حافظ (غزلیات)/صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد
نسخهٔ تاریخ ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۵:۰۲ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (clean up using AWB)
' | حافظ (غزلیات) (صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد) از حافظ |
' |
صبا وقت سحر بویی ز زلف یار میآورد دل شوریده ما را به بو در کار میآورد من آن شکل صنوبر را ز باغ دیده برکندم که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار میآورد فروغ ماه میدیدم ز بام قصر او روشن که رو از شرم آن خورشید در دیوار میآورد ز بیم غارت عشقش دل پرخون رها کردم ولی میریخت خون و ره بدان هنجار میآورد به قول مطرب و ساقی برون رفتم گه و بیگه کز آن راه گران قاصد خبر دشوار میآورد سراسر بخشش جانان طریق لطف و احسان بود اگر تسبیح میفرمود اگر زنار میآورد عفاالله چین ابرویش اگر چه ناتوانم کرد به عشوه هم پیامی بر سر بیمار میآورد عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام و پیمانه ولی منعش نمیکردم که صوفی وار میآورد