تفاوت میان نسخه‌های «الگو:نوشتار برگزیده»

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
خط ۲: خط ۲:
 
<onlyinclude>
 
<onlyinclude>
 
*
 
*
[[پرونده:ShahanshahAryamehr2537y.jpg|thumb|left|260px|بیانات شاهنشاه آریامهر در سالروز انقلاب مشروطه]]
+
[[پرونده:Ettelaat13570512a.pdf|thumb|left|260px|انقلاب مشروطه ایران را بخوانید]]
  
'''[[بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در هفتاد و سومین سالروز انقلاب مشروطه ۱۴ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی]]'''-             سالروز مشروطیت ایران را به شما مردم ایران تبریک می‌گویم.
+
'''[[انقلاب مشروطه - از استبداد صغیر تا فتح تهران]]'''- مبارزه علیه اسلام سیاسی و استعمار که از سال ۱۲۸۵ آغاز شد هنوز پایان نیافته است. به یاد داشته باشیم که پدر بزرگان ما برای داشتن پارلمان، قانون اساسی و شاهنشاهی پارلمانی جنگیدند. پدربزرگان ما در چارچوب قانون اساسی مشروطه با اسلام سیاسی سازشی یافتند. بر پایه این قانون اساسی رضا شاه بزرگ و محمدرضا شاه پهلوی آریامهر توانستند حکومتی بر پا سازند که برای ایرانیان رفاه و آسایش و امنیت و احترام بین‌المللی به ارمغان آورد.
در ۷۲ سال پیش که بالاخره آرزوی آزادی‌خواهان مملکت به مرحله عمل آمد و فرمان مشروطیت صادر شد، برای ملت ایران روزی تازه و پر امید بود، چونکه ممالک مترقی و راقیه دنیا آن روز به خصوص اروپا جلب توجهی می‌کرد همه فکر می‌کردند که تقلید از آن رژیم مسلماً تقلید خوبی است کما اینکه اصل دموکراسی حقیقتاً چیز خوبی است و اما برای اینکه وارد این مبحث بشویم باید به گذشته هم نگاهی بکنیم.
 
در ۷۳ سال پیش که مشروطیت اعلام شد، بر اثر ضعف حکومت مرکزی یک سال پس از آن مملکت ایران به دو منطقه نفوذ بین روس در شمال و انگلستان در جنوب تقسیم شد، این وضعیت منطقه نفوذ باعث شد که عده‌ای از رجال رنگ شمالی به خود بزنند و عده‌ای رنگ جنوبی. البته چند نفری هم وطن‌پرست و مستقل بودند. منتهی از آنها کاری ساخته نبود، این وضع تأسف‌آمیز تا شروع جنگ اول ادامه داشت.
 
  
دولت مرکزی در کار نبود، در هر گوشه مملکت، خانی تقریباً مستقل برای خودش حکومت می‌کرد و قوای خارجی هم به میل خود وارد مملکت ایران شدند. از یک طرف قوای روس‌ها، از یک طرف قوای انگلیس‌ها، از یک طرف قوای ترک‌ها که آن موقع با آلمان‌ها متحد بودند، آنها خاک ایران را نه فقط اشغال کردند، بلکه در زمان اشغال به میل خودشان رفتار می‌کردند.
+
خمینی و همدستانش این سازش را بی اعتبار خواندند و حکومتی که رفاه و آسایش و امنیت واحترام دست‌آورد آن بود را تکه پاره کردند و ویران ساختند و به جای آن حکومتی همانند استبداد قاجاریان بیگانه برپا کردند که پایه‌های آن را در سال ۱۲۸۵ خورشیدی شیخ فضل الله نوری با شناساندن تفاوت میان "مشروعه" و "مشروطه" را چنین اعلام کرد:
  
تنها عکس‌العملی که ما از خودمان در آن زمان دیدیم، مهاجرت یک عده بود از ایران به خارجه، نمی‌دانم که احساسات وطنی ما ولو با دادن قربانی‌های بی حد و حصر ولی نشان‌دهنده اراده ملی کجا بود؟ این وضع با انقلاب روسیه تغییر پیدا کرد و فعال مایشاء دولت انگلستان شد. به همین جهت در ۱۹۱۹ معاهده‌ای با آنها امضاءشد که تقریباً حق حاکمیت را یک طرفه و کامل به دولت انگلستان می‌داد و در این بین و قبل از آن هر کدام از این دو دولت برای خودشان قوایی تشکیل داده‌بودند، قزاق‌ها در شمال، اس. پی. آر. (تفنگداران جنوب ایران) به دست انگلیس‌ها در جنوب و ژاندارمری مملکت هم با چند نفر افسر سوئدی در آن وسط پس از اینکه قرارداد ۱۹۱۹ منعقد شد البته عکس‌العمل‌هایی هم شد. اما قرارداد ۱۹۱۹ با کودتای ۱۲۹۹ شمسی بالاخره به هم خورد، و همانطور که می‌دانید تاریخ ایران در ۱۲۹۹ ورق خورد.
+
مشروطه واژگان برابری و آزادی را در برابر قانون نوشته است این در تناقض با اسلام است، اسلام اطاعت و فرمانبرداری کامل می‌خواهد و ضدیت با آزادی دارد. اسلام میان مسلمانان و غیر مسلمانان تفاوت می‌گذارد یعنی آنان حق برابر در جلوی قانون را ندارند. تصمیم‌گیری بر پایه اراده الله است و نه ملت. مردم حق برگزیدن حکومت را ندارند، زیرا که تنها فقها که نماینده امام دوازدهم بر روی زمین هستند این حق را دارا هستند. خمینی از این ایده‌ها ولایت فقیه را به راه انداخت.
  
اگر بخواهم تمام بدبختی‌هایی که تا قبل از ۱۲۰۰ در این مملکت بود شرح بدهم، طولانی است. مقداری از آن را البته در کتاب "مأموریت برای وطنم" نوشته‌ام، در بعضی جاهای دیگر هم توضیح داده‌ام، به هر صورت تاریخ‌نویس‌ها گفته‌اند که مثلاً بعد از غروب آفتاب در شهر تهران کسی امنیت عبور و مرور در کوچه‌ها و خیابان‌ها نداشت چون به اصطلاح آن روز گردن کلفت‌های محله حاکم بر خیابان بودند. خارج از تهران نایب حسین کاشی راه را برای عبور و مرور می‌بست. دورتر از آن خوانین که هر کدام حکومت کاملی در محیط خودشان داشتند، حق حیات و تجاوز به همه افراد رعایایی که در آن روز زیردستشان بود داشتند.
+
پدر بزرگان ما در ۹ امرداد ماه ۱۲۸۸ بزرگترین دشمن شاهنشاهی پارلمانی شیخ فضل الله نوری را به دار آویختند. ولی ۷۲ سال پس از آن ایرانیان برای جانشین فضل الله نوری، خمینی غریو شادی کشیدند او را رهبر خود خواندند، مجلس شورای ملی را بستندند، شاهنشاه ایران را از کشور بیرون راندند، دولت بختیار را سرنگون کردند، و دولتی غیرقانونی برپا ساختند. پس از شش ماه دریافتند که چه اشتباهی کرده‌اند ولی دیگر دیر شده بود، همه دریافتند که اسلام است که حکومت می‌کند اعدام‌ها، تجاوزها، و وحشیگری‌های اسلامی به ایرانیان نشان داد که چه گوهری را از دست دادند. همانگونه که نوری گفت، دولت کنونی نیز اطاعت از امت می‌خواهد. آزادی‌های شخصی برانداخته شدند و بندهای بندگی اسلامی به گردن ایرانیان انداخته شد. برابری انسان‌ها در برابر قانون از میان برداشته شد، زنان دوباره نیمه انسان شدند، غیرمسلمانان مردمان درجه دو در اجتماع با حقوق محدود گردیدند، فقها حقوق داده شده از سوی الله به آنان را "قدرت حکومتی" نامیدند و بر کشور پهناور ثروتمند ایران حکومت اسلامی را پراکندند. کسانی که علیه حکومت اسلام هستند، نمی‌بینند که آنچه را که امروز برای ایران می‌خواهند، داشتند و به جای اینکه دوباره برقراری مشروطه یا شاهنشاهی پارلمانی را دوباره بخواهند، نوشتارهایی نوین با ۱۶ ماده یا ۹۱ ماده می‌نویسند. ایرانیان میهن‌پرست! راهی را که پدربزرگان ما در پیش گرفتند بیابید، بیاموزید چگونه آنان استبداد قاجار را برانداختند، سپس با پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان، دوباره مشروطه یعنی پارلمان، قانون اساسی و شاهنشاهی پارلمانی را برقرار سازید تا دوباره ایرانی با رفاه و آرامش و امنیت و احترام بین المللی برای ایرانیان به دست ایران ساخته‌شود.
البته این باز تکرار مکررات است که ما بگوییم برای افرادی که می‌خواستند مثلاً به شهر مقدس مشهد بروند، می‌رفتند به یک نقطه‌ای که امروز اسمش بابلسر است و آن روز اسمش مشهدسر بود و از آنجا با کشتی می‌رفتند به شوروی و بعد از شمال خودشان را می‌رساندند به مشهد. برای اینکه راه تهران به مشهد اگر اسمش را راه می‌گذاشتیم، امن نبود، یا برای رسیدن به خوزستان می‌بایستی که اول بروند به ترکیه از راه ترکیه بروند به بین‌النهرین از آنجا برسند به خوزستان.
 
  
خوزستان شیخی داشت که مستقل بود حتی خود آن شیخ با یک دولت خارجی که آن هم انگلستان بود، قرارداد به خصوصی داشت و تحت‌الحمایه انگلستان بود. حالا جاده‌هایی که در مملکت بود و حتی اماکن مقدسه و زیارتگاه‌های ما در چه حالی بود، مطلب دیگری است. مثلاً آستانه حضرت رضا (ع) مقروض بود و اماکنش در حال خرابی، به هر حال ۱۲۹۹ نقطه عطفی بود که در تاریخ این مملکت و پس از رسیدن به این موفقیت سر سلسله دودمان ما رضاشاه کبیر مجبور شد که اول مملکت را امن بکند.
+
انقلاب مشروطه یک انقلاب سکولار بود که از سوی ملت ایران، بازرگانان، پیشه‌وران، شاهزادگان و برخی از روحانیون به انجام رسید. نیروهای پیش‌برنده انقلاب مشروطه، اراده ملت ایران علیه چپاول کشور ایران از سوی قدرت‌های استعماری روسیه و انگلیس و حفظ ملت علیه دستگیری‌ها، تازیانه‌ها، سر بریدن‌ها، تجاوز به زن و مرد ایرانی، چیاول مال و دارایی ملت از سوی حکومت قاجار و ملایان و زمینداران بزرگ پیش بردند[۱] و انقلاب مشروطه را به انجام رساندند.
اول تمام گردنکشان و کسانی را که تابع حکومت مرکزی و قانون نبودند، مطیع بکند. اگر خاطرتان باشد، برای شروع عمل یک روزی در وزارت جنگ، چون آن موقع وزیر جنگ بود، این جمله معروف را گفته بود که، «ای کاش من هزار تفنگ داشتم که همه از یک نمونه بودند»، ولی با ایمانی که در مردم ایجاد شده‌بود، و با همان قوای محدود خود، توانست که سرتاسر این مملکت را امن و امان بکند و پس از چند سال در این مملکت زنی با یک تشت طلا روی سرش می‌توانست از هر نقطه‌ای به نقطه دیگری برود بدون اینکه برای او کوچکترین خطری در بین باشد. پیشرفت مملکت شروع شده‌بود، شاید بد نباشد که بعضی ارقام را من برایتان بخوانم، که در ۱۲۹۹ یا ۱۳۰۰، مملکت ما چه داشت، جمعیت در ایران در آن موقع، ۹ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر بود.
 
  
درآمد ملی، چهارونیم میلیارد ریال بود؛ درآمد سرانه، ۴۶۰ ریال ؛ موجودی ارزی کشور هیچ،  صادرات، نیم میلیارد ریال ، صادرات نفتی، ۲/۰ میلیارد ریال ، صادرات غیرنفتی، ۲/۰  میلیارد ریال؛ واردات، ۶/۰ میلیارد ریال ، بودجه کل کشور، ۴/۰ میلیارد ریال ، بانک‌ها و شرکت‌های حجم پول، ۳/۱ میلیارد ریال، تعداد بانک‌های کشور، ۲ که آن هم بانک‌های خارجی بود. بانک روس بود و بانک انگلیس بود حتی قبل از آن یک بانک عثمانی هم بود. ولی صحبت هزاروسیصد را ما می‌کنیم و یادم نیست که در آن موقع کسی شیشه بانک‌ها را بشکند، آیا برای اینکه خارجی بودند؟
+
درخواست‌های مبارزین مشروطه ایرانی چنین بود: ایران می‌باید کشوری مدرن و سکولار بشود که در آن آزادی‌های فردی مردان و زنان این سرزمین باید مورد احترام قرارگیرد. ایران باید قانون اساسی و پارلمان داشته باشد. نمایندگان پارلمان می‌باید از سوی ملت برگزیده شوند. قدرت شاهنشاه از سوی ملت به وی داده می‌شود. وزیران در برابر پارلمان و ملت جوابگو هستند. جایگزین ساختن حکومت مطلقه سلطنتی مشروعه با حکومت سلطنتی پارلمانی (کونستیتوسیونل) با برقراری دادگستری بر پایه قوانین مدرن تصویب شده از سوی پارلمان به جای شریعت؛ بنیان یک سامانه مدرن مالی برای سامان و سازمان دادن مالیات‌ها و درآمد کشور؛ برگزیدن نمایندگان با تصویب پارلمان با دادن اعتبارنامه؛ دادن رای اعتماد به دولت؛ بنیان بانک ملی ایران برای براندازی استعمار؛ برقراری سیستم مالیاتی مدرن؛ ایجاد ارتش ملی؛ برپایی یک سیستم آموزشی سکولار ؛ بنیان سیستم بهداشتی و درمانی؛ ساختن راه‌های ترابری؛ جلوگیری از فروش زنان و دختران ایران؛ جلوگیری از فروش سرزمین ایران در مرزهای کشور و جلوگیری از فروش منابع آبی و زیرزمینی ایران.
تعداد واحدهای بانکی در سرتاسر مملکت، ۱۷ ، تعداد شرکت‌های ثبت‌شده، هیچ؛ سرمایه شرکت‌های ثبت‌شده، هیچ ؛ در قسمت آموزش تعداد واحد تا پایان متوسطه، ۶۱۲ ، تعداد محصل، ۵۵ هزار، تعداد دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی، هیچ، تعداد دانشجویان، هیچ، یعنی دانشگاه نداشتیم ، تعداد فارغ‌التحصیلان، هیچ.
 
بهداشت: تعداد بیمارستان و زایشگاه، ۹ ؛ تعداد پزشک، ۱۲ ؛ تعداد پرستار، ۴ نفر.
 
سدهای کشور: تعداد سدهای مخزنی، هیچ ؛ گنجایش کل مخزن، البته هیچ ؛ قابل تنظیم، هیچ ؛ سطح اراضی قابل آبیاری هیچ ، برق: تولید سرانه، ۲ کیلووات ساعت ، طول کل راه‌های کشور، ۲۵۰۰ کیلومتر ؛ راه‌های آسفالت شده، هیچ ؛ طول خطوط اصلی راه‌آهن، که یک راه‌آهنی بود جلفا، تبریز، که شوروی‌ها کشیده‌بودند. یک راه‌آهنی بود جلفا، تبریز، که ماشین دودی از تهران می‌رفت به شاه عبدالعظیم ، تعداد کل وسایط نقلیه، ۶۰۰ ؛ تعداد کل اتومبیل سواری، ۵۰۰ ؛ تعداد کامیون و غیره، ۱۰۰.
 
  
ارتش ایران، متأسفانه در آن موقع همانطور که گفتم عبارت بود از قزاق‌هایی که دست روس‌ها بودند، و قسمتی که دست انگلستان بود. خزانه مملکت هم آن قدر ناچیز و تهی بود که افراد اغلب شغل دیگری داشتند. هیزم فروش بودند، تخم‌مرغ فروش بودند، گاهی ماهی، یک دفعه می‌آمدند یک مشقی می‌کردند و مواجب اگر هم داده می‌شد، به آنها و حتی به سایر ادارات، آخر ماه بعضی اوقات آجر می‌دادند به عنوان حقوق.
+
کوشش‌های فراوانی علیه انقلاب مشروطه سازمان داده شد تا ضد انقلاب را بوجود بیاورند. این توطئه‌ها با کوشش محمدعلی شاه با پشتیبانی بخش بزرگی از علما به رهبری شیخ فضل‌الله نوری و با پشتیبانی ارتش روسیه آغاز شد. مجلس به توپ بسته شد و نمایندگان مجلس و مشروطه خواهان دستگیر و زندانی و اعدام شدند. این جنبش‌های ضد انقلاب ادامه داشت تا ۱۳۵۷ ضد انقلاب به رهبری سید روح‌الله موسوی خمینی با پشتیبانی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و سازمان‌های تروریستی اسلامی و کمونیستی با پشتیبانی شوروی و از همه مهمتر امت در ایران توانست قانون اساسی سکولار مشروطه و پارلمان را براندازد و نمایندگان ملت در پارلمان و هواداران سلطنت را دستگیر و اعدام کند. شریعت جایگزین قانون اساسی مشروطه شد، سیستم آموزش و پرورش اسلامی شد، حقوق اجتماعی و سیاسی زنان دوباره در چارچوب اسلامی تعریف شد. در کنار ارتش ایران که برای نگاهبانی از کشور بنیان شده بود؛ نیروهای نظامی دیگری چون سپاه پاسداران و بسیج ایجاد شدند تا دارایی خصوصی روضه خوانان و ملایان و منافع سیاسی آنان را حفاظت کنند. شیر و خورشید سرخ ایران نشان سه هزار ساله ایران از پرچم ایران برداشته شد و به جای آن نشان بیگانه بر پرچم سه رنگ ایران دوخته شد. پرچم جمهوری اسلامی تنها پرچمی است در گیتی که واژگان بیگانه یعنی واژگانی جدا از زبان مردم آن کشور در آن بکار برده شده است.  
نمی‌خواهم بیشتر از این وارد وضع اسفناک مملکت در آن زمان بشوم، ولی لازم است که چند مقایسه بکنیم، یکی ۱۳۰۴ که رضاشاه کبیر به سلطنت نشست، یکی ۱۳۲۰ که باز به علت ضعف مملکت و خوش باوری و موقعیت استراتژیک ایران و هجوم بدون خبر قوای روس و انگلیس به این مملکت و ترک کشور به طور اجبار از طرف پدرم، و دو مرتبه جریانی که از شهریور بیست شروع شد، برایتان تعریف بکنم.
 
شهریور بیست روز اولی که رفتم به مجلس شورای ملی برای ادای سوگند، سوگندی که می‌بایستی استقلال، تمامیت ارضی این مملکت را حفظ بکنم، درست مصادف بود، با اشغال پایتخت به وسیله قوای خارجی، وطن‌پرستی باطنی مردم ایران در آن روز خوب تجلی پیدا کرد.
 
پادشاهِ جوانِ خودشان را با اتومبیل تقریباً روی دوش خودشان بردند به مجلس و برگرداندند. این بزرگترین قوت قلبی بود که به من داده‌شد.
 
برای اینکه به سوگند خود وفادار بمانم، این سرگذشت‌ها در کتاب "مأموریت برای وطنم" توضیح داده‌شد که چطور سعی قوای اشغالی به خصوص در تضعیف سلطنت ایران، یعنی شخص من بود.
 
و چطور حتی آتاشه نظامی یک مملکت خارجی سعی می‌کرد، فرماندهی کل قوای ایران را از من بگیرد. باز در دوره اشغال مملکت سیاستمدارها بدون حس مسئولیت به هر فرم به زد و بند پرداختند. کما اینکه تا ۱۳۳۲ شمسی یک بودجه مملکتی تصویب نشد و تمام یک‌دوازدهم بود. و البته مطابق یک‌دوازدهم که کاری نمی‌شود انجام داد و طرحی را نمی‌شود به ثمر رساند.
 
  
حس مسئولیت به قدری کم بود که درست قبل از وقایع آذربایجان، چند ماهی یک عده‌ای به عنوان اقلیت ابستروکسیون کردند، یعنی اجازه تشکیل یک دولت قانونی را نمی‌دادند و همین نبودن دولت قانونی، بزرگترین مشوق این شد که در آذربایجان یک بساطی را راه بیندازند و یک عده‌ای خودمختاری خود را اعلام بکنند و چون هنوز زمان جنگ بود، قوای ایران که به سمت آذربایجان می‌رفت، در شریف‌آباد قزوین به وسیله قوای خارجی متوقف شد و استان آذربایجان عملاً از ایران جدا شد.
+
وضعیت ایران در زمان مظفرالدین‌شاه - بخش بزرگ مردم ایران کشاورز بودند. این کشاورزان در روی زمین‌هایی که به زمینداران بزرگ تعلق داشت کار می‌کردند. از دسترنج کار کشاورزان شاهزادگان قاجار و علما که زمینداران بزرگ ایران بودند زندگی با آسایشی را می گذراندند. با رخنه استعمار روسیه و انگلیس در ایران، بانک‌های روسی و انگلیسی در ایران گشایش یافتند. این دو بانک با دست و دل‌بازی وام به مظفرالدین شاه و شاهزادگان قاجار دادند. به سبب بدهی سرسام‌آوری که قاجاریان به این دو بانک شاهنشاهی و بانک استقراضی روسیه داشتند، این بانک‌ها به چپاول ایران پرداختند. محصول زمین‌های کشاورزی را زمینداران و یا مباشران آنها گردآوری می‌کردند و به برزگران رسید نمی‌دادند و این سبب می‌شد که دوباره و یا سه باره از این کشاورزان نگون‌بخت محصول جمع‌آوری کنند. دختران و زنان کشاورزان را در خارج از کشور و بخش‌های بزرگی از سرزمین ایران در مرزهای شمالی و خاوری و باختری را قاجاریان فروختند. دولت‌های روس و انگلیس نیز به سبب این وام‌ها به خانواده قاجار از دیدگاه سیاسی آنها را به خود وابسته ساختند و بر پایه منبع وام که از کدام بانک بود، دو گروه بوجود آمدند، روسوفیل (طرفدار روسیه) و انگلوفیل (طرفدار انگلستان). روسوفیل‌ها و انگلوفیل‌ها از سوی روسیه و انگلستان پشتیبانی می شدند و همواره حافظ منافع سیاسی و مالی روسیه و انگلستان در ایران بودند.
حالا در قلب و روح من چه می‌گذشت، مطمئناً همین احساسات در اکثریت مردم ایران بود. کما اینکه وقتی تصمیم گرفتم که یا زندگانی شرافتمندانه یا مرگ شرافتمندانه ولی به هر صورت باید جنبه شرافتمندانه داشته‌باشد و علیرغم همه مخاطرات و شاید نصایح یک عده‌ای، به فرماندهی قوای ایران به سمت آذربایجان رهسپار شدم و با غیرت ارتش شاهنشاهی ایران و مردم غیور آذربایجان آن بساط را در عرض کمتر از چهل و هشت ساعت به هم زدیم و یکپارچگی دو مرتبه در مملکت ایران برقرار شد.
 
  
بعد از آن باز سیاست‌بافی‌ها و سیاست‌بازی‌ها و ... بعضی دول خارجی عادت دارند که بعد از هر بیست و پنج سالی یک مقداری اسناد منتشر می‌کنند. اسنادی که اخیراً منتشر شد، رل خیلی‌ها را در آن جریان‌ها روشن کرد.
+
در سال ۱۲۷۸ خورشیدی مطفرالدین شاه درخواست ۲،۴۰۰،۰۰۰ پوند انگلیسی وام با بهره ۵٪ از بانک استقراضی روسیه کرد. با این وام مظفرالدین شاه برآن بود که هزینه سفر خود به نمایشگاه بین‌المللی در پاریس و معاینه‌های پزشکی و استراحت در جاهای ویژه برای آرامش درمانی در اروپا را بپردازد. میرزا علی اصغر اتابک نخست‌وزیر وقت شناخته شده به امین‌الدوله برآن شد که بازپرداخت وام و بهره آن، از راه بستن مالیات گمرکی بر کالاهای وارداتی انجام شود. در همان سال سه بلژیکی به استخدام گمرک ایران درآمدند. این سه به سرکردگی مسیو نوز از مزدوران روسیه بودند. ۲۱ آذر ماه ۱۲۸۰ علاءالدوله سید هاشم قندی بزرگترین بازرگان قند ایران و پسرش را در دیدگاه همگان به فلک بست و به پای آنها چوب زدند. علاءالدوله به این بسنده نکرد و انبار قند وی را مصادره کرد. مردم در برابر کار نابجای علاءالدوله سر به شورش برداشتند و بازار تهران بسته شد. در ۲۳ آذر بازرگانان، برخی از علما و انبوهی از مردم تهران به سرکردگی آیت‌الله عبدالله بهبهانی و آیت‌الله سید محمد طباطبایی در حضرت عبدالعظیم بست نشستند. بست‌نشینان درخواست‌های خود را نوشتند: برکناری عین‌الدوله نخست‌وزیر وقت و علاءالدوله حکمران تهران؛ بیرون کردن مسیو نوز و بنیاد کردن "عدالتخانه" در سراسر ایران. پس از ۲۵ روز بست‌نشینی مظفرالدین شاه سرانجام خواست‌های بست‌نشینان را پذیرفت و به آقایان دستخط داد که "عدالتخانه" بنیاد خواهد شد. ... سعدالدوله وزیر تجارت به پشتیبانی بازاریان برخاست و درخواست برکناری مسیو نوز را نمود و به همین سبب در روز ۱۸ دی ماه ۱۲۸۴ از وزارت برکنار شد و به یزد به تبعید فرستاده شد. در روز ۳۰ بهمن ۱۲۸۴ عین‌الدوله نخست‌وزیر دستور به دستگیری سید جمال واعظ اصفهانی از هواداران مشروطه داد و وی را به قم تبعید کرد تا از هر گونه خرده‌گیری و نکوهش جلوگیری کند.  
بازی نفت شروع شد، می‌بایستی که یک عنوان رضایت خاطر مردم ایران را برای قراردادی که راجع به نفت می‌خواستند ببندند به دست بیاورند. پس می‌بایستی که یک عده‌ای به عنوان مدافع حقوق ملت ایران در این امر پیشقدم بشوند.
 
نتیجه این کار چه شد؟ نتیجه این کار این شد که چاه‌های نفت ایران بسته شد. کسانی که در تمام مدت عمر سیاسی خودشان با حکومت نظامی مخالفت می‌کردند و حتی با انتشار اسکناس با پشتوانه مخالفت می‌کردند و در مدت زمامداری خودشان با حکومت نظامی حکومت کردند و مخالفین خودشان را با همان وسیله توقیف، حبس و تهدید می‌کردند و آخر سر با پیشنهاد فروش نفت ایران با پنجاه درصد تخفیف، عملاً شرایطی را در واقع پیشنهاد کردند که از قرارداد معروف گس‌گلشائیان از لحاظ مادی برای ایران بدتر بود.
 
و این کارها بالاخره منجر شد به وقایع ۲۵ مرداد و قبل از آن باز می‌بینیم که همان نقشه قدیمی آن آتاشه نظامی یک سفارت خارجی تکرار شده‌بود.
 
باز می‌خواستند که فرماندهی کل قوای ایران را از پادشاه ایران بگیرند، که حتی در میان همان دسته‌ای که می‌بایستی آن رل تمام کردن قضیه نفت را بازی بکنند، اختلاف افتاد و با این امر مخالفت کردند و بالاخره تمام اصول قانونی اساسی و با خیال خودشان با اداره قوای انتظامی و تانک‌هایی که در همه جا کار گذاشته بودند سرکار بود. وقتی که عرصه را بر خود تنگ دیدند عملاً با کمونیست‌ها ائتلاف کردند. یک عده از تشکیل دهندگان آن دار و دسته قبلاً نیز پس از وقایع آذربایجان به سلامتی پیشه‌وری مشروب خورده بودند.
 
وقتی که ملت ایران دید که حکومت یاغی وقت با ائتلاف با توده‌ای‌ها می‌خواهند اساس مملکت را به هم بزنند، قیام کردند و این قیام تصادفاً از طرف مردم عادی غیر مسلح شروع شد که پس از البته چند دقیقه‌ای قوای مسلح هم به آنها پیوستند و مرد و زن و بچه همه به سمت مرکز یاغی‌گری حمله کردند و آن کاخ پوشالی را از بین بردند. بیست و هشتم مرداد سال ۱۳۳۲ شمسی نقطه عطفی بود در تاریخ این مملکت.
 
مردم شاه خودشان را دو مرتبه طلب کردند و عاطفه خود و همبستگی خود را به او به طریقی نشان دادند که یکبار دیگر در خود مسئولیت اضافه‌ای حس کردم که اضافه بر اصول قانون اساسی و پادشاه مشروطه، پادشاهی هستم که مردم دو مرتبه او را برای تعیین سرنوشت و حفظ منافع مملکت طلبیدند.
 
  
از ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۱ شمسی سعی کردیم که امور مملکت را به طور عادی با پیشنهاد قوانین و انجام اصلاحات پیش ببریم. حتی قبل از این وقایع به طور داوطلبانه تقسیم املاک شخصی خود را بین رعایای آن موقع شروع کرده‌بودیم.
+
شامگاه پنجشنبه ۲۷ تیر ماه، نخست پنجاه تن از بازرگانان و طلبه‌ها به سفارت انگلیس در شهر رفته و آنجا بست نشستند. فردای آن روز گروهی از پیشه‌وران چادر دیگری در پهنه سفارتخانه افراشتند و از بازار دیگ‌های دسته‌دار بزرگی آورده و آشپزخانه درست کردند. بیش از پانصد چادر برپا شده بود همه اصناف از پینه‌دوز و گردوفروش و کاسه‌بندزن تا صنف‌های بزرگ مانند پارچه‌فروش و بلورفروش و سقط فروش و...، هر یک برای خود چادری بر پا کردند همه در آرامش و سامان در سفارت بست نشستند. بیش از صد هزار تومان بازرگانان برای اعتصاب و بستن بازار و مغازه‌ها جمع‌آوری کردند. بست‌نشینان درخواست‌های خود از دولت را به میانجی مستر گرانت‌دف شارژدافر انگلیس دادند: ۱- یاری به علمای کوچ کرده از تهران ۲- امان از اینکه هیچ کس دستگیر و شکنجه نشود ۳- امنیت کشور زیرا که امروز کسی دارای مال و جان خود نیست. ۴- بنیاد عدالت خانه که در آن همه طبقه‌های جامعه بازرگان و پیشه‌وران برای رسیدگی در آن شرکت داشته باشند. ۵- دستگیری و قصاص قاتل دو سید بزرگوار. ... تلگراف‌هایی از اسپهان و شیراز و دیگر شهرها به تهران فرستاده شد. سربازان و توپچیان نگاهبان در برابر سفارت انگلیس نیز به مردم و بست‌نشینان پیوستند. درخواست مشروطه و آزادی در ایران همه‌گیر شد. این بار درخواست‌های بست‌نشینان بدین سان بودند: ۱- بازگشت علما از قم ۲- برکناری شاهزاده اتابک (عین‌الدوله) ۳- بنیاد دارالشورا ۴- قصاص قاتلین شهدای وطن ۵- بازگرداندن رشدیه و دیگران
همان دولت کذایی که مأمور انجام امر نفت به آن طریق بود، مانع اصلاحات ارضی و حتی تقسیم ملک شخصی من شد. ولی بعد از ۱۳۳۲ به فکر از سر گرفتن اصلاحات ارضی افتادیم. به فکر از بین بردن فئودالیته افتادیم. به فکر صاحب ملک کردن زارعین افتادیم که در روی زمین کار می‌کردند و البته املاک شخصی خودم را به سرعت دو مرتبه شروع کردم به تقسیم بین زارعین، ولی برای دیگران لایحه‌ای بردیم به مجلس که به قول معروف موقعی که از مجلس بیرون آمد، شیری بود که نه یال داشت، نه دم و نه شکم. کار به این طریق پیشرفت نمی‌کرد و ما می‌دیدیم که دنیا از طرفی دیگر به سرعت به سمت پیشرفت، پیشرفت اجتماعی، پیشرفت اقتصادی، پیشرفت تکنولوژی می‌رفت و ایران در جا می‌زد. به این نتیجه رسیدیم که هیچ مملکت مستقلی در دنیا و در شرایط دنیای امروزه بدون دسترسی به حداقل ترقیات اجتماعی قابل دوام نیست. این است که بالاخره به این نتیجه رسیدیم که مملکت ما احتیاج به یک انقلاب عمیقی دارد که اجتماع عقب افتاده و فئودال ایران را زیر و رو بکند.
 
  
در ششم بهمن ۱۳۴۱ شمسی ۶ ماده اصلی انقلاب خود را به معرض آرای عمومی گذاشتم. به قول خارجی‌ها رفراندم، که شاید اصیل‌ترین طرز رأی‌گیری باشد و آنها که به خاطر دارند می‌دانند که در آن روز در حالی که زن‌ها هنوز حق رأی دادن نداشتند، ولی هر کسی که می‌توانست به پای صندوق‌ها رفت و شش ماده را تصویب کردند. در آن روز حتی کسانی که هیچ وقت در عمرشان رأی نداده‌بودند، به پای صندوق‌های رأی رفتند. انقلاب شاه و ملت در آن روز شروع شد. ۱۵ سال از آن روز گذشت، در عرض این پانزده سال، شش ماده انقلاب رسید به نوزده ماده انقلاب که هر کدام از این موارد انقلابی بعد به تصویب نمایندگان ملت رسید. یعنی اینها دیگر فقط مواد و اصول انقلابی نیست. حالا دیگر اصول قانونی و تصویب شده ملت است. این نوزده ماده اگر مطالعه بشود، در تمام شئون زندگی این ملت، بگذریم از این که حتی یکی از این مواد در سه‌هزار سال تاریخ اجتماعی ایران سابقه ندارد، بلکه خیلی از این مواد نوزده‌گانه در پیشرفته‌ترین ممالک دنیا نیز شاید نظیر نداشته‌باشد.
+
پیش از این رویدادها عین‌الدوله خواسته بود که محمدعلی میرزا را از ولیعهدی بردارد و از این زمان کینه ژرفی به دل محمدعلی میرزا از عین‌الدوله وجود داشت. محمدعلی میرزا که در تبریز زندگی می‌کرد علمای بزرگ شهر را حاجی میرزا حسن مجتهد، امام جمعه، میرزا صادق، حاجی میرزا محسن و ثقه‌الاسلام را به نزد خود خواند و با آنها گفتگو کرد و به تلگرافخانه فرستاد. آنان نخست تلگراف پشتیبانی از بست‌نشینان قم به شاه و سپس تلگرافی به قم برای بست‌نشینان فرستادند و چون می‌دانستند که پاسخ‌های رسیده از شاه نیست دوباره و سه بار تلگراف‌های بلندتری به تهران فرستادند تا اینکه محمدعلی میرزا ولیعهد نیز تلگرافی به پدرش مظفرالدین‌شاه فرستاد. شاه در روز ششم امرداد ۱۲۸۵ به تلگراف علما و ولیعهد پاسخ داد و عین‌الدوله را از نخست‌وزیری برداشت. از اینجا محمدعلی میرزا که به هدف خود یعنی برکناری عین‌الدوله رسیده بود دیگر خاموش شد و علمای تبریز را نیز خاموش کرد.  
 +
در روز ۶ امرداد ۱۲۸۵ مظفرالدین‌شاه عین‌الدوله را برکنار و نصرالله مشیرالدوله را به نخست‌وزیری برگزید. مشیرالدوله نیز عضدالملک رییس ایل مغول قاجار و حاجی نظام‌الدوله را برای رفتن به قم و بازگرداندن علما برگزید ولی به درخواست‌های دیگر بست‌نشینان توجهی نکرد. ناآرامی‌ها روز به روز گسترده‌تر می‌شد و شمار بست‌نشینان در سفارت انگلیس به بیش از چهارده هزار تن رسیده بود. دولت انگلیس به میانجیگری پرداخت و از دولت ایران خواستار پاسخ به درخواست‌های بست‌نشینان و پایان به ناآرامی‌ها شد. بازار و مغازه‌ها از زمان آغاز بست‌نشینی بسته بودند و کشور در اعتصاب همگانی فرورفت و دچار رکود اقتصادی بزرگی شد. تا سرانجام مظفرالدین‌شاه که در کاخ صاحبقرانیه در نیاوران زندگی می‌کرد از اوضاع آگاهی کامل یافته بود در روز یکشنبه سیزدهم امرداد ماه ۱۲۸۵ فرمان مشروطیت را بیرون داد. در این روز بست‌نشینان سفارت انگلیس را آذین بسته و پرچم‌های شیر و خورشید را در همه جا آویختند و زنان نیز در این جشن شرکت داشتند. فرمان مشروطه چاپ شد و به دیوارها چسبانیده شد. مشروطه‌خواهان نوشتار فرمان را نپسندیدند و با خواست‌های خود سازگار ندیدند و چاپ شده‌ها را از دیوار کندند زیرا که در آن نامی از ملت برده نشده بود. مشروطه‌خواهان به در خانه مشیرالدوله در قلهک رفتند و سرانجام شاه فرمان را تغییر داد و فرمانی  بیرون داد که: در تکمیل دستخط سابق خودمان مورخه ۱۴ جمادی‌الثانیه ۱۳۲۴ که امروز فرمان صریحا در تاسیس مجلس منتخبین ملت فرموده بودیم مجددا برای آنکه عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کامله همیون ما واقف باشند امر و مقرر می‌داریم که فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را موافق تصویب و امضای منتخبین به طوری که شایسته ملت و مملکت و قوانین شرع مقدس باشد مرتب نمایند که به شرف عرض و امضای همایونی ما موشح و مطابق نظام‌ناممه مزبور این مقصود مقدس صورت و انجام پذیرد.
  
از لحاظ عدالت اجتماعی زارع یا رعیت سابق که مالک شده‌است، وقتی که از او سؤال می‌کنیم می‌گوید که مثل این است که من دو مرتبه به دنیا آمده‌باشم، این وضع برای من عمر جدیدی است، برای اینکه آن موقع بَرده بودم و ارباب هر کاری که می‌خواست می‌کرد، امروز فرد مستقل و سرافرازی هستم.
+
روز ۲۶ امرداد ۱۲۸۵ در ساختمان "مدرسه نظام" نشست با شکوهی برگزار شد. نزدیک به دو هزار تن از مشروطه‌خواهان و علما و وزیران و درباریان در آنجا گردآمدند. عضدالملک از سوی دولت پذیرایی می‌کرد. این نشست برای گشایش مجلس موقت برای نوشتن نظامنامه (آیین‌نامه) انتخابات بود. گام دیگر برای برقراری مشروطه بنیاد "دارالشورا" بود. نخست مشیرالدوله سخنانی ایراد کرد سپس حاجی میرزا نصرالله ملک‌المتکلمین نیز به نام مردم سخن گفت و سپاسگزاری نمود. صنیع‌الملک، مخبرالسلطنه، محتشم‌الدوله و دو پسر مشیرالدوله و مشیرالدوله به سرپرستی عضدالملک رییس ایل قاجار بکار آغاز کردند و نظامنامه انتخابات را نوشته و روز ۱۷ شهریور ۱۲۸۵ برابر با ۱۹ رجب ۱۳۲۴ به امضای مظفرالدین‌شاه رساندند.
از ظلم و زورگویی که مالکین متأسفانه در آن موقع می‌کردند نسبت به رعایای خودشان می‌گذرم. ولی نتیجه همین اصلاحات ارضی اضافه بر شخصیت و اهمیتی که به فرد زارع می‌دهد، از لحاظ محصولات تولیدی و طبیعی است که "کسی که برای خودش کار می‌کند، بیشتر زحمت می‌کشد" البته دولت باید آمار و اطلاعات لازم را در این زمینه منتشر کند و پیشرفت ما را در ۱۵ سال اخیر به دنبال اصلاحات ارضی نشان بدهد.
+
یک ماده دیگر انقلاب ما که مختص کارگران بود، شرکت کارگران در سود سهام کارخانجات تا بیست درصد، موفقیت‌آمیز بوده‌است. به خصوص حالا که سود تا حدودی متناسب با کارآیی است. در خیلی از کارگاه‌ها همین بیست درصد سود سهام مساوی است با سه، چهار تا پنج ماه حقوق ماهیانه کارگران.
+
خیزش تبریز - یک سال و نیم کوشش مردم به یاری آیت الله بهبهانی و طباطبایی به برقراری مشروطه در تهران انجامید. پس از تهران، مهمترین شهر در ایران در آن زمان تبریز بود زیرا که جای فرمانروایی ولیعهد بود و قصرهای باشکوه سلطنتی در این شهر قرار داشت. در زمان ناصرالدینشاه و دیگر شاهان قاجار از یک سو ناصرالدین‌شاه حکومت می‌کرد و از سوی دیگر ملایان به نام شریعت. .... ملایان و ناصرالدین‌شاه مخالفین خود را می‌کشتند و می‌گفتند "اینها بابی بودند". دیگر اینکه محمدعلی میرزا و دیگر بازرگانان همواره با احتکار گندم و جو نان را کمیاب و گران می‌کردند و سبب چندین بار آشوب در تبریز شد.  محمدعلی شاه با آنکه خود را پادشاه آینده می‌دانست به جنبش و خواست‌های مردم ارج نمی‌گذاشت و گرایش بسیاری به روسیه نشان می‌داد. جوان روسی به نام شاپشال آموزنده زبان روسی به محمدعلی میرزا بود و همه کارهای وی را در دست داشت. افزون بر این محمدعلی میرزا جاسوس در میان مردم پراکنده کرده بود که هر که حرفی مخالف وی زد به آگاهی وی برسانند. مردم از ترس این جاسوسان که به آنها راپورتچی می‌گفتند در خانه هایشان از گفتگو خودداری می‌کردند.
یک ماده دیگر انقلاب نیز هست که به کارگرهای ایرانی اجازه می‌دهد که تا ۴۹ درصد در سهام کارخانجات شرکت داشته باشند، یعنی کارگر یک فرد استثمارشده کارفرما نیست.
 
کارگر جزو خانواده آن کارگاه است و با رئیس آن کارخانه یا صاحب سهام در واقع شریک است.
 
پیشرفت امور کارگری در ایران طوری خیره‌کننده و چشم‌گیر است، که امروز زبانزد داخل و خارج کشور است. سایر ۱۹ ماده انقلاب نیز همانطور که گفتم به تصویب ملت ایران رسیده‌است.
 
رمز انقلاب و هماهنگی شاه و مردم را باید در تاریخ کهن ایران و شاهنشاهی ایران و علاقه مردم به شاهنشاهی خودشان جستجو کرد.
 
زیاد راجع به این دوره ۱۵ ساله صحبت نخواهم کرد و الا طولانی است و مقداریش در کتاب "انقلاب سفید" نوشته شده و مقدار دیگریش در کتاب "به سوی تمدن بزرگ" ذکر شده‌است. من سلطنت خودم را بر اصول مشروطیت ایران و قانون اساسی ایران و سنن ملی ایران وقتی که حساب می‌کنم، می‌بینم که چند دوره مختلف داشت، دوره زمان جنگ، دوره تحمل شدیدترین ناملایمات و مداخلات خارجی و حس اینکه سیاست خارجی به خصوص خودش را متمرکز به این کرده‌بود که پادشاه ایران را تضعیف بکند.
 
  
چون دیگران را می‌شود آورد و برد و یا با تحریک یا به هر وسیله دیگری، ولی اگر پادشاه، پادشاه مستقلی باشد، می‌تواند برای آنها اسباب زحمت باشد. کما اینکه این پادشاه مستقل شما بالاخره نفت ایران را حقیقتاً ملی کرد. کسانی که این کار را دنبال کرده‌اند، می‌دانند که حاکمیت تام و تمام مملکت و ملت ایران بر این ثروت طبیعی خودشان حالا چگونه است.
+
در تهران فرمان مشروطه داده شد و مجلس موقت شورای ملی برپا شد و آغاز به نوشتن "نظامنامه انتخابات" کردند ولی در تبریز و دیگر شهرها نشانی از مشروطیت دیده نمی‌شد. در آخرین روزهای شهریور نامه‌هایی رسید که دربار هم‌چنان دشمنی می‌کنند و شاه از دستینه نمودن (امضا کردن) به نظامنامه انتخابات خودداری می‌نمایند. دوباره در تبریز بازارها بسته شدند و شهر تکان خورد. بازرگانان پیشنهاد کردند که صندوقی به نام "صندوق مصارف انجمن عدالت و مشروطه‌خواهان" پدیدآورند و مُهر و رسیدهای چاپی نیز آماده نمودند. ده روز تبریز در اعتصاب بود و مردم سنی و شیعه، ارمنیان و همه کینه‌ها و دشمنی‌هایی که میانشان بود به کناری نهادند و متحد شدند. و کینه‌های شیخی و متشرع و کریمخانی از میان برداشته شد. توانگران، از بازرگانان و دیگران در پول دادن به صندوق مشروطه‌خواهان از یکدیگر پیشی می‌جستند. مردم از کنسول انگلیس پروانه یافتند در کنسولگری انگلیس در تبریز بست بنشینند. ده روز مانند تهران، در کنسولگری مردم شام و ناهار می‌پختند ولی شبها بیشتر مشروطه‌خواهان به خانه‌هایشان می‌رفتند ولی سران و پیشروان جنبش در کنسولگری می‌ماندند. تا اینکه دولت خواه ناخواه گردن گذاشت و روز پنجشنبه چهاردهم مهر ۱۲۸۵ تلگرافی از مظفرالدین‌شاه به محمدعلی میرزا فرستاده شد. بدینسان تبریز آزاد شد و مشروطه در همه جا آشکار شد. از تهران نظامنامه انتخابات و دستور برگزیدند نمایندگان را به همه شهرها فرستادند. بیست تن از سران جنبش در آذربایجان برگزیده شدند که در انجمن را بنیاد کنند. پیشه‌وران مانند چیت‌فروشان، زین‌دوزان، میوه‌فروشان، توتونچیان، قندفروشان و دیگران نماینده‌ای برای خود برگزیدند. علی مسیو و دیگر مشروطه‌خواهان دسته مجاهدین را در تبریز پدیدآوردند و "دستور نامه" نوشتند و آن را به زبان پارسی برگرداندند و به دست مجاهدان دادند تا با مشروطه و پدافند از آن آشنا شوند.  
ما فقط به خریدار نفت می‌فروشیم. تمام کارهای دیگر آن با ما است و نفت را به چه قیمتی می‌فروشیم؟ اگر یادتان باشد در ۱۹۵۹ میلادی چون این کار در اختیار شرکت‌های نفتی بود، نفت ۲ دلار و چهارده سنت، هر بشکه ایران و سایر ممالک خلیج فارس را یک مرتبه کمپانی‌ها تصمیم می‌گیرند که بیاورند به ۷۹/۱ دلار تازه از آن سهم خودشان را بر می‌داشتند. که در حدود نصف این نصیب ایران می‌شد.
 
امروز نفت ایران به دوازده دلار و هفتاد سنت فروخته می‌شود. مقایسه را خودتان بکنید، البته به یاد خیلی چیزها می‌افتم، به یاد اینکه اولین قدمی که برداشتیم قراردادی بود که با یک شرکت ایتالیایی بستیم که هفتاد و پنج درصد به ایران برسد، و بیست و پنج درصد به آنها. از همین افراد خودی به ما اخطار کردند که با سلاطین نفت در نیفتید. این کار خطرناک است، بعد از چند سال اتفاقاً دیدیم که سعی کردند یک بساط خیمه‌شب‌بازی در ایران درست بکنند، ولی موفق نشدند. ملتِ بیدارشدۀ ایران، با قدرت ارتباط مستقیم بین شاه و ملت به هر اشکالی فائق آمد و ما به آن موفقیت‌ها نائل شدیم. شاید بد نیست که درآمدهای نفتی را هم ذکر بکنیم:
 
در دوهزار و چهارصد و هشتاد شاهنشاهی، صادرات نفت، صفر. ممیز، سه‌میلیارد ریال ؛ روز انقلاب شصت، ممیز هشت‌میلیارد ریال ؛ امروز، هزار و ششصد و پنجاه و سه‌میلیارد ریال.
 
نتیجه‌گیری که می‌خواهم بکنم این است که دوران‌های مختلفی را که دیده‌ام برایتان شرح دادم. آن دوران اسفبار زمان جنگ، آن رفتار غیر مسئول کسانی که به عنوان وکیل ملت در مجلس می‌نشستند و البته تعداد باسواد و بی‌سواد کشور فکر می‌کنم که در اوایل زمامداری من، تعداد باسوادهای کشور در حدود ده درصد بود ؛ زمانی که ما انقلاب را شروع کردیم، از بیست درصد یک قدری تجاوز می‌کرد ؛ امروز، تعداد باسوادهای مملکت از پنجاه درصد بیشتر است ؛ در هزار و سیصد شمسی تعداد محصل، پنجاه و پنج هزار ؛ در روز انقلاب تعداد محصل، دومیلیون و هفتاد و یک هزار ؛ امروز، هشت‌میلیون و نهصد و پانزده‌هزار.
 
تعداد دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی در هزار و سیصد، صفر ؛ در روز انقلاب بیست و دو امروز صد و سیزده.
 
تعداد دانشجویان در هزار و سیصد، صفر ؛ در روز انقلاب، بیست و دوهزار و ششصد ؛ امروز، صد و پنجاه و نه هزار و سه. تعداد فارغ‌التحصیلان عالی در هزار و سیصد، صفر ؛ در روز انقلاب، سه‌هزار و دویست ؛ امروز، سی و هفت هزار و پانصد.
 
تعداد پزشک و پرستار را هم به شما در قبل از سلطنت پهلوی گفته‌بودم. ولی باز تکرار می‌کنم، تعداد پزشک در روز انقلاب، سه هزار و چهارصد و هفتاد ؛ امروز پانزده هزار و سیصد و نود و سه ؛ تعداد پرستار در هزار و سیصد، چهار نفر بود ؛ در روز انقلاب، دوهزار و صد و بیست و پنج ؛ امروز، شش هزار و سیصد.
 
  
به خاطر تمام پیشرفت‌های محیرالعقولی که در این پانزده سال به دست آورده‌ایم که دنیا به کرات ما را به عنوان اینکه، هیچ مملکتی در عرض پانزده سال، اینقدر ترقی نکرده‌است، شناخته به این مرحله تفکر رسیده‌ام، یعنی در واقع دو سال پیش به این فکر افتادم که مملکتی که زارعش آزاد است، کارگرش صاحب سهم است، تعداد باسوادش به این حد رسیده‌است، تعداد دانشگاهش به این حد رسیده‌است، و در تمام شئون زندگی این طور پیشرفت کرده، مملکتی که یک طبقه متوسط مرفه پیدا کرده، که شاید تعطیلات آخر هفته فقط از شهر تهران بیش از یک‌ میلیون نفر برای تفریح و گردش از شهر خارج می‌شوند، با وسیله شخصی خودشان.
+
روز یکشنبه ۱۴ مهر ۱۲۸۵ در آیین باشکوهی، وزیران، درباریان، سفیران و کنسول‌ها و بسیاری از اعیان با لباس‌های رسمی در کاخ گلستان گردآمدند و گشایش مجلس شورای ملی را جشن گرفتند. مجلس شورای ملی با سخنرانی مظفرالدین شاه در گشایش مجلس شورای ملی گشایش یافت و سپس موزیک نواخته شد و در همان هنگام یک صد و ده توپ شلیک شد.  روز پسین دوشنبه ۱۵ مهر نمایندگان به جایگاه مجلس چندگاهه (موقت) گردآمدند و صنیع‌الدوله رییس و وثوق‌الدوله نایب رییس نخست و حاج حسین آقا امین‌الضرب نایب رییس دوم را برگزیدند. ...مظفرالدین شاه در روز چهارشنبه ۱۸ دی ماه ۱۲۸۵ ساعت شش شامگاه درگذشت و پسرش محمدعلی میرزا در ۲۸ دی ۱۲۸۵ تاجگذاری کرد. وزیران و اعیان و علما و سفیران و کنسول‌ها در آیین تاجگذاری بودند ولی نمایندگان مجلس فراخوانده نشدند. مشیرالدوله نخست‌وزیر به آیین باستان تاج را بر سر محمدعلی شاه نهاد و در همان هنگام موزیک و شلیک توپ آغاز گردید و سه روز تهران و دیگر شهرها چراغانی شد. از آنجا که مجلس شورای ملی قرارداد گرفتن وام از بانک استقراضی روسیه را رد کرده بود، همگی درباریان دست به دست داده به خشم و بدخواهی محمدعلی شاه علیه مشروطه و مجلس افزودند. محمدعلی شاه که برآن بود که مجلس و مشروطه را براندازد. حکمرانان از یک سو آغاز به دشمنی با مشروطه کردند و در شهرهای ایران هر که را انجمن برای برگزیدن نماینده مجلس برپا می کرد، دستگیر می کردند و به وی آزار بدنی می رساندند. مانند شیخ محمد در تنکابن، و از سوی دیگر به نام اینکه ما مسلمانیم و مشروطه با مسلمانی نمی‌سازد واژه مشروعه را بکار بردند.
در اینجا ما باید روزبه‌روز وسایلی فراهم بکنیم که مردم در زندگی خودشان و در سرنوشت خودشان شرکت بیشتری بکنند. به این مطالب البته در کتاب "به سوی تمدن بزرگ" اشاره کرده‌ام.
 
ولی حالا باید تصریح بکنم که مورد مهمی که ما لازم می‌بینیم که مردم بیشتر در آن شرکت بکنند، موضوع اظهار رأی است، انجمن ده، خانه‌های انصاف شوراهای داوری انجمن‌های استان، و شهرستان و بالاخره مجلس شورای ملی و سنا.
 
چیزی که به طور قطع به شما می‌توانم بگویم، این است که انتخابات باید صد درصد آزاد باشد. یعنی هر کس رأی خودش را بدهد و آن رأی خوانده بشود.
 
آنهایی که میل دارند، مملکت به سوی تمدن بزرگ پیشرفت بکند، می‌دانند چکار بکنند و چه شکل رأی بدهند.
 
اگر عده‌ای هم باشند که به این موضوع علاقه‌ای نداشته‌باشند، باز هم رأی آنها آزاد هست و خوانده خواهدشد. ولی آن وقت، همه خواهنددید که تعداد طرفدارهای بردن ایران به سوی تمدن بزرگ، چقدر هستند و دیگران چقدر؟ از طرف دیگر در قوانین دادگستری اصلاحاتی کرده‌ایم. باز هم می‌کنیم و بیش از پیش به مردم حق دفاع از خود را خواهیم داد. در این یکی دو سال اخیر، اقدامات زیادی در این قسمت شده‌است.
 
  
در آزادی‌های سیاسی به اندازه ممالک دموکراتیک اروپایی، آزادی خواهیم داشت و میل ممالک دموکراتیک، حدود آزادی هم تعیین خواهدشد.
+
۱۳ بهمن ۱۲۸۵ نخست‌وزیر نصرالله خان مشیرالدوله نامه‌ای به مجلس شورای ملی نوشت و در این نامه وزیران کابینه خود را شناساند. مشیرالدوله در نامه خود یادآور شد که این وزیران تنها در برابر محمدعلی شاه جوابگو خواهند بود. نمایندگان حدود مسئولیت وزیران را پرسیدند و خواستار برکناری مسیو نوز عامل روسیه و وزیر گمرکات ایران بود، هم‌چنین اداره پستخانه و تلگرافخانه و صندوق مالیه همه در چنگ او بود. مسیو پریم نیز رییس گمرک آذربایجان بود. مسیو نوز و پریم از آنجا که درآمدهای کشور در دستشان بود به مجلس ارج نمی‌گذاشتند. مردم آذربایجان از آنچه که در مجلس شورای ملی می‌گذشت آگاهی یافتند، از بدرفتاری حکمرانان با مردم، بی‌پروایی محمدعلی شاه در برابر مجلس شورای ملی و سوگند نخوردن در برابر آن، پافشاری برای نگهداری بلژیکیان در کنترل درآمد کشور، نپذیرفتن پاسخگو بودن وزیران در برابر مجلس و دیگر بی‌آذرمی‌های وزیران و درباریان. تبریزان دریافتند که محمدعلی شاه دشمن مشروطه در پی براندازی مشروطه و مجلس است. بر پایه قانون اساسی مشروطه، محمدعلی شاه می‌بایستی که در برابر مجلس شورای ملی، سوگند پادشاهی را بخواند تا از دیدگاه قانونی شاه ایران بشود. وزیران کابینه نیز می‌بایستی که از سوی مجلس شورای ملی مورد تصویب قرارگیرند تا جایگاه آنان قانونی شود. از آنجا که محمدعلی شاه این آیین را زیر پا گذاشت و انجام نداد، بازاریان تبریز روز چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۲۸۵ به اعتراض به دشمنی‌های محمدعلی شاه با مشروطه بازار را بستند و تلگرافی در روز پنج شنبه ۱۷ بهمن ماه ۱۲۸۵ دربرگیرنده درخواست‌های هفتگانه تبریزیان را به محمدعلی شاه فرستادند. آدینه نمایندگان تبریز به تهران وارد شدند. این هفت تن در خانه مشیرالدوله با بودن صنیع‌الدوله، سعدالدوله، حاجی معین و مرتضوی و امین‌الضرب و حاجی محمد اسماعیل درباره درخواست‌های هفتگانه تبریز گفتگو کردند. سعدالدوله از سوی تبریزیان سخن می‌گفت. مشیرالدوله گفت: "دولت می‌خواهد هزار وزیر داشته باشد شما با وزرایی که دولت به شما معرفی می‌کند طرف هستید، شما چکار دارید که دولت فلان قدر وزیر دارد؟" سعدالدوله در پاسخ گفت: "در دولت مشروطه باید وزرا مسول باشند و غیر از وزرای معین هیچ وزیری خواه افتخاری یا رسمی نباید باشد. مگر ما دولت مشروطه نیستیم؟ مگر دولت بما مشروطه نداده؟" مشیرالدوله گفت: "خیر ما دولت مشروطه نیستیم و دولت بشما مشروطه نداده. مجلسی که دارید جهت وضع قوانین است."
یعنی آزادی اجتماعات که خواهیم داشت باید اجتماعات ما مسالمت‌آمیز باشد، کسی حامل اسلحه نباشد، اجتماع سد معبر نکنند و به هر صورت با اجازه قبلی باشد. آزادی گفتار، آزادی قلم نیز، مطابق قانون مطبوعات خواهدبود که آن هم ممکن است از هر جا اقتباس بشود.
 
بیان و قلم آزاد خواهدبود. منتها دروغ و افترا یا مدعی خصوصی خواهدداشت، یا دادستان کل وظایفی دارد.
 
شاهنشاهی ایران، سلطنت ایران و سرنوشت ایران را نمی‌شودملعبه چند نفری کرد. امروز جمعیت مملکت سی و چهارمیلیون و هفتصدهزار و شاید بیشتر باشد. میهن‌پرستان و کسانی که مملکت را می‌خواهند در اوج ترقی ببینند، اظهار نظر خواهندکرد.
 
به دیگران هم اجازه اظهار نظر خواهیم داد.
 
البته حالا حکومت دموکراسی، حکومت رأی مردم است و ماورای مردم را می‌پذیریم. منتها بر همه است که مردم را روشن بکنند، به مردم توضیح بدهند که مصالح مملکت چیست؟ در این راه حاکم همیشه قانون خواهدبود.
 
تحریک‌کردن، کلفتی و خارج شدن از قانون را هیچ مملکتی، به خصوص دموکراتیک‌ترین ممالک نمی‌توانند اجازه بدهند.
 
  
این فصلی که الان ما شروع کرده‌ایم که حداکثر آزادی در حدود قانون است، امیدوارم که به نتایج خوب خود برسد و مملکت ایران هم به سوی ترقی و تعالی و تمدن بزرگ پیش برود و هم به سوی آزادی و دموکراسی حقیقی، دموکراسی مسئول، دموکراسی که برای یک ملت باعث سرافرازی باشد. البته این راه، راه آسانی نیست.
+
روز دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۲۸۵ از بامداد مجلس برپا گردید. مخبرالسطنه آمد و این بار چنین گفت: "دیروز مامور به گفتن بودم امروز مامور به شنیدن هستم. ولی من باب خیرخواهی عرض می‌کنم که مشروطه بودن دولت ایران صلاح نیست. جهت اینکه در دولت مشروطه آزادی همه چیز هست در این صورت آزادی ادیان هم لابد باید بشود. آنهایی که در میان ما عددشان کم نیست، ما آن‌ها را نمی‌شناسیم آنوقت دستاویز می‌کنند که ما را آزادی باید و در هیچ مواقع مانع نباید شد و شرر این بر اسلام است." آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی که از نمایندگان مجلس دوره نخست قانونگذاری بودند نیز تایید کردند که سخنان مخبرالسلطنه درست نیست که قانون اساسی علیه اسلام است. مشروطه‌خواهان از آغاز می‌دانستند که زمانی خواهد آمد که آنها را بهایی یا ضد اسلام بخوانند به همین روی از دو روحانی فقیه خوش‌نام آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی درخواست کردند که از آنها مشاوره بگیرند و گام به گام در رعایت قوانین اسلام از ایشان همفکری خواستند. در گزارش کمیسیون مالی مجلس شورای ملی در بودجه کشور ۱۷ آبان ۱۲۸۶ برای نخستین بار درآمد کشور و هزینه‌های دولت یک سان گردانیده شده بود، که با کاهش ریخت و پاش‌های شاهزادگان قاجار و کوتاه کردن دست مستوفیان از مالیات و چند قلم دیگر، هزینه‌های سالانه هشت کرور پایین آمد. کم کردن بودجه دربار به محمدعلی شاه گران آمد و خطابه‌ای به مجلس فرستاد. ولی به این کار ایرادی نگرفت. در روز ۱۹ آبان محمدعلی شاه به مجلس وارد شد و سخنرانی کرد و با... امروز را می‌توان اول روز سعادت این مملکت بدانیم و در حقیقت امروز مشروطیت را بورود خودمان در مجلس شورای ملی تکمیل نمودیم. به سخنرانی خود پایان داد. محمدعلی شاه که پس از تاجگذاری به مجلس نیامده بود و این نخستین بار بود که به مجلس می‌آمد، از ناآرامی‌ها در کشور برای برقراری مشروطه بیمناک بود، برای حفظ ظاهر و فریب مردم سوگند به نگهبانی مشروطه خورد.
جمعیت مملکت تا ده سال دیگر نزدیک ۵۰ ‌میلیون خواهدشد. تا بیست سال شاید به ۶۰ تا  ۶۵ میلیون نفر رسد. تا آن موقع که نقشه‌هایی که طرح شده‌است و به آن در کتاب "به سوی تمدن بزرگ" اشاره رفته و مورد قبول تشکیلات رستاخیز ملت ایران است، به ثمر برسد.
 
  
درآمد سرانه ایرانی به سیصدهزار ریال خواهدرسید. یعنی جامعه مصرفی، یعنی در یک مملکتی که پولی خرج می‌شود، به رقم‌های نجومی می‌رسد، البته چه در این پانزده سال و چه در آینده در یک جامعه‌ای که این طور پیشرفت سریع می‌کند و وجوه زیادی خرج می‌شود، متأسفانه ریخت و پاش هم دارد. اگر ریخت و پاش‌ها مسئولیتی داشته باشند، با آنها مطابق قانون باید رفتار کرد، و الا اگر جامعه مصرفی و ریخت و پاش‌ها بر اساس ضعف اخلاق و تربیت باشد، در تنزیه اخلاق باید کوشش کرد. باید یکی از مبانی این کوشش بر اصل رعایت تعالیم عالیه اسلام باشد. من از بدو طفولیتم با امور دین و اسلام سر و کار داشتم، یعنی مسلمان معتقدی هستم و به عنوان رئیس مملکت می‌گویم که هر جامعه‌ای احتیاج به معنویات دارد و بالاتر از همه به دین دارد، برای اینکه آن است که قوام می‌بخشد، پس من که سوگند یاد کردم که قانون اساسی را حفظ بکنم، حدود و ثغور مملکت را حفظ بکنم، مذهب شیعه اثنی‌عشری را حفظ کنم، وظایفی دارم که این وظایف از طرفی دیگر با شما مردم هم هست. با تمام کسانی که باید این معنویات و این اخلاق را ترویج بکنند. جامعه ۵۰ میلیونی که در آن موقع شاید دیگر بی‌سواد هم در آن باقی نباشد، طرز اداره کردنش با امروز فرق خواهدداشت.
+
در روز یکشنبه ۲۳ آذر ۱۲۸۶ گروهی از اوباشان محله سنگلج تهران (پارک شهر) به سرکردگی مقتدر نظام و گروهی دیگر از لات‌ها و ولگردان چاله میدان به سردستگی صنیع حضرت به سوی مسجد سپسالار روانه شدند. ناگهان آغاز به دشنام دادن به مجلس شورای ملی و مشروطه کردند. درهای بزرگ مجلس را بستند و اوباشان چند گلوله به در مجلس شلیک کردند و سپس مجلس را سنگباران کردند. در این میان تنی چند از مشروطه‌خواهان با تفنگ از مناره‌های مسجد بالا رفتند و چند تیر هوایی شلیک کردند. آشوبگران عربده‌کشان و دشنام‌گویان رو به میدان توپخانه نهادند جایی که پیشتر به دستور محمد علی شاه استرداران و شترداران و زنبورکچیان و فراشان و توپچیان و غلامان و سربازان فوج امیربهادر و دیگر بدخواهان مشروطه در آنجا گردآمده بودند و آشپزخانه بزرگی برپا کرده و چادرهایشان را افراشته بودند و پیاپی به مشروطه دشنام می‌دادند و نفرین می‌کردند و عربده می‌کشیدند: "ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمی‌خواهیم." از سوی دیگر امیربهادر و سعدالدوله مست از پیروزی خود در دربار این سو و آن سو می‌شتافتند. لیاخوف و قزاقان که قرار بود برای پدافند ساوجبلاغ در برابر ارتش عثمانی به آن دیار روانه شوند را محمدعلی شاه برای چنین روزی در تهران نگاه‌داشت و نیروی قزاق در میدان توپخانه جای گرفتند. سه شنبه ۲۵ آذر ماه بر انبوه مردم در بهارستان و پیرامون آن افزوده شد و شمار تفنگ‌ها نیز به دو هزار و هفتصد قبضه رسید. نمایندگان مجلس نامه‌ای به همه سفارت‌خانه‌ها برای "یاری معنوی" فرستادند.  از سوی دیگر دسته بزرگی از ورامین به اوباشان در میدان توپخانه پیوستند. روزنامه صوراسرافیل می‌نویسد که یکی از سردستگان اوباشان عربده می‌کشید و می‌گفت:" مجلس را خراب می‌کنیم و قالی‌های آنجا را می‌دهیم پالان الاغ‌های ورامین کنند. " یکی از جوانان مشروطه‌خواه یه نام میرزا عنایت زنجانی را که به چادر اوباشان رفته بود و به یاوه‌های سیدمحمد یزدی گوش می‌داد را تکه تکه کردند و جسدش را به درختی آویزان کردند. از پس از نیم‌روز سه‌شنبه سیل تلگراف‌ها از شهرها در پشتیبانی مشروطه و مشروطه‌خواهان به تهران جاری شد. دسته‌های تفنگچی از عبدالعظیم، شمیران، شهریار و دیگر شهرهای پیرامون روانه تهران شدند. از سوی دیگر در آغاز آشوب، انجمن تبریز کار بسیار بخردانه‌ای با راهنمایی سران مجاهد ستارخان و باقر خان و دیگران انجام داد و آن فرستادن تلگراف به تهران و مجلس شورا و خود محمد علی شاه بود، دایر بر اینکه محمدعلی شاه سوگند خود به مشروطه را شکسته است و بایستی از پادشاهی برکنار شود. سران آزادی در تبریز خود در تلگراف‌خانه نشستند و به همه شهرهای رشت، قزوین ، اسپهان، یزد، شیراز، مشهد، خوی، ارومیه و ... تلگراف کردند و خواستار همداستانی مردم در این باره شدند. در پاسخ تلگراف‌های بیزاری مردم از شاهی محمدعلی شاه سرازیر شد. ...عضدالملک رییس ایل قاجار (اصلیت قاجاریان از مغولستان است و ایرانی نیستند) و شعاع‌السلطنه برادر شاه ترسیدند که پادشاهی از دست قاجاریان بیرون رود. سرانجام به دست و پای محمدعلی شاه افتادند و فرجام دشمنی‌های وی را با مجلس برای وی روشن کردند و شاه را به دلجویی از مجلس واداشتند. روز دوشنبه ۲۳ دی ماه ۱۲۸۶ در نشستی در دربار با بودن دو آیت‌الله بهبهانی و طباطبایی، احتشام‌السلطنه رییس مجلس شورای ملی و ۹ تن دیگر از نمایندگان، محمدعلی شاه در کنار آنان بر روی زمین نشست و با فروتنی به دلجویی از آنها و روزنامه‌نویسان و آزادی‌خواهان پرداخت و برای بار سوم به قران سوگند وفاداری به ملت و مجلس خورد. محمدعلی شاه نیز دستور به دستگیری اوباشان و ملایان آشوب برپاکننده داد و بسیاری از آنان بازداشت شدند و در عدلیه دادگاهی شدند و به سزای خود رسیدند و پادافره (مجازات) داده‌شدند.  
  
به همین جهت است که باز اشاره می‌کنم، به طریق اداره کردن یک دموکراسی مسئول و شرکت هر چه بیشتر مردم، و مالا رأی مردم، در همه امور این پیام که تقارن پیدا کرده‌است با جشن مشروطیت اهمیت بیشتری می‌دهد به آنچه مطرح کردم، هر روز که می‌گذرد ما بیشتر باید خود را مجهز و مهیای این نوع حکومت، یعنی حکومت دموکراتیک بکنیم. حکومت دموکراتیکی‌ که همانطوری که گفتم، مسئول باشد به نفع مملکت باشد، به نفع جامعه باشد، و نه مثل بعضی مثال‌هایی که می‌بینیم مللی خود تیشه به ریشه خود می‌زنند و خود را به فلاکت و نابودی می‌کشانند. ... '''[[بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در هفتاد و سومین سالروز انقلاب مشروطه ۱۴ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی|بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در هفتاد و سومین سالروز انقلاب مشروطه ۱۴ امرداد ماه ۲۵۳۷ شاهنشاهی دستاورد جنبش آزادی خواهی پدربزرگانمان را بخوانیم و میان هم میهنان خود پخش کنیم]]  
+
در این میان دو کاپیتن روس بی آنکه به گمرک ایران آگاهی دهند با شش سوار روس از مرز گذشته و چندین کیلومتر وارد خاک ایران شدند و دو تن از ایل قوجه بیگلو را کشتند. دسته‌ای از این ایل که در نزدیکی بازار بیله بودند از کشته شدن کسان خود آگاه شدند و در درگیری با روس‌ها، دو تن از آنان کشته شدند. پاسداران روس به بیله تاختند و ۳۷ تن را کشتند و گمرک‌خانه و ۱۳۵ خانه را آتش زدند و سراسر دهات پیرامون را تاراج کردند. چهار روز پس از آن دوباره به خاک ایران یورش آوردند و در دهات "زرگر" ۱۷ تن را کشتند و ۲۷۰ خانه را آتش زدند. سپس به "شیرین سو" تاختند و ۲۰ تن را هم در آنجا کشتند. سه روز دیگر به "جواد کندی" ریختند و پس از تاراج و کشتار، ۷۵ خانه را آتش زدند.[۷۶] دولت این کشتارها و چپاول را از نمایندگان پنهان کرد و نیروی نظامی برای آذربایجان نفرستاد زیرا که در کشیدن نقشه برای بمباران مجلس بودند. این میوه قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس[۷۷] و روی آوردن محمدعلی شاه به روسیه بود. روس‌ها سپاه خود را در مرز با ایران نگاه داشتند. ... مخبرالسلطنه، انجمن تبریز را فریب داد و رحیم خان با هشتصد تفنگ و دو توپ و هیجده هزار تومان پول روانه قراه‌داغ شد که نیروی سرباز و سواره گردآورد و آنجا ماند تا اینکه با دستور محمدعلی شاه به تبریز آمد و انجمن تبریز را ویران ساخت. نیرنگ دیگر محمدعلی شاه، فرستادن حاجی میرزا امام جمعه و مجتهد همدست شیخ فضل‌الله نوری در پدیدآوردن بست نشینی عبدالعظیم بدون آگاهی تبریزیان به آن دیار بود. ... روز پنج‌شنبه ۱۱ خرداد محمدعلی شاه از کاخ گلستان به پادگان باغشاه رفت و در آنجا ماند. سربازان سیلاخوری ساعت هشت و نه روز عربده‌کشان به خیابان‌ها ریخته و هر کسی را که در سر راهشان بود کتک زدند و لخت کردند. پشت سر آنان دو فوج قزاق سوار، تفنگ بر دست، با یک توپ که به همراه خود می‌کشیدند، به سوی مجلس شورای ملی تاختند. در همان هنگام یک تیپ قزاق پیاده در میدان توپخانه جای گرفت. مردم تهران هراسان شدند و می‌پنداشتند که جنگ شده است. در گرماگرم این آشفتگی، ناگهان کالسکه شش اسبه شاهی از درالماسی بیرون تاخت و محمدعلی شاه با لیاخوف و شاپشال با شمشیرهای بیرون کشیده در چپ و راست و سواران قزاق در پس و پیش روانه توپخانه شد. به میدان توپخانه که رسیدند به دست چپ پیچیدند و به خیابان فرمانفرما (خیابان سپه) و از آنجا به قزاقخانه (جای وزارت خارجه و باغ ملی) وارد شدند و قزاقان برایشان "سلام نظامی" نواختند ولی در آنجا درنگ نکردند و به سوی باغشاه روانه شدند. ابزار جنگی بسیاری نیز به باغشاه جا به جا شد. آشکار بود که نقشه هراسناکی در پیش است و محمدعلی شاه آخرین زور خود را در برانداختن مجلس بکار برده و به همه سوگندهای خود پشت پا زده است. انجمن ایالتی آذربایجان چاره را در ابراز بیزاری به پادشاهی محمدعلی شاه مانند چند ماه پیش دید و تلگرافی در روز ۲۰ خرداد ۱۲۸۶ به انجمن‌های شیراز و خراسان و اسپهان و کرمان فرستاد. مجلس یک کمیسیون "رفع اختلاف" تشکیل داده بود. از ۲۳ خرداد در تهران آرامش بود و بازار بسته بود. قزاقان در شهر می‌گشتند و تفنگ‌ها و ابزار جنگی را از مردم می‌گرفتند. در این میان نیز توپ‌های قزاق‌خانه را بیرون آوردند و به باغشاه فرستادند و از ذخیره نظامی، تفنگ و فشنگ و رخت به سربازان و سواران بخشیدند. ۲۵ خرداد میرزا سلیمان خان رییس "انجمن برادران دروازه قزوین" که مستوفی لشگر و دستیار وزیر جنگ نیز بود را دستگیر کردند و به باغشاه بردند و در آنجا زنجیر به گردنش انداختند. او نخستین کسی از آزادی‌خواهان بود که دستگیر شد.
 +
 
 +
۲۶ خرداد پس از دیدار هیات رفع اختلاف با محمدعلی شاه و دادن لایحه به وی، محمدعلی شاه لایحه را گرفت و هیات را برگرداند و گفت که جواب آن را در چند روز آینده خواهد داد. پس از رفتن هیات محمدعلی شاه وزیران را به باغشاه خواست و با خشم بسیار چنین گفت: '''این کشور را پدران من با شمشیر گشادند. من نیز پسر همان پدرانم و کشور را دوباره با شمشیر خواهم گشاد. چنان که انجمن‌ها مرا از پادشاهی بر می‌دارند من نیز خود را پادشاه نمی‌شناسم تا دوباره تاج و تخت را بدست آورم.'''
 +
 
 +
روز سه‌شنبه دوم تیر ماه ۱۲۸۷ کشمکش دو ساله آزادی‌خواهی و خودکامگی در این روز به جنگ و خونریزی بدل شد و مشروطه و مجلس پس از دو سال ایستادگی از پای درآمد. روز سه‌شنبه با برآمدن آفتاب قزاقان و سربازان گرد مجلس و مسجد سپهسالار را گرفتند و راه‌ها و خیابان‌ها را بستند. لیاخوف روسی پیرامون مجلس را بازدید کرد و دستور داد که چهار توپ آتشبار یکی در خیابان دروازه دولت، دیگری در خیابان روبروی آن، سومی و چهارمی در خیابان شاه‌آباد گزارده شوند و دهانه توپ‌ها به سوی مجلس شورای ملی گردانده شود. گرداگرد هر توپی دسته قزاق از سواره و پیاده جای گرفتند. بیش از دو هزار تن سرباز قزاق پیرامون مجلس بودند افزون بر آن یک فوج سربازان سیلاخوری همراه قزاقان بودند که لیاخوف آنان را به نگهداری از درهای شرقی مسجد سپهسالار و مجلس و آن نزدیکی‌ها گمارده بود. قزاقان و سربازان پروانه نمی‌دادند که کسی از مجلس بیرون رود یا به مجلس وارد شود. ... لیاخوف دستور داد که توپ‌ها را از خیابان شاه‌آباد به میدان بهارستان بکِشند و دهانه توپ‌ها به سوی انجمن و خانه‌های بانو عظمی بگردانند. دسته‌ای از قزاق‌ها را نیز بر روی بام قزاق‌خانه برای جنگ فرستاد. آتشبارهای لیاخوف پیوسته به مجلس و انجمن شلیک می‌کردند تا اینکه نیم ساعت به نیم‌روز انجمن آذربایجان و دستگاه میرزا صالح خاموش شد و جنگ پس از چهار ساعت پایان یافت. با وجود این ساعت‌ها توپ‌ها هم‌چنان بر پهنه انجمن و خانه‌های بانو عظمی و ظل‌السلطان می‌باریدند. پس از ویران ساختن نوبت به چپاول رسید. سربازان سیلاخوری و دسته‌های قزاق به مجلس شورای ملی ریختند و هر چه یافتند، به تاراج بردند. خانه ظل‌السلطان و بانو عظمی و انجمن آذربایجان و انجمن مظفریه هم به همین سرنوشت دچار شدند و سربازان حتی درها و پنجره‌ها را کَندند و بردند.
 +
 
 +
محمدعلی شاه پافشاری داشت که بی‌درنگ میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل و ملک‌المتکلمین را نابود کند. به همین روی همان روز دوم تیر که آنان را به باغشاه بردند کنار فواره نگاه داشتند. بدون بازپرسی و خواندن اینکه جرم این دو چه بوده است، دو دژخیم محمدعلی شاه طناب به گردن میرزا جهانگیر خان و ملک المتکلمین انداختند و از دو سو به چپ و راست کشیدند تا از دهانشان خون بالا آمد در این زمان دژخیم سومی خنجر به دل‌های ایشان فرو کرد. بدین سان، روز تیره دوم تیر ماه ۱۲۸۶ به پایان رسید و جنبش چند ساله تهران خاموش گردید. شگفتا که در دیگر شهرها بجز تبریز بدون چون و چرا مشروطه را برچیدند. مردمی که از سه سال پیشتر به جنبش آزادی‌خواهی برخاسته و آوازه شورش به سراسر جهان انداخته و نمایندگان آن در مجلس سخرانی می‌کردند که "ما پیمان با خون بسته‌ایم" و روزنامه‌ها آن نوشتارها را چاپ کردند در برابر چند هزار قزاق و سرباز از پا افتاد و رنج‌های سه ساله در چهار ساعت از بین رفت. با این روی‌داد و نابودی مشروطه، ایرانیان می‌بایستی که دوباره به یوغ بردگی سلطنت استبدادی مشروعه گردن گزارند و تقسیم ایران برای همیشه میان روس و انگلیس را به جان بخرند. روزنامه تایمس لندن درباره رخداد دوم تیر نوشت: "این نمونه‌ای به دست داد از آن که شرقیان شایسته زندگانی آزاد نمی‌باشند." سالی که از دوم تیر ۱۲۸۷ پیش روی ایرانیان بود، در تاریخ ایران به نام [[انقلاب مشروطه - از استبداد صغیر تا فتح تهران|استبداد صغیر]] ثبت شد. ... '''[[انقلاب مشروطه|بخش نخست انقلاب مشروطه دستاورد جنبش آزادی خواهی پدربزرگانمان را بخوانیم و بدانیم که چه ارزان و ساده نوادگانشان گوهر آزادی و استقلال ایران و ایرانیان را از دست دادند]]  
 
</onlyinclude>
 
</onlyinclude>
  
 
[[رده:مشروطه:صفحه اصلی]]
 
[[رده:مشروطه:صفحه اصلی]]

نسخهٔ ‏۳ اوت ۲۰۱۶، ساعت ۱۳:۰۹


انقلاب مشروطه ایران را بخوانید

انقلاب مشروطه - از استبداد صغیر تا فتح تهران- مبارزه علیه اسلام سیاسی و استعمار که از سال ۱۲۸۵ آغاز شد هنوز پایان نیافته است. به یاد داشته باشیم که پدر بزرگان ما برای داشتن پارلمان، قانون اساسی و شاهنشاهی پارلمانی جنگیدند. پدربزرگان ما در چارچوب قانون اساسی مشروطه با اسلام سیاسی سازشی یافتند. بر پایه این قانون اساسی رضا شاه بزرگ و محمدرضا شاه پهلوی آریامهر توانستند حکومتی بر پا سازند که برای ایرانیان رفاه و آسایش و امنیت و احترام بین‌المللی به ارمغان آورد.

خمینی و همدستانش این سازش را بی اعتبار خواندند و حکومتی که رفاه و آسایش و امنیت واحترام دست‌آورد آن بود را تکه پاره کردند و ویران ساختند و به جای آن حکومتی همانند استبداد قاجاریان بیگانه برپا کردند که پایه‌های آن را در سال ۱۲۸۵ خورشیدی شیخ فضل الله نوری با شناساندن تفاوت میان "مشروعه" و "مشروطه" را چنین اعلام کرد:

مشروطه واژگان برابری و آزادی را در برابر قانون نوشته است این در تناقض با اسلام است، اسلام اطاعت و فرمانبرداری کامل می‌خواهد و ضدیت با آزادی دارد. اسلام میان مسلمانان و غیر مسلمانان تفاوت می‌گذارد یعنی آنان حق برابر در جلوی قانون را ندارند. تصمیم‌گیری بر پایه اراده الله است و نه ملت. مردم حق برگزیدن حکومت را ندارند، زیرا که تنها فقها که نماینده امام دوازدهم بر روی زمین هستند این حق را دارا هستند. خمینی از این ایده‌ها ولایت فقیه را به راه انداخت.

پدر بزرگان ما در ۹ امرداد ماه ۱۲۸۸ بزرگترین دشمن شاهنشاهی پارلمانی شیخ فضل الله نوری را به دار آویختند. ولی ۷۲ سال پس از آن ایرانیان برای جانشین فضل الله نوری، خمینی غریو شادی کشیدند او را رهبر خود خواندند، مجلس شورای ملی را بستندند، شاهنشاه ایران را از کشور بیرون راندند، دولت بختیار را سرنگون کردند، و دولتی غیرقانونی برپا ساختند. پس از شش ماه دریافتند که چه اشتباهی کرده‌اند ولی دیگر دیر شده بود، همه دریافتند که اسلام است که حکومت می‌کند اعدام‌ها، تجاوزها، و وحشیگری‌های اسلامی به ایرانیان نشان داد که چه گوهری را از دست دادند. همانگونه که نوری گفت، دولت کنونی نیز اطاعت از امت می‌خواهد. آزادی‌های شخصی برانداخته شدند و بندهای بندگی اسلامی به گردن ایرانیان انداخته شد. برابری انسان‌ها در برابر قانون از میان برداشته شد، زنان دوباره نیمه انسان شدند، غیرمسلمانان مردمان درجه دو در اجتماع با حقوق محدود گردیدند، فقها حقوق داده شده از سوی الله به آنان را "قدرت حکومتی" نامیدند و بر کشور پهناور ثروتمند ایران حکومت اسلامی را پراکندند. کسانی که علیه حکومت اسلام هستند، نمی‌بینند که آنچه را که امروز برای ایران می‌خواهند، داشتند و به جای اینکه دوباره برقراری مشروطه یا شاهنشاهی پارلمانی را دوباره بخواهند، نوشتارهایی نوین با ۱۶ ماده یا ۹۱ ماده می‌نویسند. ایرانیان میهن‌پرست! راهی را که پدربزرگان ما در پیش گرفتند بیابید، بیاموزید چگونه آنان استبداد قاجار را برانداختند، سپس با پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان، دوباره مشروطه یعنی پارلمان، قانون اساسی و شاهنشاهی پارلمانی را برقرار سازید تا دوباره ایرانی با رفاه و آرامش و امنیت و احترام بین المللی برای ایرانیان به دست ایران ساخته‌شود.

انقلاب مشروطه یک انقلاب سکولار بود که از سوی ملت ایران، بازرگانان، پیشه‌وران، شاهزادگان و برخی از روحانیون به انجام رسید. نیروهای پیش‌برنده انقلاب مشروطه، اراده ملت ایران علیه چپاول کشور ایران از سوی قدرت‌های استعماری روسیه و انگلیس و حفظ ملت علیه دستگیری‌ها، تازیانه‌ها، سر بریدن‌ها، تجاوز به زن و مرد ایرانی، چیاول مال و دارایی ملت از سوی حکومت قاجار و ملایان و زمینداران بزرگ پیش بردند[۱] و انقلاب مشروطه را به انجام رساندند.

درخواست‌های مبارزین مشروطه ایرانی چنین بود: ایران می‌باید کشوری مدرن و سکولار بشود که در آن آزادی‌های فردی مردان و زنان این سرزمین باید مورد احترام قرارگیرد. ایران باید قانون اساسی و پارلمان داشته باشد. نمایندگان پارلمان می‌باید از سوی ملت برگزیده شوند. قدرت شاهنشاه از سوی ملت به وی داده می‌شود. وزیران در برابر پارلمان و ملت جوابگو هستند. جایگزین ساختن حکومت مطلقه سلطنتی مشروعه با حکومت سلطنتی پارلمانی (کونستیتوسیونل) با برقراری دادگستری بر پایه قوانین مدرن تصویب شده از سوی پارلمان به جای شریعت؛ بنیان یک سامانه مدرن مالی برای سامان و سازمان دادن مالیات‌ها و درآمد کشور؛ برگزیدن نمایندگان با تصویب پارلمان با دادن اعتبارنامه؛ دادن رای اعتماد به دولت؛ بنیان بانک ملی ایران برای براندازی استعمار؛ برقراری سیستم مالیاتی مدرن؛ ایجاد ارتش ملی؛ برپایی یک سیستم آموزشی سکولار ؛ بنیان سیستم بهداشتی و درمانی؛ ساختن راه‌های ترابری؛ جلوگیری از فروش زنان و دختران ایران؛ جلوگیری از فروش سرزمین ایران در مرزهای کشور و جلوگیری از فروش منابع آبی و زیرزمینی ایران.

کوشش‌های فراوانی علیه انقلاب مشروطه سازمان داده شد تا ضد انقلاب را بوجود بیاورند. این توطئه‌ها با کوشش محمدعلی شاه با پشتیبانی بخش بزرگی از علما به رهبری شیخ فضل‌الله نوری و با پشتیبانی ارتش روسیه آغاز شد. مجلس به توپ بسته شد و نمایندگان مجلس و مشروطه خواهان دستگیر و زندانی و اعدام شدند. این جنبش‌های ضد انقلاب ادامه داشت تا ۱۳۵۷ ضد انقلاب به رهبری سید روح‌الله موسوی خمینی با پشتیبانی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی و سازمان‌های تروریستی اسلامی و کمونیستی با پشتیبانی شوروی و از همه مهمتر امت در ایران توانست قانون اساسی سکولار مشروطه و پارلمان را براندازد و نمایندگان ملت در پارلمان و هواداران سلطنت را دستگیر و اعدام کند. شریعت جایگزین قانون اساسی مشروطه شد، سیستم آموزش و پرورش اسلامی شد، حقوق اجتماعی و سیاسی زنان دوباره در چارچوب اسلامی تعریف شد. در کنار ارتش ایران که برای نگاهبانی از کشور بنیان شده بود؛ نیروهای نظامی دیگری چون سپاه پاسداران و بسیج ایجاد شدند تا دارایی خصوصی روضه خوانان و ملایان و منافع سیاسی آنان را حفاظت کنند. شیر و خورشید سرخ ایران نشان سه هزار ساله ایران از پرچم ایران برداشته شد و به جای آن نشان بیگانه بر پرچم سه رنگ ایران دوخته شد. پرچم جمهوری اسلامی تنها پرچمی است در گیتی که واژگان بیگانه یعنی واژگانی جدا از زبان مردم آن کشور در آن بکار برده شده است.

وضعیت ایران در زمان مظفرالدین‌شاه - بخش بزرگ مردم ایران کشاورز بودند. این کشاورزان در روی زمین‌هایی که به زمینداران بزرگ تعلق داشت کار می‌کردند. از دسترنج کار کشاورزان شاهزادگان قاجار و علما که زمینداران بزرگ ایران بودند زندگی با آسایشی را می گذراندند. با رخنه استعمار روسیه و انگلیس در ایران، بانک‌های روسی و انگلیسی در ایران گشایش یافتند. این دو بانک با دست و دل‌بازی وام به مظفرالدین شاه و شاهزادگان قاجار دادند. به سبب بدهی سرسام‌آوری که قاجاریان به این دو بانک شاهنشاهی و بانک استقراضی روسیه داشتند، این بانک‌ها به چپاول ایران پرداختند. محصول زمین‌های کشاورزی را زمینداران و یا مباشران آنها گردآوری می‌کردند و به برزگران رسید نمی‌دادند و این سبب می‌شد که دوباره و یا سه باره از این کشاورزان نگون‌بخت محصول جمع‌آوری کنند. دختران و زنان کشاورزان را در خارج از کشور و بخش‌های بزرگی از سرزمین ایران در مرزهای شمالی و خاوری و باختری را قاجاریان فروختند. دولت‌های روس و انگلیس نیز به سبب این وام‌ها به خانواده قاجار از دیدگاه سیاسی آنها را به خود وابسته ساختند و بر پایه منبع وام که از کدام بانک بود، دو گروه بوجود آمدند، روسوفیل (طرفدار روسیه) و انگلوفیل (طرفدار انگلستان). روسوفیل‌ها و انگلوفیل‌ها از سوی روسیه و انگلستان پشتیبانی می شدند و همواره حافظ منافع سیاسی و مالی روسیه و انگلستان در ایران بودند.

در سال ۱۲۷۸ خورشیدی مطفرالدین شاه درخواست ۲،۴۰۰،۰۰۰ پوند انگلیسی وام با بهره ۵٪ از بانک استقراضی روسیه کرد. با این وام مظفرالدین شاه برآن بود که هزینه سفر خود به نمایشگاه بین‌المللی در پاریس و معاینه‌های پزشکی و استراحت در جاهای ویژه برای آرامش درمانی در اروپا را بپردازد. میرزا علی اصغر اتابک نخست‌وزیر وقت شناخته شده به امین‌الدوله برآن شد که بازپرداخت وام و بهره آن، از راه بستن مالیات گمرکی بر کالاهای وارداتی انجام شود. در همان سال سه بلژیکی به استخدام گمرک ایران درآمدند. این سه به سرکردگی مسیو نوز از مزدوران روسیه بودند. ۲۱ آذر ماه ۱۲۸۰ علاءالدوله سید هاشم قندی بزرگترین بازرگان قند ایران و پسرش را در دیدگاه همگان به فلک بست و به پای آنها چوب زدند. علاءالدوله به این بسنده نکرد و انبار قند وی را مصادره کرد. مردم در برابر کار نابجای علاءالدوله سر به شورش برداشتند و بازار تهران بسته شد. در ۲۳ آذر بازرگانان، برخی از علما و انبوهی از مردم تهران به سرکردگی آیت‌الله عبدالله بهبهانی و آیت‌الله سید محمد طباطبایی در حضرت عبدالعظیم بست نشستند. بست‌نشینان درخواست‌های خود را نوشتند: برکناری عین‌الدوله نخست‌وزیر وقت و علاءالدوله حکمران تهران؛ بیرون کردن مسیو نوز و بنیاد کردن "عدالتخانه" در سراسر ایران. پس از ۲۵ روز بست‌نشینی مظفرالدین شاه سرانجام خواست‌های بست‌نشینان را پذیرفت و به آقایان دستخط داد که "عدالتخانه" بنیاد خواهد شد. ... سعدالدوله وزیر تجارت به پشتیبانی بازاریان برخاست و درخواست برکناری مسیو نوز را نمود و به همین سبب در روز ۱۸ دی ماه ۱۲۸۴ از وزارت برکنار شد و به یزد به تبعید فرستاده شد. در روز ۳۰ بهمن ۱۲۸۴ عین‌الدوله نخست‌وزیر دستور به دستگیری سید جمال واعظ اصفهانی از هواداران مشروطه داد و وی را به قم تبعید کرد تا از هر گونه خرده‌گیری و نکوهش جلوگیری کند.

شامگاه پنجشنبه ۲۷ تیر ماه، نخست پنجاه تن از بازرگانان و طلبه‌ها به سفارت انگلیس در شهر رفته و آنجا بست نشستند. فردای آن روز گروهی از پیشه‌وران چادر دیگری در پهنه سفارتخانه افراشتند و از بازار دیگ‌های دسته‌دار بزرگی آورده و آشپزخانه درست کردند. بیش از پانصد چادر برپا شده بود همه اصناف از پینه‌دوز و گردوفروش و کاسه‌بندزن تا صنف‌های بزرگ مانند پارچه‌فروش و بلورفروش و سقط فروش و...، هر یک برای خود چادری بر پا کردند همه در آرامش و سامان در سفارت بست نشستند. بیش از صد هزار تومان بازرگانان برای اعتصاب و بستن بازار و مغازه‌ها جمع‌آوری کردند. بست‌نشینان درخواست‌های خود از دولت را به میانجی مستر گرانت‌دف شارژدافر انگلیس دادند: ۱- یاری به علمای کوچ کرده از تهران ۲- امان از اینکه هیچ کس دستگیر و شکنجه نشود ۳- امنیت کشور زیرا که امروز کسی دارای مال و جان خود نیست. ۴- بنیاد عدالت خانه که در آن همه طبقه‌های جامعه بازرگان و پیشه‌وران برای رسیدگی در آن شرکت داشته باشند. ۵- دستگیری و قصاص قاتل دو سید بزرگوار. ... تلگراف‌هایی از اسپهان و شیراز و دیگر شهرها به تهران فرستاده شد. سربازان و توپچیان نگاهبان در برابر سفارت انگلیس نیز به مردم و بست‌نشینان پیوستند. درخواست مشروطه و آزادی در ایران همه‌گیر شد. این بار درخواست‌های بست‌نشینان بدین سان بودند: ۱- بازگشت علما از قم ۲- برکناری شاهزاده اتابک (عین‌الدوله) ۳- بنیاد دارالشورا ۴- قصاص قاتلین شهدای وطن ۵- بازگرداندن رشدیه و دیگران

پیش از این رویدادها عین‌الدوله خواسته بود که محمدعلی میرزا را از ولیعهدی بردارد و از این زمان کینه ژرفی به دل محمدعلی میرزا از عین‌الدوله وجود داشت. محمدعلی میرزا که در تبریز زندگی می‌کرد علمای بزرگ شهر را حاجی میرزا حسن مجتهد، امام جمعه، میرزا صادق، حاجی میرزا محسن و ثقه‌الاسلام را به نزد خود خواند و با آنها گفتگو کرد و به تلگرافخانه فرستاد. آنان نخست تلگراف پشتیبانی از بست‌نشینان قم به شاه و سپس تلگرافی به قم برای بست‌نشینان فرستادند و چون می‌دانستند که پاسخ‌های رسیده از شاه نیست دوباره و سه بار تلگراف‌های بلندتری به تهران فرستادند تا اینکه محمدعلی میرزا ولیعهد نیز تلگرافی به پدرش مظفرالدین‌شاه فرستاد. شاه در روز ششم امرداد ۱۲۸۵ به تلگراف علما و ولیعهد پاسخ داد و عین‌الدوله را از نخست‌وزیری برداشت. از اینجا محمدعلی میرزا که به هدف خود یعنی برکناری عین‌الدوله رسیده بود دیگر خاموش شد و علمای تبریز را نیز خاموش کرد. در روز ۶ امرداد ۱۲۸۵ مظفرالدین‌شاه عین‌الدوله را برکنار و نصرالله مشیرالدوله را به نخست‌وزیری برگزید. مشیرالدوله نیز عضدالملک رییس ایل مغول قاجار و حاجی نظام‌الدوله را برای رفتن به قم و بازگرداندن علما برگزید ولی به درخواست‌های دیگر بست‌نشینان توجهی نکرد. ناآرامی‌ها روز به روز گسترده‌تر می‌شد و شمار بست‌نشینان در سفارت انگلیس به بیش از چهارده هزار تن رسیده بود. دولت انگلیس به میانجیگری پرداخت و از دولت ایران خواستار پاسخ به درخواست‌های بست‌نشینان و پایان به ناآرامی‌ها شد. بازار و مغازه‌ها از زمان آغاز بست‌نشینی بسته بودند و کشور در اعتصاب همگانی فرورفت و دچار رکود اقتصادی بزرگی شد. تا سرانجام مظفرالدین‌شاه که در کاخ صاحبقرانیه در نیاوران زندگی می‌کرد از اوضاع آگاهی کامل یافته بود در روز یکشنبه سیزدهم امرداد ماه ۱۲۸۵ فرمان مشروطیت را بیرون داد. در این روز بست‌نشینان سفارت انگلیس را آذین بسته و پرچم‌های شیر و خورشید را در همه جا آویختند و زنان نیز در این جشن شرکت داشتند. فرمان مشروطه چاپ شد و به دیوارها چسبانیده شد. مشروطه‌خواهان نوشتار فرمان را نپسندیدند و با خواست‌های خود سازگار ندیدند و چاپ شده‌ها را از دیوار کندند زیرا که در آن نامی از ملت برده نشده بود. مشروطه‌خواهان به در خانه مشیرالدوله در قلهک رفتند و سرانجام شاه فرمان را تغییر داد و فرمانی بیرون داد که: در تکمیل دستخط سابق خودمان مورخه ۱۴ جمادی‌الثانیه ۱۳۲۴ که امروز فرمان صریحا در تاسیس مجلس منتخبین ملت فرموده بودیم مجددا برای آنکه عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کامله همیون ما واقف باشند امر و مقرر می‌داریم که فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را موافق تصویب و امضای منتخبین به طوری که شایسته ملت و مملکت و قوانین شرع مقدس باشد مرتب نمایند که به شرف عرض و امضای همایونی ما موشح و مطابق نظام‌ناممه مزبور این مقصود مقدس صورت و انجام پذیرد.

روز ۲۶ امرداد ۱۲۸۵ در ساختمان "مدرسه نظام" نشست با شکوهی برگزار شد. نزدیک به دو هزار تن از مشروطه‌خواهان و علما و وزیران و درباریان در آنجا گردآمدند. عضدالملک از سوی دولت پذیرایی می‌کرد. این نشست برای گشایش مجلس موقت برای نوشتن نظامنامه (آیین‌نامه) انتخابات بود. گام دیگر برای برقراری مشروطه بنیاد "دارالشورا" بود. نخست مشیرالدوله سخنانی ایراد کرد سپس حاجی میرزا نصرالله ملک‌المتکلمین نیز به نام مردم سخن گفت و سپاسگزاری نمود. صنیع‌الملک، مخبرالسلطنه، محتشم‌الدوله و دو پسر مشیرالدوله و مشیرالدوله به سرپرستی عضدالملک رییس ایل قاجار بکار آغاز کردند و نظامنامه انتخابات را نوشته و روز ۱۷ شهریور ۱۲۸۵ برابر با ۱۹ رجب ۱۳۲۴ به امضای مظفرالدین‌شاه رساندند.

خیزش تبریز - یک سال و نیم کوشش مردم به یاری آیت الله بهبهانی و طباطبایی به برقراری مشروطه در تهران انجامید. پس از تهران، مهمترین شهر در ایران در آن زمان تبریز بود زیرا که جای فرمانروایی ولیعهد بود و قصرهای باشکوه سلطنتی در این شهر قرار داشت. در زمان ناصرالدینشاه و دیگر شاهان قاجار از یک سو ناصرالدین‌شاه حکومت می‌کرد و از سوی دیگر ملایان به نام شریعت. .... ملایان و ناصرالدین‌شاه مخالفین خود را می‌کشتند و می‌گفتند "اینها بابی بودند". دیگر اینکه محمدعلی میرزا و دیگر بازرگانان همواره با احتکار گندم و جو نان را کمیاب و گران می‌کردند و سبب چندین بار آشوب در تبریز شد. محمدعلی شاه با آنکه خود را پادشاه آینده می‌دانست به جنبش و خواست‌های مردم ارج نمی‌گذاشت و گرایش بسیاری به روسیه نشان می‌داد. جوان روسی به نام شاپشال آموزنده زبان روسی به محمدعلی میرزا بود و همه کارهای وی را در دست داشت. افزون بر این محمدعلی میرزا جاسوس در میان مردم پراکنده کرده بود که هر که حرفی مخالف وی زد به آگاهی وی برسانند. مردم از ترس این جاسوسان که به آنها راپورتچی می‌گفتند در خانه هایشان از گفتگو خودداری می‌کردند.

در تهران فرمان مشروطه داده شد و مجلس موقت شورای ملی برپا شد و آغاز به نوشتن "نظامنامه انتخابات" کردند ولی در تبریز و دیگر شهرها نشانی از مشروطیت دیده نمی‌شد. در آخرین روزهای شهریور نامه‌هایی رسید که دربار هم‌چنان دشمنی می‌کنند و شاه از دستینه نمودن (امضا کردن) به نظامنامه انتخابات خودداری می‌نمایند. دوباره در تبریز بازارها بسته شدند و شهر تکان خورد. بازرگانان پیشنهاد کردند که صندوقی به نام "صندوق مصارف انجمن عدالت و مشروطه‌خواهان" پدیدآورند و مُهر و رسیدهای چاپی نیز آماده نمودند. ده روز تبریز در اعتصاب بود و مردم سنی و شیعه، ارمنیان و همه کینه‌ها و دشمنی‌هایی که میانشان بود به کناری نهادند و متحد شدند. و کینه‌های شیخی و متشرع و کریمخانی از میان برداشته شد. توانگران، از بازرگانان و دیگران در پول دادن به صندوق مشروطه‌خواهان از یکدیگر پیشی می‌جستند. مردم از کنسول انگلیس پروانه یافتند در کنسولگری انگلیس در تبریز بست بنشینند. ده روز مانند تهران، در کنسولگری مردم شام و ناهار می‌پختند ولی شبها بیشتر مشروطه‌خواهان به خانه‌هایشان می‌رفتند ولی سران و پیشروان جنبش در کنسولگری می‌ماندند. تا اینکه دولت خواه ناخواه گردن گذاشت و روز پنجشنبه چهاردهم مهر ۱۲۸۵ تلگرافی از مظفرالدین‌شاه به محمدعلی میرزا فرستاده شد. بدینسان تبریز آزاد شد و مشروطه در همه جا آشکار شد. از تهران نظامنامه انتخابات و دستور برگزیدند نمایندگان را به همه شهرها فرستادند. بیست تن از سران جنبش در آذربایجان برگزیده شدند که در انجمن را بنیاد کنند. پیشه‌وران مانند چیت‌فروشان، زین‌دوزان، میوه‌فروشان، توتونچیان، قندفروشان و دیگران نماینده‌ای برای خود برگزیدند. علی مسیو و دیگر مشروطه‌خواهان دسته مجاهدین را در تبریز پدیدآوردند و "دستور نامه" نوشتند و آن را به زبان پارسی برگرداندند و به دست مجاهدان دادند تا با مشروطه و پدافند از آن آشنا شوند.

روز یکشنبه ۱۴ مهر ۱۲۸۵ در آیین باشکوهی، وزیران، درباریان، سفیران و کنسول‌ها و بسیاری از اعیان با لباس‌های رسمی در کاخ گلستان گردآمدند و گشایش مجلس شورای ملی را جشن گرفتند. مجلس شورای ملی با سخنرانی مظفرالدین شاه در گشایش مجلس شورای ملی گشایش یافت و سپس موزیک نواخته شد و در همان هنگام یک صد و ده توپ شلیک شد. روز پسین دوشنبه ۱۵ مهر نمایندگان به جایگاه مجلس چندگاهه (موقت) گردآمدند و صنیع‌الدوله رییس و وثوق‌الدوله نایب رییس نخست و حاج حسین آقا امین‌الضرب نایب رییس دوم را برگزیدند. ...مظفرالدین شاه در روز چهارشنبه ۱۸ دی ماه ۱۲۸۵ ساعت شش شامگاه درگذشت و پسرش محمدعلی میرزا در ۲۸ دی ۱۲۸۵ تاجگذاری کرد. وزیران و اعیان و علما و سفیران و کنسول‌ها در آیین تاجگذاری بودند ولی نمایندگان مجلس فراخوانده نشدند. مشیرالدوله نخست‌وزیر به آیین باستان تاج را بر سر محمدعلی شاه نهاد و در همان هنگام موزیک و شلیک توپ آغاز گردید و سه روز تهران و دیگر شهرها چراغانی شد. از آنجا که مجلس شورای ملی قرارداد گرفتن وام از بانک استقراضی روسیه را رد کرده بود، همگی درباریان دست به دست داده به خشم و بدخواهی محمدعلی شاه علیه مشروطه و مجلس افزودند. محمدعلی شاه که برآن بود که مجلس و مشروطه را براندازد. حکمرانان از یک سو آغاز به دشمنی با مشروطه کردند و در شهرهای ایران هر که را انجمن برای برگزیدن نماینده مجلس برپا می کرد، دستگیر می کردند و به وی آزار بدنی می رساندند. مانند شیخ محمد در تنکابن، و از سوی دیگر به نام اینکه ما مسلمانیم و مشروطه با مسلمانی نمی‌سازد واژه مشروعه را بکار بردند.

۱۳ بهمن ۱۲۸۵ نخست‌وزیر نصرالله خان مشیرالدوله نامه‌ای به مجلس شورای ملی نوشت و در این نامه وزیران کابینه خود را شناساند. مشیرالدوله در نامه خود یادآور شد که این وزیران تنها در برابر محمدعلی شاه جوابگو خواهند بود. نمایندگان حدود مسئولیت وزیران را پرسیدند و خواستار برکناری مسیو نوز عامل روسیه و وزیر گمرکات ایران بود، هم‌چنین اداره پستخانه و تلگرافخانه و صندوق مالیه همه در چنگ او بود. مسیو پریم نیز رییس گمرک آذربایجان بود. مسیو نوز و پریم از آنجا که درآمدهای کشور در دستشان بود به مجلس ارج نمی‌گذاشتند. مردم آذربایجان از آنچه که در مجلس شورای ملی می‌گذشت آگاهی یافتند، از بدرفتاری حکمرانان با مردم، بی‌پروایی محمدعلی شاه در برابر مجلس شورای ملی و سوگند نخوردن در برابر آن، پافشاری برای نگهداری بلژیکیان در کنترل درآمد کشور، نپذیرفتن پاسخگو بودن وزیران در برابر مجلس و دیگر بی‌آذرمی‌های وزیران و درباریان. تبریزان دریافتند که محمدعلی شاه دشمن مشروطه در پی براندازی مشروطه و مجلس است. بر پایه قانون اساسی مشروطه، محمدعلی شاه می‌بایستی که در برابر مجلس شورای ملی، سوگند پادشاهی را بخواند تا از دیدگاه قانونی شاه ایران بشود. وزیران کابینه نیز می‌بایستی که از سوی مجلس شورای ملی مورد تصویب قرارگیرند تا جایگاه آنان قانونی شود. از آنجا که محمدعلی شاه این آیین را زیر پا گذاشت و انجام نداد، بازاریان تبریز روز چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۲۸۵ به اعتراض به دشمنی‌های محمدعلی شاه با مشروطه بازار را بستند و تلگرافی در روز پنج شنبه ۱۷ بهمن ماه ۱۲۸۵ دربرگیرنده درخواست‌های هفتگانه تبریزیان را به محمدعلی شاه فرستادند. آدینه نمایندگان تبریز به تهران وارد شدند. این هفت تن در خانه مشیرالدوله با بودن صنیع‌الدوله، سعدالدوله، حاجی معین و مرتضوی و امین‌الضرب و حاجی محمد اسماعیل درباره درخواست‌های هفتگانه تبریز گفتگو کردند. سعدالدوله از سوی تبریزیان سخن می‌گفت. مشیرالدوله گفت: "دولت می‌خواهد هزار وزیر داشته باشد شما با وزرایی که دولت به شما معرفی می‌کند طرف هستید، شما چکار دارید که دولت فلان قدر وزیر دارد؟" سعدالدوله در پاسخ گفت: "در دولت مشروطه باید وزرا مسول باشند و غیر از وزرای معین هیچ وزیری خواه افتخاری یا رسمی نباید باشد. مگر ما دولت مشروطه نیستیم؟ مگر دولت بما مشروطه نداده؟" مشیرالدوله گفت: "خیر ما دولت مشروطه نیستیم و دولت بشما مشروطه نداده. مجلسی که دارید جهت وضع قوانین است."

روز دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۲۸۵ از بامداد مجلس برپا گردید. مخبرالسطنه آمد و این بار چنین گفت: "دیروز مامور به گفتن بودم امروز مامور به شنیدن هستم. ولی من باب خیرخواهی عرض می‌کنم که مشروطه بودن دولت ایران صلاح نیست. جهت اینکه در دولت مشروطه آزادی همه چیز هست در این صورت آزادی ادیان هم لابد باید بشود. آنهایی که در میان ما عددشان کم نیست، ما آن‌ها را نمی‌شناسیم آنوقت دستاویز می‌کنند که ما را آزادی باید و در هیچ مواقع مانع نباید شد و شرر این بر اسلام است." آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی که از نمایندگان مجلس دوره نخست قانونگذاری بودند نیز تایید کردند که سخنان مخبرالسلطنه درست نیست که قانون اساسی علیه اسلام است. مشروطه‌خواهان از آغاز می‌دانستند که زمانی خواهد آمد که آنها را بهایی یا ضد اسلام بخوانند به همین روی از دو روحانی فقیه خوش‌نام آیت‌الله بهبهانی و آیت‌الله طباطبایی درخواست کردند که از آنها مشاوره بگیرند و گام به گام در رعایت قوانین اسلام از ایشان همفکری خواستند. در گزارش کمیسیون مالی مجلس شورای ملی در بودجه کشور ۱۷ آبان ۱۲۸۶ برای نخستین بار درآمد کشور و هزینه‌های دولت یک سان گردانیده شده بود، که با کاهش ریخت و پاش‌های شاهزادگان قاجار و کوتاه کردن دست مستوفیان از مالیات و چند قلم دیگر، هزینه‌های سالانه هشت کرور پایین آمد. کم کردن بودجه دربار به محمدعلی شاه گران آمد و خطابه‌ای به مجلس فرستاد. ولی به این کار ایرادی نگرفت. در روز ۱۹ آبان محمدعلی شاه به مجلس وارد شد و سخنرانی کرد و با... امروز را می‌توان اول روز سعادت این مملکت بدانیم و در حقیقت امروز مشروطیت را بورود خودمان در مجلس شورای ملی تکمیل نمودیم. به سخنرانی خود پایان داد. محمدعلی شاه که پس از تاجگذاری به مجلس نیامده بود و این نخستین بار بود که به مجلس می‌آمد، از ناآرامی‌ها در کشور برای برقراری مشروطه بیمناک بود، برای حفظ ظاهر و فریب مردم سوگند به نگهبانی مشروطه خورد.

در روز یکشنبه ۲۳ آذر ۱۲۸۶ گروهی از اوباشان محله سنگلج تهران (پارک شهر) به سرکردگی مقتدر نظام و گروهی دیگر از لات‌ها و ولگردان چاله میدان به سردستگی صنیع حضرت به سوی مسجد سپسالار روانه شدند. ناگهان آغاز به دشنام دادن به مجلس شورای ملی و مشروطه کردند. درهای بزرگ مجلس را بستند و اوباشان چند گلوله به در مجلس شلیک کردند و سپس مجلس را سنگباران کردند. در این میان تنی چند از مشروطه‌خواهان با تفنگ از مناره‌های مسجد بالا رفتند و چند تیر هوایی شلیک کردند. آشوبگران عربده‌کشان و دشنام‌گویان رو به میدان توپخانه نهادند جایی که پیشتر به دستور محمد علی شاه استرداران و شترداران و زنبورکچیان و فراشان و توپچیان و غلامان و سربازان فوج امیربهادر و دیگر بدخواهان مشروطه در آنجا گردآمده بودند و آشپزخانه بزرگی برپا کرده و چادرهایشان را افراشته بودند و پیاپی به مشروطه دشنام می‌دادند و نفرین می‌کردند و عربده می‌کشیدند: "ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمی‌خواهیم." از سوی دیگر امیربهادر و سعدالدوله مست از پیروزی خود در دربار این سو و آن سو می‌شتافتند. لیاخوف و قزاقان که قرار بود برای پدافند ساوجبلاغ در برابر ارتش عثمانی به آن دیار روانه شوند را محمدعلی شاه برای چنین روزی در تهران نگاه‌داشت و نیروی قزاق در میدان توپخانه جای گرفتند. سه شنبه ۲۵ آذر ماه بر انبوه مردم در بهارستان و پیرامون آن افزوده شد و شمار تفنگ‌ها نیز به دو هزار و هفتصد قبضه رسید. نمایندگان مجلس نامه‌ای به همه سفارت‌خانه‌ها برای "یاری معنوی" فرستادند. از سوی دیگر دسته بزرگی از ورامین به اوباشان در میدان توپخانه پیوستند. روزنامه صوراسرافیل می‌نویسد که یکی از سردستگان اوباشان عربده می‌کشید و می‌گفت:" مجلس را خراب می‌کنیم و قالی‌های آنجا را می‌دهیم پالان الاغ‌های ورامین کنند. " یکی از جوانان مشروطه‌خواه یه نام میرزا عنایت زنجانی را که به چادر اوباشان رفته بود و به یاوه‌های سیدمحمد یزدی گوش می‌داد را تکه تکه کردند و جسدش را به درختی آویزان کردند. از پس از نیم‌روز سه‌شنبه سیل تلگراف‌ها از شهرها در پشتیبانی مشروطه و مشروطه‌خواهان به تهران جاری شد. دسته‌های تفنگچی از عبدالعظیم، شمیران، شهریار و دیگر شهرهای پیرامون روانه تهران شدند. از سوی دیگر در آغاز آشوب، انجمن تبریز کار بسیار بخردانه‌ای با راهنمایی سران مجاهد ستارخان و باقر خان و دیگران انجام داد و آن فرستادن تلگراف به تهران و مجلس شورا و خود محمد علی شاه بود، دایر بر اینکه محمدعلی شاه سوگند خود به مشروطه را شکسته است و بایستی از پادشاهی برکنار شود. سران آزادی در تبریز خود در تلگراف‌خانه نشستند و به همه شهرهای رشت، قزوین ، اسپهان، یزد، شیراز، مشهد، خوی، ارومیه و ... تلگراف کردند و خواستار همداستانی مردم در این باره شدند. در پاسخ تلگراف‌های بیزاری مردم از شاهی محمدعلی شاه سرازیر شد. ...عضدالملک رییس ایل قاجار (اصلیت قاجاریان از مغولستان است و ایرانی نیستند) و شعاع‌السلطنه برادر شاه ترسیدند که پادشاهی از دست قاجاریان بیرون رود. سرانجام به دست و پای محمدعلی شاه افتادند و فرجام دشمنی‌های وی را با مجلس برای وی روشن کردند و شاه را به دلجویی از مجلس واداشتند. روز دوشنبه ۲۳ دی ماه ۱۲۸۶ در نشستی در دربار با بودن دو آیت‌الله بهبهانی و طباطبایی، احتشام‌السلطنه رییس مجلس شورای ملی و ۹ تن دیگر از نمایندگان، محمدعلی شاه در کنار آنان بر روی زمین نشست و با فروتنی به دلجویی از آنها و روزنامه‌نویسان و آزادی‌خواهان پرداخت و برای بار سوم به قران سوگند وفاداری به ملت و مجلس خورد. محمدعلی شاه نیز دستور به دستگیری اوباشان و ملایان آشوب برپاکننده داد و بسیاری از آنان بازداشت شدند و در عدلیه دادگاهی شدند و به سزای خود رسیدند و پادافره (مجازات) داده‌شدند.

در این میان دو کاپیتن روس بی آنکه به گمرک ایران آگاهی دهند با شش سوار روس از مرز گذشته و چندین کیلومتر وارد خاک ایران شدند و دو تن از ایل قوجه بیگلو را کشتند. دسته‌ای از این ایل که در نزدیکی بازار بیله بودند از کشته شدن کسان خود آگاه شدند و در درگیری با روس‌ها، دو تن از آنان کشته شدند. پاسداران روس به بیله تاختند و ۳۷ تن را کشتند و گمرک‌خانه و ۱۳۵ خانه را آتش زدند و سراسر دهات پیرامون را تاراج کردند. چهار روز پس از آن دوباره به خاک ایران یورش آوردند و در دهات "زرگر" ۱۷ تن را کشتند و ۲۷۰ خانه را آتش زدند. سپس به "شیرین سو" تاختند و ۲۰ تن را هم در آنجا کشتند. سه روز دیگر به "جواد کندی" ریختند و پس از تاراج و کشتار، ۷۵ خانه را آتش زدند.[۷۶] دولت این کشتارها و چپاول را از نمایندگان پنهان کرد و نیروی نظامی برای آذربایجان نفرستاد زیرا که در کشیدن نقشه برای بمباران مجلس بودند. این میوه قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس[۷۷] و روی آوردن محمدعلی شاه به روسیه بود. روس‌ها سپاه خود را در مرز با ایران نگاه داشتند. ... مخبرالسلطنه، انجمن تبریز را فریب داد و رحیم خان با هشتصد تفنگ و دو توپ و هیجده هزار تومان پول روانه قراه‌داغ شد که نیروی سرباز و سواره گردآورد و آنجا ماند تا اینکه با دستور محمدعلی شاه به تبریز آمد و انجمن تبریز را ویران ساخت. نیرنگ دیگر محمدعلی شاه، فرستادن حاجی میرزا امام جمعه و مجتهد همدست شیخ فضل‌الله نوری در پدیدآوردن بست نشینی عبدالعظیم بدون آگاهی تبریزیان به آن دیار بود. ... روز پنج‌شنبه ۱۱ خرداد محمدعلی شاه از کاخ گلستان به پادگان باغشاه رفت و در آنجا ماند. سربازان سیلاخوری ساعت هشت و نه روز عربده‌کشان به خیابان‌ها ریخته و هر کسی را که در سر راهشان بود کتک زدند و لخت کردند. پشت سر آنان دو فوج قزاق سوار، تفنگ بر دست، با یک توپ که به همراه خود می‌کشیدند، به سوی مجلس شورای ملی تاختند. در همان هنگام یک تیپ قزاق پیاده در میدان توپخانه جای گرفت. مردم تهران هراسان شدند و می‌پنداشتند که جنگ شده است. در گرماگرم این آشفتگی، ناگهان کالسکه شش اسبه شاهی از درالماسی بیرون تاخت و محمدعلی شاه با لیاخوف و شاپشال با شمشیرهای بیرون کشیده در چپ و راست و سواران قزاق در پس و پیش روانه توپخانه شد. به میدان توپخانه که رسیدند به دست چپ پیچیدند و به خیابان فرمانفرما (خیابان سپه) و از آنجا به قزاقخانه (جای وزارت خارجه و باغ ملی) وارد شدند و قزاقان برایشان "سلام نظامی" نواختند ولی در آنجا درنگ نکردند و به سوی باغشاه روانه شدند. ابزار جنگی بسیاری نیز به باغشاه جا به جا شد. آشکار بود که نقشه هراسناکی در پیش است و محمدعلی شاه آخرین زور خود را در برانداختن مجلس بکار برده و به همه سوگندهای خود پشت پا زده است. انجمن ایالتی آذربایجان چاره را در ابراز بیزاری به پادشاهی محمدعلی شاه مانند چند ماه پیش دید و تلگرافی در روز ۲۰ خرداد ۱۲۸۶ به انجمن‌های شیراز و خراسان و اسپهان و کرمان فرستاد. مجلس یک کمیسیون "رفع اختلاف" تشکیل داده بود. از ۲۳ خرداد در تهران آرامش بود و بازار بسته بود. قزاقان در شهر می‌گشتند و تفنگ‌ها و ابزار جنگی را از مردم می‌گرفتند. در این میان نیز توپ‌های قزاق‌خانه را بیرون آوردند و به باغشاه فرستادند و از ذخیره نظامی، تفنگ و فشنگ و رخت به سربازان و سواران بخشیدند. ۲۵ خرداد میرزا سلیمان خان رییس "انجمن برادران دروازه قزوین" که مستوفی لشگر و دستیار وزیر جنگ نیز بود را دستگیر کردند و به باغشاه بردند و در آنجا زنجیر به گردنش انداختند. او نخستین کسی از آزادی‌خواهان بود که دستگیر شد.

۲۶ خرداد پس از دیدار هیات رفع اختلاف با محمدعلی شاه و دادن لایحه به وی، محمدعلی شاه لایحه را گرفت و هیات را برگرداند و گفت که جواب آن را در چند روز آینده خواهد داد. پس از رفتن هیات محمدعلی شاه وزیران را به باغشاه خواست و با خشم بسیار چنین گفت: این کشور را پدران من با شمشیر گشادند. من نیز پسر همان پدرانم و کشور را دوباره با شمشیر خواهم گشاد. چنان که انجمن‌ها مرا از پادشاهی بر می‌دارند من نیز خود را پادشاه نمی‌شناسم تا دوباره تاج و تخت را بدست آورم.

روز سه‌شنبه دوم تیر ماه ۱۲۸۷ کشمکش دو ساله آزادی‌خواهی و خودکامگی در این روز به جنگ و خونریزی بدل شد و مشروطه و مجلس پس از دو سال ایستادگی از پای درآمد. روز سه‌شنبه با برآمدن آفتاب قزاقان و سربازان گرد مجلس و مسجد سپهسالار را گرفتند و راه‌ها و خیابان‌ها را بستند. لیاخوف روسی پیرامون مجلس را بازدید کرد و دستور داد که چهار توپ آتشبار یکی در خیابان دروازه دولت، دیگری در خیابان روبروی آن، سومی و چهارمی در خیابان شاه‌آباد گزارده شوند و دهانه توپ‌ها به سوی مجلس شورای ملی گردانده شود. گرداگرد هر توپی دسته قزاق از سواره و پیاده جای گرفتند. بیش از دو هزار تن سرباز قزاق پیرامون مجلس بودند افزون بر آن یک فوج سربازان سیلاخوری همراه قزاقان بودند که لیاخوف آنان را به نگهداری از درهای شرقی مسجد سپهسالار و مجلس و آن نزدیکی‌ها گمارده بود. قزاقان و سربازان پروانه نمی‌دادند که کسی از مجلس بیرون رود یا به مجلس وارد شود. ... لیاخوف دستور داد که توپ‌ها را از خیابان شاه‌آباد به میدان بهارستان بکِشند و دهانه توپ‌ها به سوی انجمن و خانه‌های بانو عظمی بگردانند. دسته‌ای از قزاق‌ها را نیز بر روی بام قزاق‌خانه برای جنگ فرستاد. آتشبارهای لیاخوف پیوسته به مجلس و انجمن شلیک می‌کردند تا اینکه نیم ساعت به نیم‌روز انجمن آذربایجان و دستگاه میرزا صالح خاموش شد و جنگ پس از چهار ساعت پایان یافت. با وجود این ساعت‌ها توپ‌ها هم‌چنان بر پهنه انجمن و خانه‌های بانو عظمی و ظل‌السلطان می‌باریدند. پس از ویران ساختن نوبت به چپاول رسید. سربازان سیلاخوری و دسته‌های قزاق به مجلس شورای ملی ریختند و هر چه یافتند، به تاراج بردند. خانه ظل‌السلطان و بانو عظمی و انجمن آذربایجان و انجمن مظفریه هم به همین سرنوشت دچار شدند و سربازان حتی درها و پنجره‌ها را کَندند و بردند.

محمدعلی شاه پافشاری داشت که بی‌درنگ میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل و ملک‌المتکلمین را نابود کند. به همین روی همان روز دوم تیر که آنان را به باغشاه بردند کنار فواره نگاه داشتند. بدون بازپرسی و خواندن اینکه جرم این دو چه بوده است، دو دژخیم محمدعلی شاه طناب به گردن میرزا جهانگیر خان و ملک المتکلمین انداختند و از دو سو به چپ و راست کشیدند تا از دهانشان خون بالا آمد در این زمان دژخیم سومی خنجر به دل‌های ایشان فرو کرد. بدین سان، روز تیره دوم تیر ماه ۱۲۸۶ به پایان رسید و جنبش چند ساله تهران خاموش گردید. شگفتا که در دیگر شهرها بجز تبریز بدون چون و چرا مشروطه را برچیدند. مردمی که از سه سال پیشتر به جنبش آزادی‌خواهی برخاسته و آوازه شورش به سراسر جهان انداخته و نمایندگان آن در مجلس سخرانی می‌کردند که "ما پیمان با خون بسته‌ایم" و روزنامه‌ها آن نوشتارها را چاپ کردند در برابر چند هزار قزاق و سرباز از پا افتاد و رنج‌های سه ساله در چهار ساعت از بین رفت. با این روی‌داد و نابودی مشروطه، ایرانیان می‌بایستی که دوباره به یوغ بردگی سلطنت استبدادی مشروعه گردن گزارند و تقسیم ایران برای همیشه میان روس و انگلیس را به جان بخرند. روزنامه تایمس لندن درباره رخداد دوم تیر نوشت: "این نمونه‌ای به دست داد از آن که شرقیان شایسته زندگانی آزاد نمی‌باشند." سالی که از دوم تیر ۱۲۸۷ پیش روی ایرانیان بود، در تاریخ ایران به نام استبداد صغیر ثبت شد. ... بخش نخست انقلاب مشروطه دستاورد جنبش آزادی خواهی پدربزرگانمان را بخوانیم و بدانیم که چه ارزان و ساده نوادگانشان گوهر آزادی و استقلال ایران و ایرانیان را از دست دادند