر کشید، فرمودند: "گلابی و هلو هم میل دارم." به هر حال بنده خوشحال بودم که غذا میل میفرمایند. سؤال کردم: اجازه میفرمایید چای بیاورند؟ دست مرا گرفتند، گفتند: "حرف مرد یکی است." بالاخره پس از یک ساعت با اشتهای کامل غذا میل فرمودند. (محمد مصدق: موضوع منتفی شد) حال عرض میکنم اعتصاب غذا نه تنها عملی است غیر مشروع، بلکه با نهایت معذرت به عرض میرسانم که هیچ شخص باشخصیتی عنوان اعتصاب غذا نمیکند و صریحاً خدمتشان عرض میکنم اگر اعتصاب غذا فرمودند تا آن اندازهای که به وسیله عادی ممکن است به ایشان غذا خورانده میشود. (محمد مصدق: بسیار خوب) حال اگر خدای نخواسته اگر اعتصاب غذا موجب تلف شدن ایشان شد، دیگر کسی مسئولیت ندارد، جز شخص شخیص ایشان. این هم جواب دوم این تهدیدات که از لحاظ دادستان ارتش بسیار کودکانه است و مانع انجام دادرسی نمیشود.
- موضوع سوم، موضوع بیانات سرکار سرهنگ بزرگمهر میباشد. بنده از بیانات ایشان بسیار تعجب میکنم. با نهایت معذرت به عرض ایشان میرسانم مثل اینکه این آقای سرهنگ از ساعت اول تا حالا مأمور بودند که زیر بغل آقای مصدق را بگیرند و به دادگاه بیاورند. این سرکار سرهنگ تسخیری محمد مصدق است. متهم یک وظیفه دارد، وکیل مدافع وظیفه دیگر. متهم ممکن است مانند بیماری که چهل درجه تب دارد هذیان بگوید، ولی وکیل مدافع موظف است که نقاط ضعف متهم را ترمیم کند و وظیفه وکیل تسخیری به مراتب بیش از وکیلی است که متهم شخصاً او را انتخاب کردهاست. خوشوقتم از همان جلسه سرکار سرهنگ بزرگمهر چندین مرتبه گفتند: "موکلم"، پس معلوم میشود که ایشان آقای مصدق را موکل خود میداند که این موضوع جای بسی خوشوقتی است، ولی اینکه فرمودند چون دادستان چندین جلسه صحبت کرده، ۷۲ ساعت به او وقت داده شود، این گفتار تازگی دارد. سرکار سرهنگ بزرگمهر وظیفه قانونی و وجدانی دارند که از موکلشان دفاع کنند. حال ببینیم اگر یک وکیل مدافع تسخیری او هم دست به دست موکل داده و گفت دفاعی ندارم، آیا باید دادگاه تابع آن متهم و آن وکیل شود؟ یا دادگاه باید وظیفه قانونی خود را انجام دهد، بالاخص در دادگاهی که متهم دو نفر است و عرض کردم که تکلیف متهم دیگر با این اوضاعی که پیش میآید، غیر معلوم است و اگر اشتباه نکنم وکلای محترم متهم دیگر بسیار ناراحت هستند، زیرا هر یک شغل و مقامی دارند و این جریان آنان را هم از کار رسمی و هم انجام وظیفه وجدانی که باید نسبت به موکلشان به عمل آورند، باز داشتهاست. آقای سرهنگ بزرگمهر باید صریحاً یا دفاع کنند، یا بگویند دفاعی ندارم بکنم. شق دیگری هم ندارد. مجوزی هم ندارد که دادگاه حتی یک ساعت برخلاف معمول جلسه دادرسی را به تأخیر اندازد تا ایشان آماده برای دفاع گردد. ایشان از لحظهای که دادستان ارتش شروع به بیان کیفرخواست نمود، در این دادگاه حضور داشتند و هر لحظه باید آماده دفاع باشند. این اصول دادرسی است. راجع به اظهاراتی که در برابر سؤالات ریاست محترم دادگاه فرمودند، بنده چیزی نفهمیدم. بدیهی است سؤال از شخص متهم به عمل میآید، نه از وکیل مدافع، و ریاست دادگاه حق دارند در تمام جریان دادرسی از متهم شخصاً، از دادستان، از هر کس، هر گونه سؤالی دارند، به عمل آورند و تکلیف تعیین کردن برای وظیفه ریاست دادگاه از وظیفه دادستان و وکیل مدافع خارج است و به طور خلاصه از سرکار سرهنگ بزرگمهر خواهش میکنم که به دفاع بپردازند. اگر دفاعی ندارند، صریحاً بگویند تا دادگاه تکلیف خود را بداند. همان طوری که تکلیف دادگاه با آقای مصدق معلوم شد، زیرا ایشان صریحاً فرمودند که دیگر حرفی ندارند که بزنند (محمد مصدق: گفتم میزنم. جانی نبودم که بترسم) اینجانب دیگر عرضی ندارم و منظور از این تضییع وقت، این بود که دادگاه (محمد مصدق: بابا تکلیف ما را معلوم کنید، راحتمان کنید) تکلیف خود را انجام دهد.
- در این هنگام که ساعت هفت و ده دقیقه بود، رئیس دادگاه اعلام داشت که جلسه را ختم و جلسه آینده ساعت هشت و نیم فردا صبح تشکیل میشود.