تفاوت میان نسخههای «بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در هفتاد و سومین سالروز انقلاب مشروطه ۱۴ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی»
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
جز (Bellavista1 صفحهٔ بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در هفتاد و سومین سالگرد انقلاب مشروطه ۱۴ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی را به [[ب...) |
|||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
'''بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در هفتاد و سومین سالگرد انقلاب مشروطه ۱۴ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی''' | '''بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در هفتاد و سومین سالگرد انقلاب مشروطه ۱۴ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی''' | ||
− | + | : سالروز مشروطیت ایران را به شما مردم ایران تبریک میگویم. | |
− | + | : در ۷۲ سال پیش که بالاخره آرزوی آزادیخواهان مملکت به مرحله عمل آمد و فرمان مشروطیت صادر شد، برای ملت ایران روزی تازه و پر امید بود، چونکه ممالک مترقی و راقیه دنیا آن روز به خصوص اروپا جلب توجهی میکرد همه فکر میکردند که تقلید از آن رژیم مسلماً تقلید خوبی است کما اینکه اصل دموکراسی حقیقتاً چیز خوبی است و اما برای اینکه وارد این مبحث بشویم باید به گذشته هم نگاهی بکنیم. | |
− | + | : در ۷۳ سال پیش که مشروطیت اعلام شد، بر اثر ضعف حکومت مرکزی یک سال پس از آن مملکت ایران به دو منطقه نفوذ بین روس در شمال و انگلستان در جنوب تقسیم شد، این وضعیت منطقه نفوذ باعث شد که عدهای از رجال رنگ شمالی به خود بزنند و عدهای رنگ جنوبی. البته چند نفری هم وطنپرست و مستقل بودند. | |
− | + | : منتهی از آنها کاری ساخته نبود، این وضع تأسفآمیز تا شروع جنگ اول ادامه داشت. | |
− | + | : دولت مرکزی در کار نبود، در هر گوشه مملکت، خانی تقریباً مستقل برای خودش حکومت میکرد و قوای خارجی هم به میل خود وارد مملکت ایران شدند. از یک طرف قوای روسها، از یک طرف قوای انگلیسها، از یک طرف قوای ترکها که آن موقع با آلمانها متحد بودند، آنها خاک ایران را نه فقط اشغال کردند، بلکه در زمان اشغال به میل خودشان رفتار میکردند. | |
− | + | : تنها عکسالعملی که ما از خودمان در آن زمان دیدیم، مهاجرت یک عده بود از ایران به خارجه، نمیدانم که احساسات وطنی ما ولو با دادن قربانیهای بی حد و حصر ولی نشاندهنده اراده ملی کجا بود؟ این وضع با انقلاب روسیه تغییر پیدا کرد و فعال مایشاء دولت انگلستان شد. به همین جهت در ۱۹۱۹ معاهدهای با آنها امضاءشد که تقریباً حق حاکمیت را یک طرفه و کامل به دولت انگلستان میداد و در این بین و قبل از آن هر کدام از این دو دولت برای خودشان قوایی تشکیل دادهبودند، قزاقها در شمال، اس. پی. آر. (تفنگداران جنوب ایران) به دست انگلیسها در جنوب و ژاندارمری مملکت هم با چند نفر افسر سوئدی در آن وسط پس از اینکه قرارداد ۱۹۱۹ منعقد شد البته عکسالعملهایی هم شد. اما قرارداد ۱۹۱۹ با کودتای ۱۲۹۹ شمسی بالاخره به هم خورد، و همانطور که میدانید تاریخ ایران در ۱۲۹۹ ورق خورد. | |
'''ناامنیهای گذشته''' | '''ناامنیهای گذشته''' | ||
− | + | : اگر بخواهم تمام بدبختیهایی که تا قبل از ۱۲۰۰ در این مملکت بود شرح بدهم، طولانی است. مقداری از آن را البته در کتاب "مأموریت برای وطنم" نوشتهام، در بعضی جاهای دیگر هم توضیح دادهام، به هر صورت تاریخنویسها گفتهاند که مثلاً بعد از غروب آفتاب در شهر تهران کسی امنیت عبور و مرور در کوچهها و خیابانها نداشت چون به اصطلاح آن روز گردن کلفتهای محله حاکم بر خیابان بودند. خارج از تهران نایب حسین کاشی راه را برای عبور و مرور میبست. دورتر از آن خوانین که هر کدام حکومت کاملی در محیط خودشان داشتند، حق حیات و تجاوز به همه افراد رعایایی که در آن روز زیردستشان بود داشتند. | |
− | + | : البته این باز تکرار مکررات است که ما بگوییم برای افرادی که میخواستند مثلاً به شهر مقدس مشهد بروند، میرفتند به یک نقطهای که امروز اسمش بابلسر است و آن روز اسمش مشهدسر بود و از آنجا با کشتی میرفتند به شوروی و بعد از شمال خودشان را میرساندند به مشهد. برای اینکه راه تهران به مشهد اگر اسمش را راه میگذاشتیم، امن نبود، یا برای رسیدن به خوزستان میبایستی که اول بروند به ترکیه از راه ترکیه بروند به بینالنهرین از آنجا برسند به خوزستان. | |
− | + | : خوزستان شیخی داشت که مستقل بود حتی خود آن شیخ با یک دولت خارجی که آن هم انگلستان بود، قرارداد به خصوصی داشت و تحتالحمایه انگلستان بود. حالا جادههایی که در مملکت بود و حتی اماکن مقدسه و زیارتگاههای ما در چه حالی بود، مطلب دیگری است. مثلاً آستانه حضرت رضا (ع) مقروض بود و اماکنش در حال خرابی، به هر حال ۱۲۹۹ نقطه عطفی بود که در تاریخ این مملکت و پس از رسیدن به این موفقیت سر سلسله دودمان ما رضاشاه کبیر مجبور شد که اول مملکت را امن بکند. | |
− | + | : اول تمام گردنکشان و کسانی را که تابع حکومت مرکزی و قانون نبودند، مطیع بکند. اگر خاطرتان باشد، برای شروع عمل یک روزی در وزارت جنگ، چون آن موقع وزیر جنگ بود، این جمله معروف را گفته بود که، «ای کاش من هزار تفنگ داشتم که همه از یک نمونه بودند»، ولی با ایمانی که در مردم ایجاد شدهبود، و با همان قوای محدود خود، توانست که سرتاسر این مملکت را امن و امان بکند و پس از چند سال در این مملکت زنی با یک تشت طلا روی سرش میتوانست از هر نقطهای به نقطه دیگری برود بدون اینکه برای او کوچکترین خطری در بین باشد. پیشرفت مملکت شروع شدهبود، شاید بد نباشد که بعضی ارقام را من برایتان بخوانم، که در ۱۲۹۹ یا ۱۳۰۰، مملکت ما چه داشت، جمعیت در ایران در آن موقع، ۹ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر بود. | |
− | + | : درآمد ملی، چهارونیم میلیارد ریال بود؛ درآمد سرانه، ۴۶۰ ریال ؛ موجودی ارزی کشور هیچ، صادرات، نیم میلیارد ریال ، صادرات نفتی، ۲/۰ میلیارد ریال ، صادرات غیرنفتی، ۲/۰ میلیارد ریال؛ واردات، ۶/۰ میلیارد ریال ، بودجه کل کشور، ۴/۰ میلیارد ریال ، بانکها و شرکتهای حجم پول، ۳/۱ میلیارد ریال، تعداد بانکهای کشور، ۲ که آن هم بانکهای خارجی بود. بانک روس بود و بانک انگلیس بود حتی قبل از آن یک بانک عثمانی هم بود. ولی صحبت هزاروسیصد را ما میکنیم و یادم نیست که در آن موقع کسی شیشه بانکها را بشکند، آیا برای اینکه خارجی بودند؟ | |
− | + | : تعداد واحدهای بانکی در سرتاسر مملکت، ۱۷ ، تعداد شرکتهای ثبتشده، هیچ؛ سرمایه شرکتهای ثبتشده، هیچ ؛ در قسمت آموزش تعداد واحد تا پایان متوسطه، ۶۱۲ ، تعداد محصل، ۵۵ هزار، تعداد دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی، هیچ، تعداد دانشجویان، هیچ، یعنی دانشگاه نداشتیم ، تعداد فارغالتحصیلان، هیچ. | |
− | + | : بهداشت: تعداد بیمارستان و زایشگاه، ۹ ؛ تعداد پزشک، ۱۲ ؛ تعداد پرستار، ۴ نفر. | |
− | + | : سدهای کشور: تعداد سدهای مخزنی، هیچ ؛ گنجایش کل مخزن، البته هیچ ؛ قابل تنظیم، هیچ ؛ سطح اراضی قابل آبیاری هیچ ، برق: تولید سرانه، ۲ کیلووات ساعت ، طول کل راههای کشور، ۲۵۰۰ کیلومتر ؛ راههای آسفالت شده، هیچ ؛ طول خطوط اصلی راهآهن، که یک راهآهنی بود جلفا، تبریز، که شورویها کشیدهبودند. یک راهآهنی بود جلفا، تبریز، که ماشین دودی از تهران میرفت به شاه عبدالعظیم ، تعداد کل وسایط نقلیه، ۶۰۰ ؛ تعداد کل اتومبیل سواری، ۵۰۰ ؛ تعداد کامیون و غیره، ۱۰۰. | |
− | + | : ارتش ایران، متأسفانه در آن موقع همانطور که گفتم عبارت بود از قزاقهایی که دست روسها بودند، و قسمتی که دست انگلستان بود. خزانه مملکت هم آن قدر ناچیز و تهی بود که افراد اغلب شغل دیگری داشتند. هیزم فروش بودند، تخممرغ فروش بودند، گاهی ماهی، یک دفعه میآمدند یک مشقی میکردند و مواجب اگر هم داده میشد، به آنها و حتی به سایر ادارات، آخر ماه بعضی اوقات آجر میدادند به عنوان حقوق. | |
− | + | : نمیخواهم بیشتر از این وارد وضع اسفناک مملکت در آن زمان بشوم، ولی لازم است که چند مقایسه بکنیم، یکی ۱۳۰۴ که رضاشاه کبیر به سلطنت نشست، یکی ۱۳۲۰ که باز به علت ضعف مملکت و خوش باوری و موقعیت استراتژیک ایران و هجوم بدون خبر قوای روس و انگلیس به این مملکت و ترک کشور به طور اجبار از طرف پدرم، و دو مرتبه جریانی که از شهریور بیست شروع شد، برایتان تعریف بکنم. | |
− | + | : شهریور بیست روز اولی که رفتم به مجلس شورای ملی برای ادای سوگند، سوگندی که میبایستی استقلال، تمامیت ارضی این مملکت را حفظ بکنم، درست مصادف بود، با اشغال پایتخت به وسیله قوای خارجی، وطنپرستی باطنی مردم ایران در آن روز خوب تجلی پیدا کرد. | |
− | + | : پادشاهِ جوانِ خودشان را با اتومبیل تقریباً روی دوش خودشان بردند به مجلس و برگرداندند. این بزرگترین قوت قلبی بود که به من دادهشد. | |
− | + | : برای اینکه به سوگند خود وفادار بمانم، این سرگذشتها در کتاب "مأموریت برای وطنم" توضیح دادهشد که چطور سعی قوای اشغالی به خصوص در تضعیف سلطنت ایران، یعنی شخص من بود. | |
− | + | : و چطور حتی آتاشه نظامی یک مملکت خارجی سعی میکرد، فرماندهی کل قوای ایران را از من بگیرد. باز در دوره اشغال مملکت سیاستمدارها بدون حس مسئولیت به هر فرم به زد و بند پرداختند. کما اینکه تا ۱۳۳۲ شمسی یک بودجه مملکتی تصویب نشد و تمام یکدوازدهم بود. و البته مطابق یکدوازدهم که کاری نمیشود انجام داد و طرحی را نمیشود به ثمر رساند. | |
'''یکپارچگی دوباره''' | '''یکپارچگی دوباره''' | ||
− | + | : حس مسئولیت به قدری کم بود که درست قبل از وقایع آذربایجان، چند ماهی یک عدهای به عنوان اقلیت ابستروکسیون کردند، یعنی اجازه تشکیل یک دولت قانونی را نمیدادند و همین نبودن دولت قانونی، بزرگترین مشوق این شد که در آذربایجان یک بساطی را راه بیندازند و یک عدهای خودمختاری خود را اعلام بکنند و چون هنوز زمان جنگ بود، قوای ایران که به سمت آذربایجان میرفت، در شریفآباد قزوین به وسیله قوای خارجی متوقف شد و استان آذربایجان عملاً از ایران جدا شد. | |
− | + | : حالا در قلب و روح من چه میگذشت، مطمئناً همین احساسات در اکثریت مردم ایران بود. کما اینکه وقتی تصمیم گرفتم که یا زندگانی شرافتمندانه یا مرگ شرافتمندانه ولی به هر صورت باید جنبه شرافتمندانه داشتهباشد و علیرغم همه مخاطرات و شاید نصایح یک عدهای، به فرماندهی قوای ایران به سمت آذربایجان رهسپار شدم و با غیرت ارتش شاهنشاهی ایران و مردم غیور آذربایجان آن بساط را در عرض کمتر از چهل و هشت ساعت به هم زدیم و یکپارچگی دو مرتبه در مملکت ایران برقرار شد. | |
− | + | : بعد از آن باز سیاستبافیها و سیاستبازیها و ... بعضی دول خارجی عادت دارند که بعد از هر بیست و پنج سالی یک مقداری اسناد منتشر میکنند. اسنادی که اخیراً منتشر شد، رل خیلیها را در آن جریانها روشن کرد. | |
− | + | : بازی نفت شروع شد، میبایستی که یک عنوان رضایت خاطر مردم ایران را برای قراردادی که راجع به نفت میخواستند ببندند به دست بیاورند. پس میبایستی که یک عدهای به عنوان مدافع حقوق ملت ایران در این امر پیشقدم بشوند. | |
− | + | : نتیجه این کار چه شد؟ نتیجه این کار این شد که چاههای نفت ایران بسته شد. کسانی که در تمام مدت عمر سیاسی خودشان با حکومت نظامی مخالفت میکردند و حتی با انتشار اسکناس با پشتوانه مخالفت میکردند و در مدت زمامداری خودشان با حکومت نظامی حکومت کردند و مخالفین خودشان را با همان وسیله توقیف، حبس و تهدید میکردند و آخر سر با پیشنهاد فروش نفت ایران با پنجاه درصد تخفیف، عملاً شرایطی را در واقع پیشنهاد کردند که از قرارداد معروف گسگلشائیان از لحاظ مادی برای ایران بدتر بود. | |
− | + | : و این کارها بالاخره منجر شد به وقایع ۲۵ مرداد و قبل از آن باز میبینیم که همان نقشه قدیمی آن آتاشه نظامی یک سفارت خارجی تکرار شدهبود. | |
− | + | : باز میخواستند که فرماندهی کل قوای ایران را از پادشاه ایران بگیرند، که حتی در میان همان دستهای که میبایستی آن رل تمام کردن قضیه نفت را بازی بکنند، اختلاف افتاد و با این امر مخالفت کردند و بالاخره تمام اصول قانونی اساسی و با خیال خودشان با اداره قوای انتظامی و تانکهایی که در همه جا کار گذاشته بودند سرکار بود. وقتی که عرصه را بر خود تنگ دیدند عملاً با کمونیستها ائتلاف کردند. یک عده از تشکیل دهندگان آن دار و دسته قبلاً نیز پس از وقایع آذربایجان به سلامتی پیشهوری مشروب خورده بودند. | |
− | + | : وقتی که ملت ایران دید که حکومت یاغی وقت با ائتلاف با تودهایها میخواهند اساس مملکت را به هم بزنند، قیام کردند و این قیام تصادفاً از طرف مردم عادی غیر مسلح شروع شد که پس از البته چند دقیقهای قوای مسلح هم به آنها پیوستند و مرد و زن و بچه همه به سمت مرکز یاغیگری حمله کردند و آن کاخ پوشالی را از بین بردند. بیست و هشتم مرداد سال ۱۳۳۲ شمسی نقطه عطفی بود در تاریخ این مملکت. | |
− | + | : مردم شاه خودشان را دو مرتبه طلب کردند و عاطفه خود و همبستگی خود را به او به طریقی نشان دادند که یکبار دیگر در خود مسئولیت اضافهای حس کردم که اضافه بر اصول قانون اساسی و پادشاه مشروطه، پادشاهی هستم که مردم دو مرتبه او را برای تعیین سرنوشت و حفظ منافع مملکت طلبیدند. | |
− | + | : از ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۱ شمسی سعی کردیم که امور مملکت را به طور عادی با پیشنهاد قوانین و انجام اصلاحات پیش ببریم. حتی قبل از این وقایع به طور داوطلبانه تقسیم املاک شخصی خود را بین رعایای آن موقع شروع کردهبودیم. | |
− | + | : همان دولت کذایی که مأمور انجام امر نفت به آن طریق بود، مانع اصلاحات ارضی و حتی تقسیم ملک شخصی من شد. ولی بعد از ۱۳۳۲ به فکر از سر گرفتن اصلاحات ارضی افتادیم. به فکر از بین بردن فئودالیته افتادیم. به فکر صاحب ملک کردن زارعین افتادیم که در روی زمین کار میکردند و البته املاک شخصی خودم را به سرعت دو مرتبه شروع کردم به تقسیم بین زارعین، ولی برای دیگران لایحهای بردیم به مجلس که به قول معروف موقعی که از مجلس بیرون آمد، شیری بود که نه یال داشت، نه دم و نه شکم. کار به این طریق پیشرفت نمیکرد و ما میدیدیم که دنیا از طرفی دیگر به سرعت به سمت پیشرفت، پیشرفت اجتماعی، پیشرفت اقتصادی، پیشرفت تکنولوژی میرفت و ایران در جا میزد. به این نتیجه رسیدیم که هیچ مملکت مستقلی در دنیا و در شرایط دنیای امروزه بدون دسترسی به حداقل ترقیات اجتماعی قابل دوام نیست. این است که بالاخره به این نتیجه رسیدیم که مملکت ما احتیاج به یک انقلاب عمیقی دارد که اجتماع عقب افتاده و فئودال ایران را زیر و رو بکند. | |
− | + | : در ششم بهمن ۱۳۴۱ شمسی ۶ ماده اصلی انقلاب خود را به معرض آرای عمومی گذاشتم. به قول خارجیها رفراندم، که شاید اصیلترین طرز رأیگیری باشد و آنها که به خاطر دارند میدانند که در آن روز در حالی که زنها هنوز حق رأی دادن نداشتند، ولی هر کسی که میتوانست به پای صندوقها رفت و شش ماده را تصویب کردند. در آن روز حتی کسانی که هیچ وقت در عمرشان رأی ندادهبودند، به پای صندوقهای رأی رفتند. انقلاب شاه و ملت در آن روز شروع شد. ۱۵ سال از آن روز گذشت، در عرض این پانزده سال، شش ماده انقلاب رسید به نوزده ماده انقلاب که هر کدام از این موارد انقلابی بعد به تصویب نمایندگان ملت رسید. یعنی اینها دیگر فقط مواد و اصول انقلابی نیست. حالا دیگر اصول قانونی و تصویب شده ملت است. این نوزده ماده اگر مطالعه بشود، در تمام شئون زندگی این ملت، بگذریم از این که حتی یکی از این مواد در سههزار سال تاریخ اجتماعی ایران سابقه ندارد، بلکه خیلی از این مواد نوزدهگانه در پیشرفتهترین ممالک دنیا نیز شاید نظیر نداشتهباشد. | |
− | + | : از لحاظ عدالت اجتماعی زارع یا رعیت سابق که مالک شدهاست، وقتی که از او سؤال میکنیم میگوید که مثل این است که من دو مرتبه به دنیا آمدهباشم، این وضع برای من عمر جدیدی است، برای اینکه آن موقع بَرده بودم و ارباب هر کاری که میخواست میکرد، امروز فرد مستقل و سرافرازی هستم. | |
− | + | : از ظلم و زورگویی که مالکین متأسفانه در آن موقع میکردند نسبت به رعایای خودشان میگذرم. ولی نتیجه همین اصلاحات ارضی اضافه بر شخصیت و اهمیتی که به فرد زارع میدهد، از لحاظ محصولات تولیدی و طبیعی است که "کسی که برای خودش کار میکند، بیشتر زحمت میکشد" البته دولت باید آمار و اطلاعات لازم را در این زمینه منتشر کند و پیشرفت ما را در ۱۵ سال اخیر به دنبال اصلاحات ارضی نشان بدهد. | |
− | + | : یک ماده دیگر انقلاب ما که مختص کارگران بود، شرکت کارگران در سود سهام کارخانجات تا بیست درصد، موفقیتآمیز بودهاست. به خصوص حالا که سود تا حدودی متناسب با کارآیی است. در خیلی از کارگاهها همین بیست درصد سود سهام مساوی است با سه، چهار تا پنج ماه حقوق ماهیانه کارگران. | |
− | + | : یک ماده دیگر انقلاب نیز هست که به کارگرهای ایرانی اجازه میدهد که تا ۴۹ درصد در سهام کارخانجات شرکت داشته باشند، یعنی کارگر یک فرد استثمارشده کارفرما نیست. | |
− | + | : کارگر جزو خانواده آن کارگاه است و با رئیس آن کارخانه یا صاحب سهام در واقع شریک است. | |
− | + | : پیشرفت امور کارگری در ایران طوری خیرهکننده و چشمگیر است، که امروز زبانزد داخل و خارج کشور است. سایر ۱۹ ماده انقلاب نیز همانطور که گفتم به تصویب ملت ایران رسیدهاست. | |
− | + | : رمز انقلاب و هماهنگی شاه و مردم را باید در تاریخ کهن ایران و شاهنشاهی ایران و علاقه مردم به شاهنشاهی خودشان جستجو کرد. | |
− | + | : زیاد راجع به این دوره ۱۵ ساله صحبت نخواهم کرد و الا طولانی است و مقداریش در کتاب "انقلاب سفید" نوشته شده و مقدار دیگریش در کتاب "به سوی تمدن بزرگ" ذکر شدهاست. من سلطنت خودم را بر اصول مشروطیت ایران و قانون اساسی ایران و سنن ملی ایران وقتی که حساب میکنم، میبینم که چند دوره مختلف داشت، دوره زمان جنگ، دوره تحمل شدیدترین ناملایمات و مداخلات خارجی و حس اینکه سیاست خارجی به خصوص خودش را متمرکز به این کردهبود که پادشاه ایران را تضعیف بکند. | |
− | + | : چون دیگران را میشود آورد و برد و یا با تحریک یا به هر وسیله دیگری، ولی اگر پادشاه، پادشاه مستقلی باشد، میتواند برای آنها اسباب زحمت باشد. کما اینکه این پادشاه مستقل شما بالاخره نفت ایران را حقیقتاً ملی کرد. کسانی که این کار را دنبال کردهاند، میدانند که حاکمیت تام و تمام مملکت و ملت ایران بر این ثروت طبیعی خودشان حالا چگونه است. | |
− | + | : ما فقط به خریدار نفت میفروشیم. تمام کارهای دیگر آن با ما است و نفت را به چه قیمتی میفروشیم؟ اگر یادتان باشد در ۱۹۵۹ میلادی چون این کار در اختیار شرکتهای نفتی بود، نفت ۲ دلار و چهارده سنت، هر بشکه ایران و سایر ممالک خلیج فارس را یک مرتبه کمپانیها تصمیم میگیرند که بیاورند به ۷۹/۱ دلار تازه از آن سهم خودشان را بر میداشتند. که در حدود نصف این نصیب ایران میشد. | |
− | + | : امروز نفت ایران به دوازده دلار و هفتاد سنت فروخته میشود. مقایسه را خودتان بکنید، البته به یاد خیلی چیزها میافتم، به یاد اینکه اولین قدمی که برداشتیم قراردادی بود که با یک شرکت ایتالیایی بستیم که هفتاد و پنج درصد به ایران برسد، و بیست و پنج درصد به آنها. از همین افراد خودی به ما اخطار کردند که با سلاطین نفت در نیفتید. این کار خطرناک است، بعد از چند سال اتفاقاً دیدیم که سعی کردند یک بساط خیمهشببازی در ایران درست بکنند، ولی موفق نشدند. ملتِ بیدارشدۀ ایران، با قدرت ارتباط مستقیم بین شاه و ملت به هر اشکالی فائق آمد و ما به آن موفقیتها نائل شدیم. شاید بد نیست که درآمدهای نفتی را هم ذکر بکنیم: | |
− | + | : در دوهزار و چهارصد و هشتاد شاهنشاهی، صادرات نفت، صفر. ممیز، سهمیلیارد ریال ؛ روز انقلاب شصت، ممیز هشتمیلیارد ریال ؛ امروز، هزار و ششصد و پنجاه و سهمیلیارد ریال. | |
− | + | : نتیجهگیری که میخواهم بکنم این است که دورانهای مختلفی را که دیدهام برایتان شرح دادم. آن دوران اسفبار زمان جنگ، آن رفتار غیر مسئول کسانی که به عنوان وکیل ملت در مجلس مینشستند و البته تعداد باسواد و بیسواد کشور فکر میکنم که در اوایل زمامداری من، تعداد باسوادهای کشور در حدود ده درصد بود ؛ زمانی که ما انقلاب را شروع کردیم، از بیست درصد یک قدری تجاوز میکرد ؛ امروز، تعداد باسوادهای مملکت از پنجاه درصد بیشتر است ؛ در هزار و سیصد شمسی تعداد محصل، پنجاه و پنج هزار ؛ در روز انقلاب تعداد محصل، دومیلیون و هفتاد و یک هزار ؛ امروز، هشتمیلیون و نهصد و پانزدههزار. | |
− | + | : تعداد دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی در هزار و سیصد، صفر ؛ در روز انقلاب بیست و دو امروز صد و سیزده. | |
− | + | : تعداد دانشجویان در هزار و سیصد، صفر ؛ در روز انقلاب، بیست و دوهزار و ششصد ؛ امروز، صد و پنجاه و نه هزار و سه. تعداد فارغالتحصیلان عالی در هزار و سیصد، صفر ؛ در روز انقلاب، سههزار و دویست ؛ امروز، سی و هفت هزار و پانصد. | |
− | + | : تعداد پزشک و پرستار را هم به شما در قبل از سلطنت پهلوی گفتهبودم. ولی باز تکرار میکنم، تعداد پزشک در روز انقلاب، سه هزار و چهارصد و هفتاد ؛ امروز پانزده هزار و سیصد و نود و سه ؛ تعداد پرستار در هزار و سیصد، چهار نفر بود ؛ در روز انقلاب، دوهزار و صد و بیست و پنج ؛ امروز، شش هزار و سیصد. | |
− | + | : به خاطر تمام پیشرفتهای محیرالعقولی که در این پانزده سال به دست آوردهایم که دنیا به کرات ما را به عنوان اینکه، هیچ مملکتی در عرض پانزده سال، اینقدر ترقی نکردهاست، شناخته به این مرحله تفکر رسیدهام، یعنی در واقع دو سال پیش به این فکر افتادم که مملکتی که زارعش آزاد است، کارگرش صاحب سهم است، تعداد باسوادش به این حد رسیدهاست، تعداد دانشگاهش به این حد رسیدهاست، و در تمام شئون زندگی این طور پیشرفت کرده، مملکتی که یک طبقه متوسط مرفه پیدا کرده، که شاید تعطیلات آخر هفته فقط از شهر تهران بیش از یک میلیون نفر برای تفریح و گردش از شهر خارج میشوند، با وسیله شخصی خودشان. | |
− | + | : در اینجا ما باید روزبهروز وسایلی فراهم بکنیم که مردم در زندگی خودشان و در سرنوشت خودشان شرکت بیشتری بکنند. به این مطالب البته در کتاب "به سوی تمدن بزرگ" اشاره کردهام. | |
− | + | : ولی حالا باید تصریح بکنم که مورد مهمی که ما لازم میبینیم که مردم بیشتر در آن شرکت بکنند، موضوع اظهار رأی است، انجمن ده، خانههای انصاف شوراهای داوری انجمنهای استان، و شهرستان و بالاخره مجلس شورای ملی و سنا. | |
− | + | : چیزی که به طور قطع به شما میتوانم بگویم، این است که انتخابات باید صد درصد آزاد باشد. یعنی هر کس رأی خودش را بدهد و آن رأی خوانده بشود. | |
− | + | : آنهایی که میل دارند، مملکت به سوی تمدن بزرگ پیشرفت بکند، میدانند چکار بکنند و چه شکل رأی بدهند. | |
− | + | : اگر عدهای هم باشند که به این موضوع علاقهای نداشتهباشند، باز هم رأی آنها آزاد هست و خوانده خواهدشد. ولی آن وقت، همه خواهنددید که تعداد طرفدارهای بردن ایران به سوی تمدن بزرگ، چقدر هستند و دیگران چقدر؟ از طرف دیگر در قوانین دادگستری اصلاحاتی کردهایم. باز هم میکنیم و بیش از پیش به مردم حق دفاع از خود را خواهیم داد. در این یکی دو سال اخیر، اقدامات زیادی در این قسمت شدهاست. | |
'''آزادی بیان و قلم''' | '''آزادی بیان و قلم''' | ||
− | + | : در آزادیهای سیاسی به اندازه ممالک دموکراتیک اروپایی، آزادی خواهیم داشت و میل ممالک دموکراتیک، حدود آزادی هم تعیین خواهدشد. | |
− | + | : یعنی آزادی اجتماعات که خواهیم داشت باید اجتماعات ما مسالمتآمیز باشد، کسی حامل اسلحه نباشد، اجتماع سد معبر نکنند و به هر صورت با اجازه قبلی باشد. آزادی گفتار، آزادی قلم نیز، مطابق قانون مطبوعات خواهدبود که آن هم ممکن است از هر جا اقتباس بشود. | |
− | + | : بیان و قلم آزاد خواهدبود. منتها دروغ و افترا یا مدعی خصوصی خواهدداشت، یا دادستان کل وظایفی دارد. | |
− | + | : شاهنشاهی ایران، سلطنت ایران و سرنوشت ایران را نمیشودملعبه چند نفری کرد. امروز جمعیت مملکت سی و چهارمیلیون و هفتصدهزار و شاید بیشتر باشد. میهنپرستان و کسانی که مملکت را میخواهند در اوج ترقی ببینند، اظهار نظر خواهندکرد. | |
− | + | : به دیگران هم اجازه اظهار نظر خواهیم داد. | |
− | + | : البته حالا حکومت دموکراسی، حکومت رأی مردم است و ماورای مردم را میپذیریم. منتها بر همه است که مردم را روشن بکنند، به مردم توضیح بدهند که مصالح مملکت چیست؟ در این راه حاکم همیشه قانون خواهدبود. | |
− | + | : تحریککردن، کلفتی و خارج شدن از قانون را هیچ مملکتی، به خصوص دموکراتیکترین ممالک نمیتوانند اجازه بدهند. | |
− | + | : این فصلی که الان ما شروع کردهایم که حداکثر آزادی در حدود قانون است، امیدوارم که به نتایج خوب خود برسد و مملکت ایران هم به سوی ترقی و تعالی و تمدن بزرگ پیش برود و هم به سوی آزادی و دموکراسی حقیقی، دموکراسی مسئول، دموکراسی که برای یک ملت باعث سرافرازی باشد. البته این راه، راه آسانی نیست. | |
− | + | : جمعیت مملکت تا ده سال دیگر نزدیک ۵۰ میلیون خواهدشد. تا بیست سال شاید به ۶۰ تا ۶۵ میلیون نفر رسد. تا آن موقع که نقشههایی که طرح شدهاست و به آن در کتاب "به سوی تمدن بزرگ" اشاره رفته و مورد قبول تشکیلات رستاخیز ملت ایران است، به ثمر برسد. | |
− | + | : درآمد سرانه ایرانی به سیصدهزار ریال خواهدرسید. یعنی جامعه مصرفی، یعنی در یک مملکتی که پولی خرج میشود، به رقمهای نجومی میرسد، البته چه در این پانزده سال و چه در آینده در یک جامعهای که این طور پیشرفت سریع میکند و وجوه زیادی خرج میشود، متأسفانه ریخت و پاش هم دارد. اگر ریخت و پاشها مسئولیتی داشته باشند، با آنها مطابق قانون باید رفتار کرد، و الا اگر جامعه مصرفی و ریخت و پاشها بر اساس ضعف اخلاق و تربیت باشد، در تنزیه اخلاق باید کوشش کرد. باید یکی از مبانی این کوشش بر اصل رعایت تعالیم عالیه اسلام باشد. من از بدو طفولیتم با امور دین و اسلام سر و کار داشتم، یعنی مسلمان معتقدی هستم و به عنوان رئیس مملکت میگویم که هر جامعهای احتیاج به معنویات دارد و بالاتر از همه به دین دارد، برای اینکه آن است که قوام میبخشد، پس من که سوگند یاد کردم که قانون اساسی را حفظ بکنم، حدود و ثغور مملکت را حفظ بکنم، مذهب شیعه اثنیعشری را حفظ کنم، وظایفی دارم که این وظایف از طرفی دیگر با شما مردم هم هست. با تمام کسانی که باید این معنویات و این اخلاق را ترویج بکنند. جامعه ۵۰ میلیونی که در آن موقع شاید دیگر بیسواد هم در آن باقی نباشد، طرز اداره کردنش با امروز فرق خواهدداشت. | |
− | + | : به همین جهت است که باز اشاره میکنم، به طریق اداره کردن یک دموکراسی مسئول و شرکت هر چه بیشتر مردم، و مالا رأی مردم، در همه امور این پیام که تقارن پیدا کردهاست با جشن مشروطیت اهمیت بیشتری میدهد به آنچه مطرح کردم، هر روز که میگذرد ما بیشتر باید خود را مجهز و مهیای این نوع حکومت، یعنی حکومت دموکراتیک بکنیم. حکومت دموکراتیکی که همانطوری که گفتم، مسئول باشد به نفع مملکت باشد، به نفع جامعه باشد، و نه مثل بعضی مثالهایی که میبینیم مللی خود تیشه به ریشه خود میزنند و خود را به فلاکت و نابودی میکشانند. | |
نسخهٔ ۴ اوت ۲۰۱۷، ساعت ۰۸:۴۵
برنامه عمرانی ششم/سال ۲۵۳۷ شاهنشاهی | اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران | سخنرانیهای محمدرضا شاه پهلوی بر پایه تاریخ |
بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در هفتاد و سومین سالگرد انقلاب مشروطه ۱۴ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی
- سالروز مشروطیت ایران را به شما مردم ایران تبریک میگویم.
- در ۷۲ سال پیش که بالاخره آرزوی آزادیخواهان مملکت به مرحله عمل آمد و فرمان مشروطیت صادر شد، برای ملت ایران روزی تازه و پر امید بود، چونکه ممالک مترقی و راقیه دنیا آن روز به خصوص اروپا جلب توجهی میکرد همه فکر میکردند که تقلید از آن رژیم مسلماً تقلید خوبی است کما اینکه اصل دموکراسی حقیقتاً چیز خوبی است و اما برای اینکه وارد این مبحث بشویم باید به گذشته هم نگاهی بکنیم.
- در ۷۳ سال پیش که مشروطیت اعلام شد، بر اثر ضعف حکومت مرکزی یک سال پس از آن مملکت ایران به دو منطقه نفوذ بین روس در شمال و انگلستان در جنوب تقسیم شد، این وضعیت منطقه نفوذ باعث شد که عدهای از رجال رنگ شمالی به خود بزنند و عدهای رنگ جنوبی. البته چند نفری هم وطنپرست و مستقل بودند.
- منتهی از آنها کاری ساخته نبود، این وضع تأسفآمیز تا شروع جنگ اول ادامه داشت.
- دولت مرکزی در کار نبود، در هر گوشه مملکت، خانی تقریباً مستقل برای خودش حکومت میکرد و قوای خارجی هم به میل خود وارد مملکت ایران شدند. از یک طرف قوای روسها، از یک طرف قوای انگلیسها، از یک طرف قوای ترکها که آن موقع با آلمانها متحد بودند، آنها خاک ایران را نه فقط اشغال کردند، بلکه در زمان اشغال به میل خودشان رفتار میکردند.
- تنها عکسالعملی که ما از خودمان در آن زمان دیدیم، مهاجرت یک عده بود از ایران به خارجه، نمیدانم که احساسات وطنی ما ولو با دادن قربانیهای بی حد و حصر ولی نشاندهنده اراده ملی کجا بود؟ این وضع با انقلاب روسیه تغییر پیدا کرد و فعال مایشاء دولت انگلستان شد. به همین جهت در ۱۹۱۹ معاهدهای با آنها امضاءشد که تقریباً حق حاکمیت را یک طرفه و کامل به دولت انگلستان میداد و در این بین و قبل از آن هر کدام از این دو دولت برای خودشان قوایی تشکیل دادهبودند، قزاقها در شمال، اس. پی. آر. (تفنگداران جنوب ایران) به دست انگلیسها در جنوب و ژاندارمری مملکت هم با چند نفر افسر سوئدی در آن وسط پس از اینکه قرارداد ۱۹۱۹ منعقد شد البته عکسالعملهایی هم شد. اما قرارداد ۱۹۱۹ با کودتای ۱۲۹۹ شمسی بالاخره به هم خورد، و همانطور که میدانید تاریخ ایران در ۱۲۹۹ ورق خورد.
ناامنیهای گذشته
- اگر بخواهم تمام بدبختیهایی که تا قبل از ۱۲۰۰ در این مملکت بود شرح بدهم، طولانی است. مقداری از آن را البته در کتاب "مأموریت برای وطنم" نوشتهام، در بعضی جاهای دیگر هم توضیح دادهام، به هر صورت تاریخنویسها گفتهاند که مثلاً بعد از غروب آفتاب در شهر تهران کسی امنیت عبور و مرور در کوچهها و خیابانها نداشت چون به اصطلاح آن روز گردن کلفتهای محله حاکم بر خیابان بودند. خارج از تهران نایب حسین کاشی راه را برای عبور و مرور میبست. دورتر از آن خوانین که هر کدام حکومت کاملی در محیط خودشان داشتند، حق حیات و تجاوز به همه افراد رعایایی که در آن روز زیردستشان بود داشتند.
- البته این باز تکرار مکررات است که ما بگوییم برای افرادی که میخواستند مثلاً به شهر مقدس مشهد بروند، میرفتند به یک نقطهای که امروز اسمش بابلسر است و آن روز اسمش مشهدسر بود و از آنجا با کشتی میرفتند به شوروی و بعد از شمال خودشان را میرساندند به مشهد. برای اینکه راه تهران به مشهد اگر اسمش را راه میگذاشتیم، امن نبود، یا برای رسیدن به خوزستان میبایستی که اول بروند به ترکیه از راه ترکیه بروند به بینالنهرین از آنجا برسند به خوزستان.
- خوزستان شیخی داشت که مستقل بود حتی خود آن شیخ با یک دولت خارجی که آن هم انگلستان بود، قرارداد به خصوصی داشت و تحتالحمایه انگلستان بود. حالا جادههایی که در مملکت بود و حتی اماکن مقدسه و زیارتگاههای ما در چه حالی بود، مطلب دیگری است. مثلاً آستانه حضرت رضا (ع) مقروض بود و اماکنش در حال خرابی، به هر حال ۱۲۹۹ نقطه عطفی بود که در تاریخ این مملکت و پس از رسیدن به این موفقیت سر سلسله دودمان ما رضاشاه کبیر مجبور شد که اول مملکت را امن بکند.
- اول تمام گردنکشان و کسانی را که تابع حکومت مرکزی و قانون نبودند، مطیع بکند. اگر خاطرتان باشد، برای شروع عمل یک روزی در وزارت جنگ، چون آن موقع وزیر جنگ بود، این جمله معروف را گفته بود که، «ای کاش من هزار تفنگ داشتم که همه از یک نمونه بودند»، ولی با ایمانی که در مردم ایجاد شدهبود، و با همان قوای محدود خود، توانست که سرتاسر این مملکت را امن و امان بکند و پس از چند سال در این مملکت زنی با یک تشت طلا روی سرش میتوانست از هر نقطهای به نقطه دیگری برود بدون اینکه برای او کوچکترین خطری در بین باشد. پیشرفت مملکت شروع شدهبود، شاید بد نباشد که بعضی ارقام را من برایتان بخوانم، که در ۱۲۹۹ یا ۱۳۰۰، مملکت ما چه داشت، جمعیت در ایران در آن موقع، ۹ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر بود.
- درآمد ملی، چهارونیم میلیارد ریال بود؛ درآمد سرانه، ۴۶۰ ریال ؛ موجودی ارزی کشور هیچ، صادرات، نیم میلیارد ریال ، صادرات نفتی، ۲/۰ میلیارد ریال ، صادرات غیرنفتی، ۲/۰ میلیارد ریال؛ واردات، ۶/۰ میلیارد ریال ، بودجه کل کشور، ۴/۰ میلیارد ریال ، بانکها و شرکتهای حجم پول، ۳/۱ میلیارد ریال، تعداد بانکهای کشور، ۲ که آن هم بانکهای خارجی بود. بانک روس بود و بانک انگلیس بود حتی قبل از آن یک بانک عثمانی هم بود. ولی صحبت هزاروسیصد را ما میکنیم و یادم نیست که در آن موقع کسی شیشه بانکها را بشکند، آیا برای اینکه خارجی بودند؟
- تعداد واحدهای بانکی در سرتاسر مملکت، ۱۷ ، تعداد شرکتهای ثبتشده، هیچ؛ سرمایه شرکتهای ثبتشده، هیچ ؛ در قسمت آموزش تعداد واحد تا پایان متوسطه، ۶۱۲ ، تعداد محصل، ۵۵ هزار، تعداد دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی، هیچ، تعداد دانشجویان، هیچ، یعنی دانشگاه نداشتیم ، تعداد فارغالتحصیلان، هیچ.
- بهداشت: تعداد بیمارستان و زایشگاه، ۹ ؛ تعداد پزشک، ۱۲ ؛ تعداد پرستار، ۴ نفر.
- سدهای کشور: تعداد سدهای مخزنی، هیچ ؛ گنجایش کل مخزن، البته هیچ ؛ قابل تنظیم، هیچ ؛ سطح اراضی قابل آبیاری هیچ ، برق: تولید سرانه، ۲ کیلووات ساعت ، طول کل راههای کشور، ۲۵۰۰ کیلومتر ؛ راههای آسفالت شده، هیچ ؛ طول خطوط اصلی راهآهن، که یک راهآهنی بود جلفا، تبریز، که شورویها کشیدهبودند. یک راهآهنی بود جلفا، تبریز، که ماشین دودی از تهران میرفت به شاه عبدالعظیم ، تعداد کل وسایط نقلیه، ۶۰۰ ؛ تعداد کل اتومبیل سواری، ۵۰۰ ؛ تعداد کامیون و غیره، ۱۰۰.
- ارتش ایران، متأسفانه در آن موقع همانطور که گفتم عبارت بود از قزاقهایی که دست روسها بودند، و قسمتی که دست انگلستان بود. خزانه مملکت هم آن قدر ناچیز و تهی بود که افراد اغلب شغل دیگری داشتند. هیزم فروش بودند، تخممرغ فروش بودند، گاهی ماهی، یک دفعه میآمدند یک مشقی میکردند و مواجب اگر هم داده میشد، به آنها و حتی به سایر ادارات، آخر ماه بعضی اوقات آجر میدادند به عنوان حقوق.
- نمیخواهم بیشتر از این وارد وضع اسفناک مملکت در آن زمان بشوم، ولی لازم است که چند مقایسه بکنیم، یکی ۱۳۰۴ که رضاشاه کبیر به سلطنت نشست، یکی ۱۳۲۰ که باز به علت ضعف مملکت و خوش باوری و موقعیت استراتژیک ایران و هجوم بدون خبر قوای روس و انگلیس به این مملکت و ترک کشور به طور اجبار از طرف پدرم، و دو مرتبه جریانی که از شهریور بیست شروع شد، برایتان تعریف بکنم.
- شهریور بیست روز اولی که رفتم به مجلس شورای ملی برای ادای سوگند، سوگندی که میبایستی استقلال، تمامیت ارضی این مملکت را حفظ بکنم، درست مصادف بود، با اشغال پایتخت به وسیله قوای خارجی، وطنپرستی باطنی مردم ایران در آن روز خوب تجلی پیدا کرد.
- پادشاهِ جوانِ خودشان را با اتومبیل تقریباً روی دوش خودشان بردند به مجلس و برگرداندند. این بزرگترین قوت قلبی بود که به من دادهشد.
- برای اینکه به سوگند خود وفادار بمانم، این سرگذشتها در کتاب "مأموریت برای وطنم" توضیح دادهشد که چطور سعی قوای اشغالی به خصوص در تضعیف سلطنت ایران، یعنی شخص من بود.
- و چطور حتی آتاشه نظامی یک مملکت خارجی سعی میکرد، فرماندهی کل قوای ایران را از من بگیرد. باز در دوره اشغال مملکت سیاستمدارها بدون حس مسئولیت به هر فرم به زد و بند پرداختند. کما اینکه تا ۱۳۳۲ شمسی یک بودجه مملکتی تصویب نشد و تمام یکدوازدهم بود. و البته مطابق یکدوازدهم که کاری نمیشود انجام داد و طرحی را نمیشود به ثمر رساند.
یکپارچگی دوباره
- حس مسئولیت به قدری کم بود که درست قبل از وقایع آذربایجان، چند ماهی یک عدهای به عنوان اقلیت ابستروکسیون کردند، یعنی اجازه تشکیل یک دولت قانونی را نمیدادند و همین نبودن دولت قانونی، بزرگترین مشوق این شد که در آذربایجان یک بساطی را راه بیندازند و یک عدهای خودمختاری خود را اعلام بکنند و چون هنوز زمان جنگ بود، قوای ایران که به سمت آذربایجان میرفت، در شریفآباد قزوین به وسیله قوای خارجی متوقف شد و استان آذربایجان عملاً از ایران جدا شد.
- حالا در قلب و روح من چه میگذشت، مطمئناً همین احساسات در اکثریت مردم ایران بود. کما اینکه وقتی تصمیم گرفتم که یا زندگانی شرافتمندانه یا مرگ شرافتمندانه ولی به هر صورت باید جنبه شرافتمندانه داشتهباشد و علیرغم همه مخاطرات و شاید نصایح یک عدهای، به فرماندهی قوای ایران به سمت آذربایجان رهسپار شدم و با غیرت ارتش شاهنشاهی ایران و مردم غیور آذربایجان آن بساط را در عرض کمتر از چهل و هشت ساعت به هم زدیم و یکپارچگی دو مرتبه در مملکت ایران برقرار شد.
- بعد از آن باز سیاستبافیها و سیاستبازیها و ... بعضی دول خارجی عادت دارند که بعد از هر بیست و پنج سالی یک مقداری اسناد منتشر میکنند. اسنادی که اخیراً منتشر شد، رل خیلیها را در آن جریانها روشن کرد.
- بازی نفت شروع شد، میبایستی که یک عنوان رضایت خاطر مردم ایران را برای قراردادی که راجع به نفت میخواستند ببندند به دست بیاورند. پس میبایستی که یک عدهای به عنوان مدافع حقوق ملت ایران در این امر پیشقدم بشوند.
- نتیجه این کار چه شد؟ نتیجه این کار این شد که چاههای نفت ایران بسته شد. کسانی که در تمام مدت عمر سیاسی خودشان با حکومت نظامی مخالفت میکردند و حتی با انتشار اسکناس با پشتوانه مخالفت میکردند و در مدت زمامداری خودشان با حکومت نظامی حکومت کردند و مخالفین خودشان را با همان وسیله توقیف، حبس و تهدید میکردند و آخر سر با پیشنهاد فروش نفت ایران با پنجاه درصد تخفیف، عملاً شرایطی را در واقع پیشنهاد کردند که از قرارداد معروف گسگلشائیان از لحاظ مادی برای ایران بدتر بود.
- و این کارها بالاخره منجر شد به وقایع ۲۵ مرداد و قبل از آن باز میبینیم که همان نقشه قدیمی آن آتاشه نظامی یک سفارت خارجی تکرار شدهبود.
- باز میخواستند که فرماندهی کل قوای ایران را از پادشاه ایران بگیرند، که حتی در میان همان دستهای که میبایستی آن رل تمام کردن قضیه نفت را بازی بکنند، اختلاف افتاد و با این امر مخالفت کردند و بالاخره تمام اصول قانونی اساسی و با خیال خودشان با اداره قوای انتظامی و تانکهایی که در همه جا کار گذاشته بودند سرکار بود. وقتی که عرصه را بر خود تنگ دیدند عملاً با کمونیستها ائتلاف کردند. یک عده از تشکیل دهندگان آن دار و دسته قبلاً نیز پس از وقایع آذربایجان به سلامتی پیشهوری مشروب خورده بودند.
- وقتی که ملت ایران دید که حکومت یاغی وقت با ائتلاف با تودهایها میخواهند اساس مملکت را به هم بزنند، قیام کردند و این قیام تصادفاً از طرف مردم عادی غیر مسلح شروع شد که پس از البته چند دقیقهای قوای مسلح هم به آنها پیوستند و مرد و زن و بچه همه به سمت مرکز یاغیگری حمله کردند و آن کاخ پوشالی را از بین بردند. بیست و هشتم مرداد سال ۱۳۳۲ شمسی نقطه عطفی بود در تاریخ این مملکت.
- مردم شاه خودشان را دو مرتبه طلب کردند و عاطفه خود و همبستگی خود را به او به طریقی نشان دادند که یکبار دیگر در خود مسئولیت اضافهای حس کردم که اضافه بر اصول قانون اساسی و پادشاه مشروطه، پادشاهی هستم که مردم دو مرتبه او را برای تعیین سرنوشت و حفظ منافع مملکت طلبیدند.
- از ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۱ شمسی سعی کردیم که امور مملکت را به طور عادی با پیشنهاد قوانین و انجام اصلاحات پیش ببریم. حتی قبل از این وقایع به طور داوطلبانه تقسیم املاک شخصی خود را بین رعایای آن موقع شروع کردهبودیم.
- همان دولت کذایی که مأمور انجام امر نفت به آن طریق بود، مانع اصلاحات ارضی و حتی تقسیم ملک شخصی من شد. ولی بعد از ۱۳۳۲ به فکر از سر گرفتن اصلاحات ارضی افتادیم. به فکر از بین بردن فئودالیته افتادیم. به فکر صاحب ملک کردن زارعین افتادیم که در روی زمین کار میکردند و البته املاک شخصی خودم را به سرعت دو مرتبه شروع کردم به تقسیم بین زارعین، ولی برای دیگران لایحهای بردیم به مجلس که به قول معروف موقعی که از مجلس بیرون آمد، شیری بود که نه یال داشت، نه دم و نه شکم. کار به این طریق پیشرفت نمیکرد و ما میدیدیم که دنیا از طرفی دیگر به سرعت به سمت پیشرفت، پیشرفت اجتماعی، پیشرفت اقتصادی، پیشرفت تکنولوژی میرفت و ایران در جا میزد. به این نتیجه رسیدیم که هیچ مملکت مستقلی در دنیا و در شرایط دنیای امروزه بدون دسترسی به حداقل ترقیات اجتماعی قابل دوام نیست. این است که بالاخره به این نتیجه رسیدیم که مملکت ما احتیاج به یک انقلاب عمیقی دارد که اجتماع عقب افتاده و فئودال ایران را زیر و رو بکند.
- در ششم بهمن ۱۳۴۱ شمسی ۶ ماده اصلی انقلاب خود را به معرض آرای عمومی گذاشتم. به قول خارجیها رفراندم، که شاید اصیلترین طرز رأیگیری باشد و آنها که به خاطر دارند میدانند که در آن روز در حالی که زنها هنوز حق رأی دادن نداشتند، ولی هر کسی که میتوانست به پای صندوقها رفت و شش ماده را تصویب کردند. در آن روز حتی کسانی که هیچ وقت در عمرشان رأی ندادهبودند، به پای صندوقهای رأی رفتند. انقلاب شاه و ملت در آن روز شروع شد. ۱۵ سال از آن روز گذشت، در عرض این پانزده سال، شش ماده انقلاب رسید به نوزده ماده انقلاب که هر کدام از این موارد انقلابی بعد به تصویب نمایندگان ملت رسید. یعنی اینها دیگر فقط مواد و اصول انقلابی نیست. حالا دیگر اصول قانونی و تصویب شده ملت است. این نوزده ماده اگر مطالعه بشود، در تمام شئون زندگی این ملت، بگذریم از این که حتی یکی از این مواد در سههزار سال تاریخ اجتماعی ایران سابقه ندارد، بلکه خیلی از این مواد نوزدهگانه در پیشرفتهترین ممالک دنیا نیز شاید نظیر نداشتهباشد.
- از لحاظ عدالت اجتماعی زارع یا رعیت سابق که مالک شدهاست، وقتی که از او سؤال میکنیم میگوید که مثل این است که من دو مرتبه به دنیا آمدهباشم، این وضع برای من عمر جدیدی است، برای اینکه آن موقع بَرده بودم و ارباب هر کاری که میخواست میکرد، امروز فرد مستقل و سرافرازی هستم.
- از ظلم و زورگویی که مالکین متأسفانه در آن موقع میکردند نسبت به رعایای خودشان میگذرم. ولی نتیجه همین اصلاحات ارضی اضافه بر شخصیت و اهمیتی که به فرد زارع میدهد، از لحاظ محصولات تولیدی و طبیعی است که "کسی که برای خودش کار میکند، بیشتر زحمت میکشد" البته دولت باید آمار و اطلاعات لازم را در این زمینه منتشر کند و پیشرفت ما را در ۱۵ سال اخیر به دنبال اصلاحات ارضی نشان بدهد.
- یک ماده دیگر انقلاب ما که مختص کارگران بود، شرکت کارگران در سود سهام کارخانجات تا بیست درصد، موفقیتآمیز بودهاست. به خصوص حالا که سود تا حدودی متناسب با کارآیی است. در خیلی از کارگاهها همین بیست درصد سود سهام مساوی است با سه، چهار تا پنج ماه حقوق ماهیانه کارگران.
- یک ماده دیگر انقلاب نیز هست که به کارگرهای ایرانی اجازه میدهد که تا ۴۹ درصد در سهام کارخانجات شرکت داشته باشند، یعنی کارگر یک فرد استثمارشده کارفرما نیست.
- کارگر جزو خانواده آن کارگاه است و با رئیس آن کارخانه یا صاحب سهام در واقع شریک است.
- پیشرفت امور کارگری در ایران طوری خیرهکننده و چشمگیر است، که امروز زبانزد داخل و خارج کشور است. سایر ۱۹ ماده انقلاب نیز همانطور که گفتم به تصویب ملت ایران رسیدهاست.
- رمز انقلاب و هماهنگی شاه و مردم را باید در تاریخ کهن ایران و شاهنشاهی ایران و علاقه مردم به شاهنشاهی خودشان جستجو کرد.
- زیاد راجع به این دوره ۱۵ ساله صحبت نخواهم کرد و الا طولانی است و مقداریش در کتاب "انقلاب سفید" نوشته شده و مقدار دیگریش در کتاب "به سوی تمدن بزرگ" ذکر شدهاست. من سلطنت خودم را بر اصول مشروطیت ایران و قانون اساسی ایران و سنن ملی ایران وقتی که حساب میکنم، میبینم که چند دوره مختلف داشت، دوره زمان جنگ، دوره تحمل شدیدترین ناملایمات و مداخلات خارجی و حس اینکه سیاست خارجی به خصوص خودش را متمرکز به این کردهبود که پادشاه ایران را تضعیف بکند.
- چون دیگران را میشود آورد و برد و یا با تحریک یا به هر وسیله دیگری، ولی اگر پادشاه، پادشاه مستقلی باشد، میتواند برای آنها اسباب زحمت باشد. کما اینکه این پادشاه مستقل شما بالاخره نفت ایران را حقیقتاً ملی کرد. کسانی که این کار را دنبال کردهاند، میدانند که حاکمیت تام و تمام مملکت و ملت ایران بر این ثروت طبیعی خودشان حالا چگونه است.
- ما فقط به خریدار نفت میفروشیم. تمام کارهای دیگر آن با ما است و نفت را به چه قیمتی میفروشیم؟ اگر یادتان باشد در ۱۹۵۹ میلادی چون این کار در اختیار شرکتهای نفتی بود، نفت ۲ دلار و چهارده سنت، هر بشکه ایران و سایر ممالک خلیج فارس را یک مرتبه کمپانیها تصمیم میگیرند که بیاورند به ۷۹/۱ دلار تازه از آن سهم خودشان را بر میداشتند. که در حدود نصف این نصیب ایران میشد.
- امروز نفت ایران به دوازده دلار و هفتاد سنت فروخته میشود. مقایسه را خودتان بکنید، البته به یاد خیلی چیزها میافتم، به یاد اینکه اولین قدمی که برداشتیم قراردادی بود که با یک شرکت ایتالیایی بستیم که هفتاد و پنج درصد به ایران برسد، و بیست و پنج درصد به آنها. از همین افراد خودی به ما اخطار کردند که با سلاطین نفت در نیفتید. این کار خطرناک است، بعد از چند سال اتفاقاً دیدیم که سعی کردند یک بساط خیمهشببازی در ایران درست بکنند، ولی موفق نشدند. ملتِ بیدارشدۀ ایران، با قدرت ارتباط مستقیم بین شاه و ملت به هر اشکالی فائق آمد و ما به آن موفقیتها نائل شدیم. شاید بد نیست که درآمدهای نفتی را هم ذکر بکنیم:
- در دوهزار و چهارصد و هشتاد شاهنشاهی، صادرات نفت، صفر. ممیز، سهمیلیارد ریال ؛ روز انقلاب شصت، ممیز هشتمیلیارد ریال ؛ امروز، هزار و ششصد و پنجاه و سهمیلیارد ریال.
- نتیجهگیری که میخواهم بکنم این است که دورانهای مختلفی را که دیدهام برایتان شرح دادم. آن دوران اسفبار زمان جنگ، آن رفتار غیر مسئول کسانی که به عنوان وکیل ملت در مجلس مینشستند و البته تعداد باسواد و بیسواد کشور فکر میکنم که در اوایل زمامداری من، تعداد باسوادهای کشور در حدود ده درصد بود ؛ زمانی که ما انقلاب را شروع کردیم، از بیست درصد یک قدری تجاوز میکرد ؛ امروز، تعداد باسوادهای مملکت از پنجاه درصد بیشتر است ؛ در هزار و سیصد شمسی تعداد محصل، پنجاه و پنج هزار ؛ در روز انقلاب تعداد محصل، دومیلیون و هفتاد و یک هزار ؛ امروز، هشتمیلیون و نهصد و پانزدههزار.
- تعداد دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی در هزار و سیصد، صفر ؛ در روز انقلاب بیست و دو امروز صد و سیزده.
- تعداد دانشجویان در هزار و سیصد، صفر ؛ در روز انقلاب، بیست و دوهزار و ششصد ؛ امروز، صد و پنجاه و نه هزار و سه. تعداد فارغالتحصیلان عالی در هزار و سیصد، صفر ؛ در روز انقلاب، سههزار و دویست ؛ امروز، سی و هفت هزار و پانصد.
- تعداد پزشک و پرستار را هم به شما در قبل از سلطنت پهلوی گفتهبودم. ولی باز تکرار میکنم، تعداد پزشک در روز انقلاب، سه هزار و چهارصد و هفتاد ؛ امروز پانزده هزار و سیصد و نود و سه ؛ تعداد پرستار در هزار و سیصد، چهار نفر بود ؛ در روز انقلاب، دوهزار و صد و بیست و پنج ؛ امروز، شش هزار و سیصد.
- به خاطر تمام پیشرفتهای محیرالعقولی که در این پانزده سال به دست آوردهایم که دنیا به کرات ما را به عنوان اینکه، هیچ مملکتی در عرض پانزده سال، اینقدر ترقی نکردهاست، شناخته به این مرحله تفکر رسیدهام، یعنی در واقع دو سال پیش به این فکر افتادم که مملکتی که زارعش آزاد است، کارگرش صاحب سهم است، تعداد باسوادش به این حد رسیدهاست، تعداد دانشگاهش به این حد رسیدهاست، و در تمام شئون زندگی این طور پیشرفت کرده، مملکتی که یک طبقه متوسط مرفه پیدا کرده، که شاید تعطیلات آخر هفته فقط از شهر تهران بیش از یک میلیون نفر برای تفریح و گردش از شهر خارج میشوند، با وسیله شخصی خودشان.
- در اینجا ما باید روزبهروز وسایلی فراهم بکنیم که مردم در زندگی خودشان و در سرنوشت خودشان شرکت بیشتری بکنند. به این مطالب البته در کتاب "به سوی تمدن بزرگ" اشاره کردهام.
- ولی حالا باید تصریح بکنم که مورد مهمی که ما لازم میبینیم که مردم بیشتر در آن شرکت بکنند، موضوع اظهار رأی است، انجمن ده، خانههای انصاف شوراهای داوری انجمنهای استان، و شهرستان و بالاخره مجلس شورای ملی و سنا.
- چیزی که به طور قطع به شما میتوانم بگویم، این است که انتخابات باید صد درصد آزاد باشد. یعنی هر کس رأی خودش را بدهد و آن رأی خوانده بشود.
- آنهایی که میل دارند، مملکت به سوی تمدن بزرگ پیشرفت بکند، میدانند چکار بکنند و چه شکل رأی بدهند.
- اگر عدهای هم باشند که به این موضوع علاقهای نداشتهباشند، باز هم رأی آنها آزاد هست و خوانده خواهدشد. ولی آن وقت، همه خواهنددید که تعداد طرفدارهای بردن ایران به سوی تمدن بزرگ، چقدر هستند و دیگران چقدر؟ از طرف دیگر در قوانین دادگستری اصلاحاتی کردهایم. باز هم میکنیم و بیش از پیش به مردم حق دفاع از خود را خواهیم داد. در این یکی دو سال اخیر، اقدامات زیادی در این قسمت شدهاست.
آزادی بیان و قلم
- در آزادیهای سیاسی به اندازه ممالک دموکراتیک اروپایی، آزادی خواهیم داشت و میل ممالک دموکراتیک، حدود آزادی هم تعیین خواهدشد.
- یعنی آزادی اجتماعات که خواهیم داشت باید اجتماعات ما مسالمتآمیز باشد، کسی حامل اسلحه نباشد، اجتماع سد معبر نکنند و به هر صورت با اجازه قبلی باشد. آزادی گفتار، آزادی قلم نیز، مطابق قانون مطبوعات خواهدبود که آن هم ممکن است از هر جا اقتباس بشود.
- بیان و قلم آزاد خواهدبود. منتها دروغ و افترا یا مدعی خصوصی خواهدداشت، یا دادستان کل وظایفی دارد.
- شاهنشاهی ایران، سلطنت ایران و سرنوشت ایران را نمیشودملعبه چند نفری کرد. امروز جمعیت مملکت سی و چهارمیلیون و هفتصدهزار و شاید بیشتر باشد. میهنپرستان و کسانی که مملکت را میخواهند در اوج ترقی ببینند، اظهار نظر خواهندکرد.
- به دیگران هم اجازه اظهار نظر خواهیم داد.
- البته حالا حکومت دموکراسی، حکومت رأی مردم است و ماورای مردم را میپذیریم. منتها بر همه است که مردم را روشن بکنند، به مردم توضیح بدهند که مصالح مملکت چیست؟ در این راه حاکم همیشه قانون خواهدبود.
- تحریککردن، کلفتی و خارج شدن از قانون را هیچ مملکتی، به خصوص دموکراتیکترین ممالک نمیتوانند اجازه بدهند.
- این فصلی که الان ما شروع کردهایم که حداکثر آزادی در حدود قانون است، امیدوارم که به نتایج خوب خود برسد و مملکت ایران هم به سوی ترقی و تعالی و تمدن بزرگ پیش برود و هم به سوی آزادی و دموکراسی حقیقی، دموکراسی مسئول، دموکراسی که برای یک ملت باعث سرافرازی باشد. البته این راه، راه آسانی نیست.
- جمعیت مملکت تا ده سال دیگر نزدیک ۵۰ میلیون خواهدشد. تا بیست سال شاید به ۶۰ تا ۶۵ میلیون نفر رسد. تا آن موقع که نقشههایی که طرح شدهاست و به آن در کتاب "به سوی تمدن بزرگ" اشاره رفته و مورد قبول تشکیلات رستاخیز ملت ایران است، به ثمر برسد.
- درآمد سرانه ایرانی به سیصدهزار ریال خواهدرسید. یعنی جامعه مصرفی، یعنی در یک مملکتی که پولی خرج میشود، به رقمهای نجومی میرسد، البته چه در این پانزده سال و چه در آینده در یک جامعهای که این طور پیشرفت سریع میکند و وجوه زیادی خرج میشود، متأسفانه ریخت و پاش هم دارد. اگر ریخت و پاشها مسئولیتی داشته باشند، با آنها مطابق قانون باید رفتار کرد، و الا اگر جامعه مصرفی و ریخت و پاشها بر اساس ضعف اخلاق و تربیت باشد، در تنزیه اخلاق باید کوشش کرد. باید یکی از مبانی این کوشش بر اصل رعایت تعالیم عالیه اسلام باشد. من از بدو طفولیتم با امور دین و اسلام سر و کار داشتم، یعنی مسلمان معتقدی هستم و به عنوان رئیس مملکت میگویم که هر جامعهای احتیاج به معنویات دارد و بالاتر از همه به دین دارد، برای اینکه آن است که قوام میبخشد، پس من که سوگند یاد کردم که قانون اساسی را حفظ بکنم، حدود و ثغور مملکت را حفظ بکنم، مذهب شیعه اثنیعشری را حفظ کنم، وظایفی دارم که این وظایف از طرفی دیگر با شما مردم هم هست. با تمام کسانی که باید این معنویات و این اخلاق را ترویج بکنند. جامعه ۵۰ میلیونی که در آن موقع شاید دیگر بیسواد هم در آن باقی نباشد، طرز اداره کردنش با امروز فرق خواهدداشت.
- به همین جهت است که باز اشاره میکنم، به طریق اداره کردن یک دموکراسی مسئول و شرکت هر چه بیشتر مردم، و مالا رأی مردم، در همه امور این پیام که تقارن پیدا کردهاست با جشن مشروطیت اهمیت بیشتری میدهد به آنچه مطرح کردم، هر روز که میگذرد ما بیشتر باید خود را مجهز و مهیای این نوع حکومت، یعنی حکومت دموکراتیک بکنیم. حکومت دموکراتیکی که همانطوری که گفتم، مسئول باشد به نفع مملکت باشد، به نفع جامعه باشد، و نه مثل بعضی مثالهایی که میبینیم مللی خود تیشه به ریشه خود میزنند و خود را به فلاکت و نابودی میکشانند.