تفاوت میان نسخه‌های «دیوان شمس/آن زلف مسلسل را گر دام کنی حالی»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ورود خودکار مقاله)
 
 
خط ۷: خط ۷:
 
| یادداشت =
 
| یادداشت =
 
}}
 
}}
 +
{{شعر}}
 
{{ب|آن زلف مسلسل را گر دام کنی حالی|در عشق جهانی را بدنام کنی حالی}}
 
{{ب|آن زلف مسلسل را گر دام کنی حالی|در عشق جهانی را بدنام کنی حالی}}
 
{{ب|می‌جوش ز سر گیرد خمخانه به رقص آید|گر از شکرقندت در جام کنی حالی}}
 
{{ب|می‌جوش ز سر گیرد خمخانه به رقص آید|گر از شکرقندت در جام کنی حالی}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ مارس ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۱۸

' دیوان شمس (غزلیات) (آن زلف مسلسل را گر دام کنی حالی)
از مولوی
'


آن زلف مسلسل را گر دام کنی حالی در عشق جهانی را بدنام کنی حالی
می‌جوش ز سر گیرد خمخانه به رقص آید گر از شکرقندت در جام کنی حالی
از چشم چو بادامت در مجلس یک رنگی هر نقل که پیش آید بادام کنی حالی
حاشا ز عطای تو کان نسیه بود ای جان گر تشنه بود صادق انعام کنی حالی
ای ماه فلک پیما از منزل ما تا تو صدساله ره ار باشد یک گام کنی حالی
از لطف تو از عقرب صد شیر بجوشیده و آن کره گردون را هم رام کنی حالی
بر بام فلک صد در بگشاید و بنماید گر حارس بامت را بر بام کنی حالی
هر خام شود پخته هم خوانده شود تخته گر صبح رخت جلوه در شام کنی حالی