تفاوت میان نسخههای «سخنرانی سید روحالله خمینی در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ در قم»
Bellavista (گفتگو | مشارکتها) (اصلاح فاصلهٔ مجازی) |
Bellavista (گفتگو | مشارکتها) (اصلاح فاصلهٔ مجازی) |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
بسم اللَّه الرحمن الرحیم.<ref>صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جلد۱، تهران، ، ۱۳۷۸ </ref> | بسم اللَّه الرحمن الرحیم.<ref>صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جلد۱، تهران، ، ۱۳۷۸ </ref> | ||
− | الآن عصر عاشوراست ... گاهى که وقایع روز عاشورا را از نظر مىگذرانم، این سؤال برایم پیش | + | الآن عصر عاشوراست ... گاهى که وقایع روز عاشورا را از نظر مىگذرانم، این سؤال برایم پیش میآید که اگر بنىامیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین، سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانى چه بود که در روز عاشورا با زنهاى بى پناه و اطفال بیگناه مرتکب شدند؟ بچه خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟ نظرم این است آنها با اساس سر و کار داشتند، بنى هاشم را نمیخواستند، بنى امیه با بنى هاشم مخالفت داشتند، نمیخواستند شجره طیبه باشد. همین فکر در ایران [وجود] داشت. اینها با بچههاى شانزده - هفده ساله ما چه کار داشتند؟ سید شانزده - هفده ساله به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاههاى سفاک چه کرده بود؟ لکن این فکر پیش میآید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمیخواهند که اساس موجود باشد؛ اینها نمیخواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد. |
− | |||
− | شما آقایان قم، ملاحظه فرمودید آن روزى که آن رفراندم غلط انجام گرفت، آن رفراندم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندمى که چند هزار نفر بیشتر همراه نداشت، آن رفراندمى که بر خلاف ملت ایران انجام گرفت، در کوچههاى این قم، در مرکز روحانیت، در جوار فاطمه معصومه راه انداختند اشخاص را؛ چند نفر از بچهها و اراذل را راه انداختند؛ در اتومبیلها نشاندند و در کوچهها گرداندند؛ گفتند: مفتخورى تمام شد، پلوخورى تمام شد. آقایان! ملاحظه بفرمایید، این وضع مدرسه فیضیه را ملاحظه کنید، این حُجَرات را ملاحظه کنید، این اشخاصى که لُباب عمرشان را در این حجرات می گذرانند، آن اشخاصى که مواقع نشاطشان را در این حجرات می گذرانند، آن اشخاصى که بیش از سى- چهل الى صد تومان در ماه ندارند، اینها مفتخورند؟ آن اشخاصى که هزار میلیونشان، هزار میلیونشان یک قلم است، هزاران میلیونشان در جاهاى دیگر است، اینها مفت خور، زیاد نیستند؟ ما مفت خوریم؟ مایى که مرحوم آقاى حاج شیخ عبدالکریممان وقتى که فوت می شود، آقازادههاى آن [مرحوم] همان شب چیز نداشتند، همان شب شام نداشتند [گریه شدید حضار]؛ ما مفت خوریم؟ مایى که مرحوم آقاى بروجردیمان، وقتى که از دنیا می رود ششصد هزار تومان قرض | + | اسراییل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسراییل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسراییل نمیخواهد در این مملکت علماى دین باشند؛ اسراییل نمی خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسراییل به دست عمال سیاه خود، مدرسه [فیضیه] را کوبید. ما را می کوبند؛ شما ملت را می کوبند. می خواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ می خواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ می خواهد در این مملکت، داراى ثروتى نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایى که مانع هستند، چیزهایى که سد راه هستند، این سدها را می شکند؛ قرآن سد راهاست، باید شکسته شود؛ روحانیت سد راهاست، باید شکسته شود؛ مدرسه فیضیه سد راهاست، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود براى اینکه اسراییل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسراییل به ما اهانت مىکند. |
+ | |||
+ | |||
+ | شما آقایان قم، ملاحظه فرمودید آن روزى که آن رفراندم غلط انجام گرفت، آن رفراندم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندمى که چند هزار نفر بیشتر همراه نداشت، آن رفراندمى که بر خلاف ملت ایران انجام گرفت، در کوچههاى این قم، در مرکز روحانیت، در جوار فاطمه معصومه راه انداختند اشخاص را؛ چند نفر از بچهها و اراذل را راه انداختند؛ در اتومبیلها نشاندند و در کوچهها گرداندند؛ گفتند: مفتخورى تمام شد، پلوخورى تمام شد. آقایان! ملاحظه بفرمایید، این وضع مدرسه فیضیه را ملاحظه کنید، این حُجَرات را ملاحظه کنید، این اشخاصى که لُباب عمرشان را در این حجرات می گذرانند، آن اشخاصى که مواقع نشاطشان را در این حجرات می گذرانند، آن اشخاصى که بیش از سى- چهل الى صد تومان در ماه ندارند، اینها مفتخورند؟ آن اشخاصى که هزار میلیونشان، هزار میلیونشان یک قلم است، هزاران میلیونشان در جاهاى دیگر است، اینها مفت خور، زیاد نیستند؟ ما مفت خوریم؟ مایى که مرحوم آقاى حاج شیخ عبدالکریممان وقتى که فوت می شود، آقازادههاى آن [مرحوم] همان شب چیز نداشتند، همان شب شام نداشتند [گریه شدید حضار]؛ ما مفت خوریم؟ مایى که مرحوم آقاى بروجردیمان، وقتى که از دنیا می رود ششصد هزار تومان قرض میگذارد، ایشان مفت خورند؟ اما آنها که بانکهاى دنیا را پر کردهاند، کاخهاى عظیم را روى هم ساختهاند، و باز رها نمیکنند این ملت را، و باز دنبال این هستند که سایر منافع این ملت را به جیب خودشان یا اسراییل برسانند، اینها مفتخور نیستند؟ باید دنیا قضاوت کند، باید ملت قضاوت کند که مفت خور کیست. | ||
− | آقا! من به شما نصیحت مىکنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند میکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروى، همه شکر کنند. من یک قصهاى را براى شما نقل | + | |
+ | آقا! من به شما نصیحت مىکنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند میکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروى، همه شکر کنند. من یک قصهاى را براى شما نقل میکنم که پیرمردهایتان، چهل سالههایتان یادشان است، سى سالهها هم یادشان است. سه دسته- سه مملکت اجنبى- به ما حمله کرد: شوروى، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا می داند که مردم شاد بودند براى اینکه پهلوى [رضا شاه] رفت. من نمی خواهم تو اینطور باشى؛ نکن. من میل ندارم تو اینطور بشوى، نکن! اینقدر با ملت بازى نکن! اینقدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست می گویند که شما مخالفید، بد فکر میکنید. اگر دیکته میدهند دستت و می گویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود، بدون فکر، این حرفها را می زنى؟ آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو می گویى؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را می بوسد؟ دست حیوان نجس را می بوسد؟ چرا تبرک به آبى که او میخورد، میکنند؟ حیوان نجس را این کار میکنند؟! آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریه شدید حضار] خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه "مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند"، مرادت علما نباشند و الّا تکلیف ما مشکل مىشود و تکلیف تو مشکل مىشود. نمىتوانى زندگى کنى؛ ملت نمىگذارد زندگى کنى. نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو. آقا! ۴۵ سالت است شما؛ ۴۳ سال دارى، بس کن، نشنو حرف این و آن را؛ یک قدرى تفکر کن، یک قدرى تأمل کن! یک قدرى عواقب امور را ملاحظه بکن! یک قدرى عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نکن اینطور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علماى مذهب؛ اینها صلاح ملت را میخواهند؛ اینها صلاح مملکت را میخواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردى؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردى آقا؟ چرا اینقدر مردم را اغفال میکنید؟ چرا نشر اکاذیب میکنید؟ چرا اغفال میکنى ملت را؟ واللَّه، اسراییل به درد تو نمىخورد، قرآن به درد تو مىخورد. | ||
− | امروز به من اطلاع دادند که بعضى از اهل منبر را | + | |
+ | امروز به من اطلاع دادند که بعضى از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه میخواهید بگویید، یکى شاه را کار نداشته باشید؛ یکى هم اسراییل را کار نداشته باشید؛ یکى هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه میخواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتارى داریم از این سه تاست تمام گرفتارى ما. | ||
− | آقا، اینها خودشان | + | |
+ | آقا، اینها خودشان میگویند، من که نمیگویم، به هر که مراجعه میکنى، میگوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسه فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را بکشید ... آن مردکه آمد در مدرسه فیضیه- حالا اسمش را نمیبرم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را میبرم [ابراز احساسات حضار]- آمد در مدرسه فیضیه فرمان داد، سوت کشید؛ تمام مستقر شدند در یک گوشهاى. گفت: منتظر چه هستید، بریزید تمام حجرهها را غارت کنید، تمام را از بین ببرید. گفت: حمله کن، حمله کردند. از ایشان بپرسى آقا چرا این کار را کردید؟ میگوید: اعلیحضرت فرموده. اینها دشمن اعلیحضرتند. اسراییل دوست اعلیحضرت است؟ اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟ اسراییل مملکت را به باد میبرد، اسراییل سلطنت را میبرد؛ [با کمک] عمال اسراییل. | ||
− | آقا، یک حقایقى در کار است، من باز سرم دارد درد | + | |
+ | آقا، یک حقایقى در کار است، من باز سرم دارد درد میگیرد؛ یک حقایقى در کار است. شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهاییها مراجعه کنید؛ در آنجا مینویسد: تساوى حقوق زن و مرد، رأى عبدالبهاء است؛ آقایان از او تبعیت میکنند. آقاى شاه هم نفهمیده میرود بالاى آنجا، مىگوید: تساوى حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایى هستى، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند. نکن اینطور؛ بدبخت! نکن اینطور. تعلیم اجبارى عمومى نظامى کردن زن، رأى عبدالبهاء است. آقا تقویمش موجود است، ببینید! شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مؤاخذه کند از آنهایى که دیدهاند و به این بیچاره تزریق کردهاند اینها را بگو. واللَّه، من شنیدهام که سازمان امنیت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بیندازد تا بیرونش کنند و لهذا مطالب را معلوم نیست به او برسانند. مطالب خیلى زیاد است، بیشتر از این معانى است که شما تصور مىکنید. مملکت ما، دین ما، در معرض خطر است؛ شما هى بگویید که «آقایان! نگویید: دین در معرض خطر است». ما که نگفتیم دین در معرض خطر است، در معرض خطر نیست؟! ما اگر نگوییم شاه چطور است، چطور نیست؟ آقا یک کارى بکنید اینطور نباشد. همه چیز را گردن تو دارند میگذارند. بیچاره! نمیدانى آن روزى که یک صدایى در آمد، یک نفر از اینهایى که با تو رفیق هستند، رفاقت ندارند. اینها همه رفیق دلارند؛ اینها دین ندارند؛ اینها وفا ندارند. | ||
− | تأثرات ما زیاد است؛ نه اینکه امروز عاشوراست و زیاد است، آن هم باید باشد، لکن این چیزى که براى این ملت دارد پیش | + | |
+ | تأثرات ما زیاد است؛ نه اینکه امروز عاشوراست و زیاد است، آن هم باید باشد، لکن این چیزى که براى این ملت دارد پیش میآید، این چیزى که در شرف تکوین است، از آن تأثرمان زیاد است؛ میترسیم. ربط مابین شاه و اسراییل چیست که سازمان امنیت میگوید: از اسراییل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسراییلى است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودى است؟ اینطور که نیست، ایشان میگوید: مسلمانم؛ ایشان که ادعاى اسلام میکند، محکوم به اسلام است، به حَسَب ظواهر شرع. ربط مابین اسراییل ... این ممکن است سِرى در کار باشد؛ ممکن است آن معنایى که میگویند که سازمانها میخواهند آن را از بین ببرند، شاید راست باشد؛ احتمالش را نمیدهى تو؟ یک علاجى بکن، اگر احتمال میدهى. یک جورى این مطالب را برسانید به این آقا؛ شاید بیدار بشود، شاید روشن بشود یک قدرى. اطرافش را گرفتهاند، شاید نگذارند این حرفها به او برسد. ما متأسفیم، خیلى متأسفیم از وضع ایران، از وضع این مملکت خراب، از وضع این هیأت دولت، از وضع این وضعیتها، از همه اینها متأسفیم. آقاى شیرازى بیاید دعا کند؛ من خسته شدم. | ||
== منبع == | == منبع == |
نسخهٔ کنونی تا ۲۳ اکتبر ۲۰۱۲، ساعت ۲۱:۵۴
سخنرانیها | سخنرانی سید روحالله خمینی در چهارم آبان ۱۳۴۳ در قم |
بسم اللَّه الرحمن الرحیم.[۱]
الآن عصر عاشوراست ... گاهى که وقایع روز عاشورا را از نظر مىگذرانم، این سؤال برایم پیش میآید که اگر بنىامیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین، سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانى چه بود که در روز عاشورا با زنهاى بى پناه و اطفال بیگناه مرتکب شدند؟ بچه خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟ نظرم این است آنها با اساس سر و کار داشتند، بنى هاشم را نمیخواستند، بنى امیه با بنى هاشم مخالفت داشتند، نمیخواستند شجره طیبه باشد. همین فکر در ایران [وجود] داشت. اینها با بچههاى شانزده - هفده ساله ما چه کار داشتند؟ سید شانزده - هفده ساله به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاههاى سفاک چه کرده بود؟ لکن این فکر پیش میآید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمیخواهند که اساس موجود باشد؛ اینها نمیخواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد.
اسراییل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسراییل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسراییل نمیخواهد در این مملکت علماى دین باشند؛ اسراییل نمی خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسراییل به دست عمال سیاه خود، مدرسه [فیضیه] را کوبید. ما را می کوبند؛ شما ملت را می کوبند. می خواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ می خواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ می خواهد در این مملکت، داراى ثروتى نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایى که مانع هستند، چیزهایى که سد راه هستند، این سدها را می شکند؛ قرآن سد راهاست، باید شکسته شود؛ روحانیت سد راهاست، باید شکسته شود؛ مدرسه فیضیه سد راهاست، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود براى اینکه اسراییل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسراییل به ما اهانت مىکند.
شما آقایان قم، ملاحظه فرمودید آن روزى که آن رفراندم غلط انجام گرفت، آن رفراندم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندمى که چند هزار نفر بیشتر همراه نداشت، آن رفراندمى که بر خلاف ملت ایران انجام گرفت، در کوچههاى این قم، در مرکز روحانیت، در جوار فاطمه معصومه راه انداختند اشخاص را؛ چند نفر از بچهها و اراذل را راه انداختند؛ در اتومبیلها نشاندند و در کوچهها گرداندند؛ گفتند: مفتخورى تمام شد، پلوخورى تمام شد. آقایان! ملاحظه بفرمایید، این وضع مدرسه فیضیه را ملاحظه کنید، این حُجَرات را ملاحظه کنید، این اشخاصى که لُباب عمرشان را در این حجرات می گذرانند، آن اشخاصى که مواقع نشاطشان را در این حجرات می گذرانند، آن اشخاصى که بیش از سى- چهل الى صد تومان در ماه ندارند، اینها مفتخورند؟ آن اشخاصى که هزار میلیونشان، هزار میلیونشان یک قلم است، هزاران میلیونشان در جاهاى دیگر است، اینها مفت خور، زیاد نیستند؟ ما مفت خوریم؟ مایى که مرحوم آقاى حاج شیخ عبدالکریممان وقتى که فوت می شود، آقازادههاى آن [مرحوم] همان شب چیز نداشتند، همان شب شام نداشتند [گریه شدید حضار]؛ ما مفت خوریم؟ مایى که مرحوم آقاى بروجردیمان، وقتى که از دنیا می رود ششصد هزار تومان قرض میگذارد، ایشان مفت خورند؟ اما آنها که بانکهاى دنیا را پر کردهاند، کاخهاى عظیم را روى هم ساختهاند، و باز رها نمیکنند این ملت را، و باز دنبال این هستند که سایر منافع این ملت را به جیب خودشان یا اسراییل برسانند، اینها مفتخور نیستند؟ باید دنیا قضاوت کند، باید ملت قضاوت کند که مفت خور کیست.
آقا! من به شما نصیحت مىکنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند میکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروى، همه شکر کنند. من یک قصهاى را براى شما نقل میکنم که پیرمردهایتان، چهل سالههایتان یادشان است، سى سالهها هم یادشان است. سه دسته- سه مملکت اجنبى- به ما حمله کرد: شوروى، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا می داند که مردم شاد بودند براى اینکه پهلوى [رضا شاه] رفت. من نمی خواهم تو اینطور باشى؛ نکن. من میل ندارم تو اینطور بشوى، نکن! اینقدر با ملت بازى نکن! اینقدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست می گویند که شما مخالفید، بد فکر میکنید. اگر دیکته میدهند دستت و می گویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود، بدون فکر، این حرفها را می زنى؟ آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو می گویى؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را می بوسد؟ دست حیوان نجس را می بوسد؟ چرا تبرک به آبى که او میخورد، میکنند؟ حیوان نجس را این کار میکنند؟! آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریه شدید حضار] خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه "مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند"، مرادت علما نباشند و الّا تکلیف ما مشکل مىشود و تکلیف تو مشکل مىشود. نمىتوانى زندگى کنى؛ ملت نمىگذارد زندگى کنى. نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو. آقا! ۴۵ سالت است شما؛ ۴۳ سال دارى، بس کن، نشنو حرف این و آن را؛ یک قدرى تفکر کن، یک قدرى تأمل کن! یک قدرى عواقب امور را ملاحظه بکن! یک قدرى عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نکن اینطور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علماى مذهب؛ اینها صلاح ملت را میخواهند؛ اینها صلاح مملکت را میخواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردى؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردى آقا؟ چرا اینقدر مردم را اغفال میکنید؟ چرا نشر اکاذیب میکنید؟ چرا اغفال میکنى ملت را؟ واللَّه، اسراییل به درد تو نمىخورد، قرآن به درد تو مىخورد.
امروز به من اطلاع دادند که بعضى از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه میخواهید بگویید، یکى شاه را کار نداشته باشید؛ یکى هم اسراییل را کار نداشته باشید؛ یکى هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه میخواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتارى داریم از این سه تاست تمام گرفتارى ما.
آقا، اینها خودشان میگویند، من که نمیگویم، به هر که مراجعه میکنى، میگوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسه فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را بکشید ... آن مردکه آمد در مدرسه فیضیه- حالا اسمش را نمیبرم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را میبرم [ابراز احساسات حضار]- آمد در مدرسه فیضیه فرمان داد، سوت کشید؛ تمام مستقر شدند در یک گوشهاى. گفت: منتظر چه هستید، بریزید تمام حجرهها را غارت کنید، تمام را از بین ببرید. گفت: حمله کن، حمله کردند. از ایشان بپرسى آقا چرا این کار را کردید؟ میگوید: اعلیحضرت فرموده. اینها دشمن اعلیحضرتند. اسراییل دوست اعلیحضرت است؟ اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟ اسراییل مملکت را به باد میبرد، اسراییل سلطنت را میبرد؛ [با کمک] عمال اسراییل.
آقا، یک حقایقى در کار است، من باز سرم دارد درد میگیرد؛ یک حقایقى در کار است. شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهاییها مراجعه کنید؛ در آنجا مینویسد: تساوى حقوق زن و مرد، رأى عبدالبهاء است؛ آقایان از او تبعیت میکنند. آقاى شاه هم نفهمیده میرود بالاى آنجا، مىگوید: تساوى حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایى هستى، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند. نکن اینطور؛ بدبخت! نکن اینطور. تعلیم اجبارى عمومى نظامى کردن زن، رأى عبدالبهاء است. آقا تقویمش موجود است، ببینید! شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مؤاخذه کند از آنهایى که دیدهاند و به این بیچاره تزریق کردهاند اینها را بگو. واللَّه، من شنیدهام که سازمان امنیت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بیندازد تا بیرونش کنند و لهذا مطالب را معلوم نیست به او برسانند. مطالب خیلى زیاد است، بیشتر از این معانى است که شما تصور مىکنید. مملکت ما، دین ما، در معرض خطر است؛ شما هى بگویید که «آقایان! نگویید: دین در معرض خطر است». ما که نگفتیم دین در معرض خطر است، در معرض خطر نیست؟! ما اگر نگوییم شاه چطور است، چطور نیست؟ آقا یک کارى بکنید اینطور نباشد. همه چیز را گردن تو دارند میگذارند. بیچاره! نمیدانى آن روزى که یک صدایى در آمد، یک نفر از اینهایى که با تو رفیق هستند، رفاقت ندارند. اینها همه رفیق دلارند؛ اینها دین ندارند؛ اینها وفا ندارند.
تأثرات ما زیاد است؛ نه اینکه امروز عاشوراست و زیاد است، آن هم باید باشد، لکن این چیزى که براى این ملت دارد پیش میآید، این چیزى که در شرف تکوین است، از آن تأثرمان زیاد است؛ میترسیم. ربط مابین شاه و اسراییل چیست که سازمان امنیت میگوید: از اسراییل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسراییلى است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودى است؟ اینطور که نیست، ایشان میگوید: مسلمانم؛ ایشان که ادعاى اسلام میکند، محکوم به اسلام است، به حَسَب ظواهر شرع. ربط مابین اسراییل ... این ممکن است سِرى در کار باشد؛ ممکن است آن معنایى که میگویند که سازمانها میخواهند آن را از بین ببرند، شاید راست باشد؛ احتمالش را نمیدهى تو؟ یک علاجى بکن، اگر احتمال میدهى. یک جورى این مطالب را برسانید به این آقا؛ شاید بیدار بشود، شاید روشن بشود یک قدرى. اطرافش را گرفتهاند، شاید نگذارند این حرفها به او برسد. ما متأسفیم، خیلى متأسفیم از وضع ایران، از وضع این مملکت خراب، از وضع این هیأت دولت، از وضع این وضعیتها، از همه اینها متأسفیم. آقاى شیرازى بیاید دعا کند؛ من خسته شدم.
منبع
- ↑ صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جلد۱، تهران، ، ۱۳۷۸