خاقانی (غزلیات)/رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (غزلیات) (رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا) از خاقانی |
' |
رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا | چشم و چراغ مرا جایی ئشگرف و چه جا | |
جایی که هست فزون از کل کون و مکان | جایی که هست برون از وهم ما و شما | |
صحن سراچهی او صحرای عشق شده | جانهای خلق در او رسته به جای گیا | |
از اشک دلشدگان گوهر نثار زمین | وز آه سوختگان عنبر بخار هوا | |
دارندگان جمال از حسن او به حسد | بینندگان خیال از نور او به نوا | |
رفتم که حلقه زنم پنهان ز چشم رقیب | آمد رقیب و سبک در ره گرفت مرا | |
گفتا به حضرت ما گر حاجت است بگو | گفتم که هست بلی اما الیک فلا | |
هم خود ز روی کرم برداشت پرده و گفت | ای پاسبان تو برو، خاقانیا تو درا |